سلام مرضیه خانم اینی که گفتین یعنی چه ؟؟(راستی خبر نداری ! جوجه و اینا پریدا!!!
واقعأ متأسفم)
دیگه واقعأ نمیدونم چرا اینجوری شد!
خیلی خراب شد! من نتونستم،نمیدونم چرا نشد

سلام مرضیه خانم اینی که گفتین یعنی چه ؟؟(راستی خبر نداری ! جوجه و اینا پریدا!!!
واقعأ متأسفم)
سلی(سلام کلاه قرمزی!)
منی که تا امروز صبح عضو بودم، چجوری الان عضو فعالم؟!![]()
از صبح تا حالا اينجا داره نم نم بارون مي اد...!!
به قول بچه ها هوا به شدت دو نفرست!!
ولي من دلم خيلي گرفته...!!!
نا خوا اگاه ياد اين اهنگ افتادم...!!!
اخ كه چقدر كيف ميده الان بريم پياده روي....!!!
مرضيه خانوم مي خواي يه ذره بارون برات بفرستم؟؟؟
اصلا مي خواي چشاتو ببند دستتو بده من دو نفري بريم پياده روي...!!
من که پایه ام!
پایان نانمه مزخرفو گذاشتم جلوم ولی اصلأ حسش نیست که یه خطم بهش اضافه کنم ، حوصلم سر رفته، بفرست، بعد بریم![]()
مثل همیشه زیبا آموختنی جذاب و عالی کپی کردین فرهنگ خانومبهشت و جهنم !!!
![]()
روزی يک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدايت کرد و يکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن يک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردنی و مريض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هايی با دسته بسيار بلند داشتند که اين دسته ها به بالای بازوهايشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل
ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جايی که اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد روحانی با ديدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگين شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را ديدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلی بود، يک ميز گرد با يک ظرف خورش روی آن و افراد دور ميز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خنديدند، مرد روحانی گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتياج به يک مهارت دارد، می بينی؟ اينها ياد گرفته اند که به یکديگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان
فکر می کنند!'
هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد.
سلام مرجان خانوم!سلام
من هموني هستم كه توي موندن توي اين رشته ترديد داشت ... راستش توي چند روز گذشته اوضاع بدتر هم شد . آخه به هر كي مي گم چه رشته اي هستم يه جور بدي نگاه مي كنه ... اين موضوع قلقلكم مي ده كه تغيير رشته بدم شما با اين موارد چي كار مي كرديد؟![]()
مثل همیشه زیبا آموختنی جذاب و عالی کپی کردین فرهنگ خانوم
!!!!ببخشید اما!!!!سلیقه تونو تحسییییییییییییییییییییین میکنم شدید!
بسیار زیبا بود ممنون![/QUOT
نکنه توقع داشتی داستان بگم؟؟کپی باید بکنم دیگه
این یعین چی؟؟؟![]()
سلام
من هموني هستم كه توي موندن توي اين رشته ترديد داشت ... راستش توي چند روز گذشته اوضاع بدتر هم شد . آخه به هر كي مي گم چه رشته اي هستم يه جور بدي نگاه مي كنه ... اين موضوع قلقلكم مي ده كه تغيير رشته بدم شما با اين موارد چي كار مي كرديد؟![]()
یه کمی شلوغ کردیم دیگه بسه . فکر کنم بیان بیرونم کنن....
من احتمالا تا چند روز نیستم . اگه خدا بخواد میرم خودمو به پنجره فولاد ببندم بلکه شماها عاقل شیدامیدوارم این چندروز بهتون خوش بگذره ....
از تعطیلات اخر هفته استفاده کنید ...
پیش پیش عیدتون مبارک....