گل نوشته های روانشناسی

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان

می خواهیم در این تاپیک قسمتهایی از کتابهای روانشناسی یا حتی مطالب مفید مربوط به روانشناسی رو که در مجله ها و جاهای دیگر می خونیم رو به اشتراک بذاریم
حتما، لطفا هر مطلبی رو که میذارید منبع (نام کتاب و نویسنده ی کتاب) رو هم ذکر کنید
چه بسا که با دیدن بخشی از کتاب و مشخص شدن موضوع کتاب، راغب به خوندن همه ی کتاب بشیم و درصدد تهیه اون بربیایم



روانتون شاد....تشکر :gol:
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی کسی مرا ناراحت می کند یا به چالش می کشد یا مشمئز می کند
از خودم می پرسم « این فرستاده شده تا چه درسی مهمی را به من یاد بدهد؟ در این لحظه فاقد کدام ویژگی شخصیتی و روانی هستم که باعث شده متحمل درد ورنج شوم»

انسانهای کند ذهن وکم هوش ، به شما صبر وبرد باری می آموزند .
انسانهای عصبانی مزاج ، آرامش وخونسردی را به شما آموزش می دهند .
انسانهای تحقیر گر ، عزت نفس را به شما می آموزند .
انسانهای بی احساس وبی اعتنا عشق بی قید وشرط را به شما می آموزند .
انسانهای دورو ، صداقت را به شما می آموزند .
انسانهای لجباز ، انعطاف پذیری را به شما می آموزند .
انسانهای ترسو ، جرات وشهامت را به شما می آموزند.






باربارا دی آنجلس/من دعایت میکنم بهترینا باشی
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرسی بابت تاپیک -ی سوال میشه تجربیات خودمون رو بنویسیم -البته اگه قرار باشه اینکارو بکنیم -بهتره دیگه کسی نیاد بگه این حرفت فلانه یا بحث کنه -صرفا پست کردن باشه
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی بابت تاپیک -ی سوال میشه تجربیات خودمون رو بنویسیم -البته اگه قرار باشه اینکارو بکنیم -بهتره دیگه کسی نیاد بگه این حرفت فلانه یا بحث کنه -صرفا پست کردن باشه



خواهش می کنم :gol:
نه با عرض پوزش فقط مطالب باید از کتاب و با ذکر منبع باشه
برای بیان تجربیات می تونید اینجا برید

تجربیات زندگی من + شما
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهربان دوست
ما همه یک جادوگریم
کلام ما جادوی ماست

ما می توانیم با کلام خود طلسمی را به گردنی بیاویزیم و یا طلسمی را باطل کنیم
کلام جادوی خالص است و مقتدرترین موهبتی که ما انسان ها داریم
اما از آن علیه خود نیز استفاده می کنیم

سو استفاده از کلام یعنی جادوی سیاه..
غیبت بدترین نوع جادوی سیاه است،چون زهر خالص است.

معصومیت در کلام مصونیت به همراه دارد.
اگر شما با کلامتان مرتکب گناه نشوید،آن وقت ذهنتان دیگر برای کلماتی که ناشی از جادوی سیاه هستند ،خاک حاصلخیزی نخواهد بود

با معصومیت در کلام میزان عشق به خود را می سنجید
با خود میثاق ببندید :من با کلام خود گناه نمی کنم .اگر این بذر را تغذیه کنید به مرور که در ذهن شما رشد می کند بذرهای عاشقانه دیگری را بوجود می آورد.
از جادوی سفید استفاده کنید
کلام را برای شریک کردن دیگران در عشق به کار ببرید
از خود شروع کنید
بگویید :چقدرخود را دوست دارم ،چقدر شگفت انگیز هستم
با کلام خود گناه نکنیم.
این اولین میثاق است




(چهار میثاق ،اثر دون میگوئل روئیز )
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺩ ﻧﮕﯿﺮﯾﺪ​
ﻫﺮ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﯾﺎ ﻣﻨﻔﯽ، ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﯿﺮﯾﺪ​
ﭼﻮﻥ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ، ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻭ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺍﺳﺖ.

ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎ ﻭ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯﻣﺎ
ﺁﻧﭽﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﯾﺎ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﻃﺒﻖ ﻣﯿﺜﺎﻕ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦﺧﻮﯾﺶ ﺩﺍﺭﻧد.​

ﻫﻨﮕﺎﻣﯿ ﮑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﺪ ،ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﺷﻤﺎ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ مسئله ﺍﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﺎﺟﺮﺍیی ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﯾﺪ
ﭼﻮﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻄﺎﮐﺎﺭ ﺟﻠﻮﻩ ﮐﻨﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﻨﯿﺪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﯿﺮﯾﺪ ﺍﺯ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﮐﺮﺩ.
ﺧﺸﻢ ،ﺣﺴﺪ ﻭ ﺣﺴﺮﺕ ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻏﻢ ﺩﺭ ﺷﻤﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ​

ﺍﯾﻦ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﻣﯿﺜﺎﻕ ﺍﺳﺖ


ﺍﺯ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﻣﯿﺜﺎﻕ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﺴﺎﺯﯾﺪ، این گونه ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺩﻭﺯﺥ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﮐﺮﺩ​

ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯿﺪ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﭘﺸﺖ ﺷﻤﺎ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﻨﻨﺪ
ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻧﮕﯿﺮﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﺳﯿﺐ ﻭ ﺯﻫﺮ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﻮﺩ .​

ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺯﻫﺮ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﺭﺍ ﻧﻨﻮﺷﯿﺪ ،ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺳﺘﻨﺪﻩ ﺻﺪﻣﻪ ﺯﻧﻨﺪﻩ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺷﮏ ﺩﻭﺯﺥ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ



ﺩﻭﻣﯿﻦ ﻣﯿﺜﺎﻕ

‏( ﭼﻬﺎﺭ ﻣﯿﺜﺎﻕ|ﺩﻭﻥ ﻣﯿﮕﻮﺋﻞ ﺭﻭﺋﯿﺰ)
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیلی واقعیت درباره وقتی است که زندگی با سیلی به‌صورت آدم می‌زند، او را به کناری پرت می‌کند و زندگی‌اش را بالا و پایین می‌کند. با این حساب سیلی واقعیت کتابی مفید برای هرکسی است که در زندگی‌اش حادثه تنش‌زای بزرگی اتفاق افتاده. این کتاب به‌طور اختصاصی درباره سوگ و فقدان است. درباره نحوه مقابله با مرگ محبوب، ورشکستگی، طلاق، بیماری صعب‌العلاج، تصادف جدی، معلولیت و حوادثی نظیر این‌ها. چگونه با این اتفاقات کنار می‌آیید؟

برای مقابله موفق چهاراصل اساسی را باید رعایت کرد.

اصل اول:
با خودتان به مهربانی رفتار کنید. آیا می‌توانم با خودم مهربان باشم؟ حفره بسیار بزرگی بین آنچه می‌خواهم و آنچه دارم وجود دارد؛ و درد بسیار زیادی می‌کشم. با این اوصاف می‌توانم با خودم مهربان باشم؟ بسیاری از ما نمی‌دانیم چطور این کار را بکنیم؛ به دارو یا الکل یا غذا پناه می‌بریم یا به خودمان زخم می‌زنیم یا از زندگی کنار می‌کشیم. واضح است که این راه مهربانی با خود نیست. پس بایستی شیوه‌های ساده‌ای وجود داشته باشد که از طریق آن‌ها سپری براي مقابله پيدا كرد.

اصل دوم:
لنگر بیندازید. همه این هیجانات و احساسات دردناک یک طوفان هیجانی به راه می‌اندازند. من اگر در میانه طوفان به دریانوردی خود ادامه بدهم کاری از دستم برنخواهد آمد و پس چطور می‌توانم لنگر بیندازم؟ من از توجه آگاهی استفاده می‌کنم تا در لحظه اکنون جای بگیرم و به افکار و احساسات دردناکم اجازه بدهم تا بدون آنکه مرا بدزدند از ذهنم آمدوشد بکنند.

اصل سوم:
ارزش‌های زندگی‌تان را بشناسید. من برای چه می‌خواهم به زندگی ادامه بدهم؟ من در مواجهه با این چالش، در مواجهه با این فقدان، در مواجهه با این بحران می‌خواهم چگونه باشم؟ من ناچار از نامیدی نیستم. همچنان می‌توانم به خاطر چیزی به زندگی ادامه بدهم. حتی در میان این طوفان بلا، حتی در غم از دست دادن محبوبم هنوز می‌توانم دلیلی برای روی پا ایستادن و ادامه دادن پیدا کنم. من می‌توانم دست از زندگی بکشم یا دلیلی پیدا کنم که به زندگی‌ام معنا ببخشد. پی این اصل به ارزش‌های زندگی و اقدام متعهدانه می‌پردازد.

اصل چهارم:
یافتن گنج است. حتی در زمان رنج و درد چیزهایی وجود دارد که آن‌ها را گرامی بداریم و قدردانشان باشیم. مثلاً وقتی سالگرد مرگ محبوب خود رارا می‌گیریم درد بسیاری می‌کشیم اما در همان حال افرادی وجود دارند که با ما به مهربانی و با عشق رفتار می‌کنند. آیا نمی‌توانیم قدردان این لحظات باشیم؟

این اصل چهارم تنها وقتی قابل‌اجرا است که به سه اصل قبلی عمل کرده باشیم. خطرناک است که افراد در وهله اول به دنبال یافتن گنج باشند. این‌طور افراد می‌گویند: خوب از پشت هر ابری نور خورشید را می‌توان دید یا هر آنچه مرا نکشد قوی‌ترم می‌سازد؛ اما اگر این جملات اولین حرف‌هایی باشد که به فردی دردمند می‌زنید آن‌ها این‌طور فکر می‌کنند که شما اصلاً نمی‌فهمید چه بر سر آن‌ها می‌گذرد.
من در این کتاب درباره فرزند خودم زیاد حرف می‌زنم؛ اینکه چطور مبتلا به اوتیسم تشخیص داده شد و این اتفاق چقدر دردناک بود. وقتی این اتفاق افتاد یکی از دوستان بسیار نزدیکم به من گفت: خدا کودکان خاص را به والدین خاص می‌دهد. من از این حرف خیلی عصبانی شدم! چرا؟ چون او اصلاً به من گوش نمی‌کرد. او درد مرا تائید نمی‌کرد. در این حرف هیچ حسی از شفقت و مهربانی وجود نداشت. یک حرف کلیشه‌ای بود. این فرد از روی بدخواهی آن حرف را به من نزد. او می‌خواست حال من بهتر بشود؛ اما چون این حرف اولی اولین چیزی بود که به من زدند حس کردم که انگار او حال مرا اصلاً نمی‌فهمد. پس یافتن گنج آخرین اقدام است. ما نباید تظاهر کنیم که درد و رنجی وجود ندارد.




سيلی واقعيت | راس هريس درمانگر اَکت ( ACT)
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
همرنگ جماعت نشدن و راهِ دل خويش را در پيش گرفتن ، شجاعت مى خواهد.
غلبه بر وسوسه ى راضى كردنِ همه و دلِ اين و آن را به دست آوردن ، دشوار است .
صادق بودن با خود دل و جرأت ميخواهد.
در هر حال، كار و رسالت تو اين نيست كه ديگران را راضى كنى ؛ كار و رسالت خودِ آنهاست كه دست به كارى بزنند كه دوستش دارند تا بدينسان رضايت خاطر خويش را فراهم كنند .
اين زندگى توست، و تو بايد دل خويش را در نظر بگيرى، تو يكه اى .
تو واجد چيزهايى هستى كه ديگران ندارند. تو مسئول به كار گرفتن توانايى هاى ويژه ى خود هستى .
خويشتن حقيقى خويش را معطل مگذار، خود را ابراز كن .






قهرمان
روندا برن/ ترجمه ى مسيحا برزگر
ص ٦٩
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
کمال طلبی همان گونه که خوب است ولی هزینه های خود را هم دارد اول اینکه عزت نفس شما را ازبین میبرد ومعمولا انسان های کمال طلب اهداف بزرگ ودست نیافتنی انتخاب می کنند وممکن است نتوانند به آن دست پیدا کنند و وقتی موفق نشوند ازخود انتقاد می کنند خودراسرزنش می کنند وفکر می کنند به اندازه کافی خوب نیستند، ازاین رویا از هدف اولیه خودنزول می کننندو یا هدف دیگری انتخاب می کنندو دارای استرس واضطراب وحتی افسردگی می شوند.
سه عامل مهم منجربه کمال طلبی می شوند​
فرهنگ، جامعه و پدرومادر
کمال طلبی در زنان بیشتر از مردان است. ومعمولا زنان ازخودشان راضی نیستند.
زنانی هستندکه می گویند تنها درصورتی احساس شادی وخوش بختی می کنند که احساس کنند جوان تروزیباتر به نظر برسند چه کسی می تواند ساعت رابه عقب بکشدو اگر این زنان خودشان را نپذیرند ودوست نداشته باشند برای همه عمر دراسترس وفشارخواهندبود.
زنان شادمان به راحتی دهه های عمرخودرا پشت سر می گذارند زیرا احساس می کنند درتمام مدت عمرشان خودشان رادوست دارند
گرایش های کمال طلبانه تلاش برای جلب مهر و عشق وپذیرش و تایید وتصدیق است این گرایش ها اغلب ازدوران کودکی آغاز می شود ومعمولا پای پدرومادر درمیان است.
تلاش برای ظاهرشدن درحدمیل وخواسته ی پدرومادر تا دوست داشته شوند یکی از منشا های کمال طلبی است.
افرادی که کمال طلب نیستند مایلند دست به عمل بزنند وخطرشکست را برای خودبخرند درنظر انها اشتباه کردن بخشی از انسان بودن است وانسان ها نباید خودرا به خاطر آن شماتت کنند.
اشتباهات باعث می شوند رشد کنیم و بر پویایی های خود اضافه کنیم. زندگی وآن چه درزندگی اتفاق می افتد یک تجربه است وشکست ها می توانند یک آموزگار باشند ومنبعی برای رشد شخصی. شما قدرتی دارید تا چالش های زندگی رابپذیرید.شکست فرصت مناسبی است که نشان می دهدموفقیت می تواند در گوشه ای کمین کرده باشد به شرط آنکه بخواهید واولین قدم رابردارید. تنها شکست واقعی دست کشیدن و تسلیم شدن است.






آنچه زنان شادمان می دانند | دکتر دان بیکر، دکتر کتی گرینبرگ، اینایالوف | ترجمه مهدی قراچه داغی
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺻﻮﺭﺕ ﺁﺭﻣﺎﻧﯽ ﺯﻥ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯼ ﻣﺮﺩ ﺳﺎﻻﺭ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ : ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺭﺯﻭ ﻭ ﻣﺸﻐﻠﻪ ﺍﺵ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﺩ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﭘﺬﯾﺮﺍ ﺑﺎﺷﺪ،ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺘﺶ ﮐﻤﺮ ﺑﻨﺪﺩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﻭ ﺍﻟﮕﻮﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ.
ﺁﻥ ﻫﺎ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺯ ﻧﻤﻮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻧﯽ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺯﻧﺎﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺘﻨﺘﺎﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﻫﯿﺖ ﻏﺮﯾﺰﯼ ﻭ ﺫﺍﺗﯽ ﺯﻧﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯼ ﻣﺮﺩﺳﺎﻻﺭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ.
ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻭﺍﻗﻊ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻨﺘﺎﺝ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﯿﺖ ﻏﺮﯾﺰﯼ ﻭ ﺫﺍﺗﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ ، ﭼﻮﻥ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺯﯾﺴﺘﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻃﺮﺯﯼ ﮐﺎﻣﻼً ﻧﺎﺏ ﻭ ﺧﺎﻟﺺ ﻧﻤﻮﺩ ﻧﻤﯽ ﯾﺎﺑﺪ،ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﺳﻨﺖ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﯿﻂ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﺻﻼﺡ ﻭ ﺟﺮﺡ ﻭ ﺗﻌﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.





ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﺯﻧﺎﻥ | ﮐﺎﺭﻥ ﻫﻮﺭﻧﺎﯼ | ﺗﺮﺟﻤﻪ ﯼ ﺳﻬﯿﻞ ﺳﻤﯽ
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﺧﺺ ﻫﺎﯼ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺎﺯ ﺭﻭﺍﻥ ﺭﻧﺠﻮﺭﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ،ﺑﯽ ﺛﺒﺎﺗﯽِ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﺣﺴﺎﺩﺗﯽ ﺷﺪﯾﺪ ﻣﺘﺠﻠﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ: "ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﻘﻂ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ"!
ﺍﯾﻦ ﭘﺪﯾﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﭘﯿﻮﻧﺪﻫﺎﯼ ﺯﻧﺎﺷﻮﯾﯽ،ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ .ﺣﺴﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺭﻡ، ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺮﻭﺯ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺍﺳﺖ ﺳﯿﺮﯼ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﺪ.





ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﺯﻧﺎﻥ | ﮐﺎﺭﻥ ﻫﻮﺭﻧﺎﯼ |ﺗﺮﺟﻤﻪ ﯼ ﺳﻬﯿﻞ ﺳﻤﯽ
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
باید از جنگیدن با مرد اجتناب کرد، نه صرفاً به خاطر حفظ غرور او بلکه همچنین به خاطر حراست از شأن و منزلت خود!
هیچ چیز به اندازه ی زن شوریده حال و دیوانه، بی جاذبه و ناخوشا یند نیست، زنی که به جای قدرت زنانه، از قدرت زبانش استفاده می کند شهره ی آفاق است.
جنگیدن، زن را نزد مرد و نزد خودش زشت و ناخوشایند می کند.
به زنی باهوش و قوی نیاز است تا مردش را خلع سلاح کند، نه با خشم بلکه با عشق
مردان خصوصیات زنانه را به دلیل نرمی و لطافت زن قبول می کنند و نه به دلیل قدرت او





کتاب زن بودن | تونی گرنت
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترس تنها دشمن آدمی است -ترس از تنگدستی، ترس از شکست، ترس از بیماری، ترس از دست دادن- و احساس نا ایمنی برای هر مسئله.
عیسی مسیح گفت : ای کم ایمانان چرا ترسان هستید؟ (متی:8:26)
پس باید ایمان را جانشین ترس کنیم. زیرا ترس ایمان وارونه است. ترس یعنی ایمان به شر، به جای ایمان به خیر.
هدف بازی زندگی این است که آدمی به روشنی خیر و صلاح خود را ببیند و هر چه تصویر شر را از ذهن بزداید. برای رسیدن به این هدف باید با مشاهده ی خیر و نیکی بر ذهن نیمه هشیار اثر گذارد.
مردی هوشمند و موفق به من گفت که با خواندن نوشته ای که بر دیوار اتاقی آویخته بود، ناگهان همه ی هراسهایش از میان رفت.
مضمون آن تابلو چنین بود : "چرا نگران باشیم؟ شاید هرگز پیش نیاید"
این کلمات چنان محو ناشدنی بر ذهن نیمه هشیار او نقش بست که اکنون معتقد است که تنها خیر و نیکی می تواند به زندگی اش راه یابد. از این رو جز خیر و نیکی پیش نمی آید.





چهار اثر ار فلورانس اسکاول شین | ترجمه گیتی خوشدل
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق راستین از خویشتن فارغ است و از هرچه ترس رها، بدون هیچ چشمداشت و اندکی توقع خود را بر محبوب فرو می باراند.
شادمانی اش در بخشیدن است نه ستاندن
عشق یعنی ظهور خدا و نیرومندترین قدرت مغناطیسی موجود در عالم
عشق پاک فارغ از خویشتن -بی نیاز از هرگونه طلب و انتظار- به ناچار هم جنس و هم سنگ خود را به سوی خود می کشاند
هر چند کمتر کسی از عشق حقیقی بویی برده است.آدمی که در مهر و محبت خود غاصب و خودخواه یا ترسو است قهرا آنچه را دوست می دارد از دست می دهد
حسد بزرگترین دشمن عشق است، چون تخیل از دیدن کشش محبوب به سوی دیگری سر به شورش بر می دارد و اگر این ترس ها خنثی نشوند بی تردید به عینیت در می آیند...




چهار اثر ار فلورانس اسکاول شین | ترجمه گیتی خوشدل

 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺮﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ

ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺮﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺮﺍﻡِ ﻫﻤﻪ ﭘﺴﻨﺪ ﺩﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺷﮑﻞ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺯﻧﺎﺷﻮﯾﯽ ﻭ ﺷﯿﻮﻩ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺮﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺗﻐﯿﺮﺍﺕ ﺟﻬﺎﻧﯽ،ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﺤﻮﻝ ﺷﺪ . ﺭﻭﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻟﯿﺴﺖﺟﺪﯾﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻨﺎﺳﺒﺘﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ . ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺮﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﻪ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ :


ﻋﺸﻖ ﻭ ﺭﻭﺍﺑﻂ

– ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﯾﮏ ﺗﯿﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﺨﺼﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ.


– ﺷﺮﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ. ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﻻﯾﻞ ﺟﺬﺏ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﻬﯿﻢ ﺷﻮﯾﺪ ﺗﺎ ﺗﺮﺩﯾﺪﯼ ﺩﺭ ﻫﻢ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎﻥ ﭘﯿﺶ ﻧﯿﺎﯾﺪ .


– ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺣﺪﺱ ﻭ ﮔﻤﺎﻥ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻧﮑﻨﯿﺪ . ﻧﯿﺎﺯﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺩﻫﯿﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﺷﮑﺎﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻭﺭﯾﺪ. ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ.


– ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻧﻈﺮ ﻭ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻫﺎ ﺑﺮﻫﻢ ﺯﻧﻨﺪﻩ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻧﯿﺴﺖ . ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﺪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻫﺎ ﺻﺪﻣﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ.


– ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻣﺮﺍﻡ ﻭ ﺳﻨﺖ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﺎﺩﮔﯿﺮﯼ ﻭ ﺗﺒﺤﺮ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻭ ﭼﺎﻧﻪ ﺯﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺣﻞ ﻣﻨﺎﺳﺐ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺿﺮﻭﺭﯼ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺣﺲ ﺻﻤﯿﻤﯿﺖ ﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﺪ. ﺻﻤﯿﻤﯿﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻓﺸﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﺮﺱ ﻫﺎ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺑﺮﻣﻼﮐﺮﺩﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﻣﻘﺎﺑﻞ …


– ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺷﮑﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺖ ﺷﻮﺧﯽ ﻭ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ.


– ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺷﺮﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻭ ﺿﺮﻭﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﻣﺘﮑﯽ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺍﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﯽ ﺩﻭﺯﯾﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯼ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺗﻮﻗﻌﺎﺕ ﺁﺍﻭﺭﺩﻩ ﻧﺸﻮﺩ ﺗﻠﺨﯽ ﻭ ﻣﺎﻣﻼﯾﻤﯿﺖ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ .


– ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺮﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺷﻤﺎ ﻣﻄﺒﻮﻉ ﺗﺮ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ .


– ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ٬ ﺩﻭﺍﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﻼﯾﻤﺎﺕ ﻧﺎﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮﮎ اﺳﺖ.




he New Rules of Relationships by Hara stroff Marano
ttp://www.psychologytoday.com/blog/
ation-wimps/201407/the-new-rules- lationships
agged Hara Estroff Marano, The New ules of Relationships
ﺗﺮﺟﻤﻪﯼ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍﺩﻓﺮ | August 3, 2014 |
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
کارل یونگ گفته : " من ترجیح میدهم کامل باشم تا اینکه خوب باشم."
برای اینکه انسان کاملی باشیم ، باید تمامی جنبه های وجودمان خواه خوب یا بد را در بر بگیریم. برای انکه انسان یکپارچه ای باشیم ، باید خوشحال و با احساس ، راضی ، و همچنین غمگین و خودخواه و خشمگین باشیم.
اگرخود را مالک فقط نیمی از وجودمان یعنی ان نیمه خوب بدانیم و نیمه دیگر را انکار کنیم ، کامل بودن را به اندازه کافی احساس نخواهیم کرد.انگاه نوعی احساس ازاردهنده را تجربه میکنیم که گویی همیشه خطایی در ما وجود دارد.




جدایی معنوی | اثر دبی فورد
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
کشف زبان اصلی عشق همسرتان برای اینکه بتوانید مخزن عشق او را پر نگه دارید اساسی است . اما ابتدا بیایید مطمئن شویم که شما زبان عشق خودتان را می شناسید . زبان اصلی عشق شما چیست ؟ چه چیزی باعث می شود که احساس کنید همسرتان دوستتان دارد . چه چیزی را بیش از همه دوست دارید . اگر پاسخ به این پرسشها فورا ذهنتان را روشن نمی کند , شاید کمک کند تا نگاهی به کاربردهای منفی زبانهای عشق بیاندازید . چه چیزی همسرتان می گوید یا نمی گوید که عمیقا باعث رنجش تان می شود ؟ اگر کلمات تند و انتقادی همسرتان بیش از همه آزارتان می دهد شاید زبان اصلی عشق شما « کلمات تایید آمیز » باشد . اگر زبان اصلی عشق شما به طور منفی از سوی همسرتان بکار رود - یعنی او عکس آن را انجام دهد - این کار شدیدتر از هر کس دیگری شما را می رنجاند زیرا همسرتان نه تنها به زبان اصلی عشق شما حرف نمی زند بلکه عملا از آن برای خنجر زدن به قلب شما استفاده می کند .
راه دیگز کشف زبان اصلی عشق خودتان این است که مروری بر زندگی زناشویی تان و سالهای گذشته بکنید و بپرسید : من همیشه چه چیزی را بیش از همه از همسرم می خواسته ام ؟
آنچه شما بیش از همه درخواست کرده اید احتمالا با زبان اصلی عشقتان مطابقت دارد . آن درخواستها احتمالا از سوی همسرتان به عنوان عیب جویی و سرزنش تلقی شده اند اما در واقع شما سعی می کردید نیاز عاطفی تان به مهر و محبت از سوی همسر را تامین کنید .

راه دیگر کشف زبان اصلی عشق خودتان این است که ببینید خود شما برای ابراز محبت به همسرتان چه کار می کنید یا چه می گویید . به احتمال زیاد شما همان کاری را می کنید یا حرفی را می زنید که دوست دارید او برای شما بکند یا به شما بگوید . پس شما با این پرسش می توانید زبان خودتان را کشف کنید: من آگاهانه عشق خود را چگونه به همسرم ابراز می کنم ؟

استفاده از این سه راه احتمالا شما را قادر می سازد تا زبان اصلی عشق خودتان را کشف کنید . اگر دو تا از زبانها به نظرتان یکسان آمد یعنی هر دوی آنها برایتان اهمیت زیادی دارد پس شاید شما دو زبانه باشید .

دو نوع از افراد ممکن است در کشف زبان اصلی عشق خود دچار مشکل شوند:
اول آنهایی که مخزن عشقشان مدت مدیدی پر بوده است . همسر چنین فردی ممکن است از راههای متعدد به او ابراز عشق کند اما مطمئن نیست که کدام یک از آنها بیش از همه به او این احساس را می دهد که مورد مهر و محبت قرار دارد . او فقط می داند همسرش دوستش دارد.
دوم آنهایی که مخزن عشق عاطفی شان مدت مدیدی خالی بوده و به یاد نمی آورند که چه چیزی سبب می شود تا احساس کنند مورد محبت قرار دارند.
در هر دو صورت اگر به دوران عاشقی خود برگردید و خاطرات را مرور کنید و از خود بپرسید در آن روزها چه چیزی را در همسرم دوست داشتم ؟ می توانید بفهمید زبان اصلی عشق شما چیست .




پنج زبان عشق | اثر گری چاپمن | ترجمه سیمین موحد
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسفانه از دوره کودکی به ما یاد دادند که امیال طبیعی مان را نادیده بگیریم و در عوض دیگران انتظارات خودشان را به ما تحمیل کردند:هر زمان که احساساتی شدیم،وادارمان کردند خشک،رسمی و بی احساس رفتار کنیم، هر زمان به فعالیتی لذت بخش پرداختیم ،وادارمان کردند که در جهت خواسته های دیگران حرکت کنیم، هر زمان عقاید و نظرمان را ارائه کردیم، کاری کردند که خجالت بکشیم.
می توانیم به این فهرست بی انتها ادامه بدهیم، اما این فهرست یک ویژگی مشترک دارد :والدین ،معلم ها و همشیرها با نیت خوب ما را وادار کرده اند نسبت به طبیعت و ذات خودمان بی توجه باشیم.
مسلما ما نمی توانیم فقط در راه دست یابی به خواسته های خودمان گام برداریم.باید بین نفع شخصی و نفع دیگران تعادل برقرار کنیم.ما اصلا طرفدار فلسفه خودشیفتگی و خودخواهی نیستیم.
بسیاری از ما درحال حاضر باید از تاکید افراطی به راضی نگه داشتن دیگران دست برداریم.باید بدانیم کی هستیم و از زندگی چی می خواهیم و دنبال کردن چه اهدافی رضایت خاطر را به دنبال دارد،بدون توجه به اینکه اطرافیان از این فرایند خوشحال بشوند یا نشوند.





کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید-نوشته جفری یانگ،ژانت کلوسکو



 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک بازی کودکانه ولی هدفمند

کودکتان را دکتر فرضی حساب کنید و خودتان را بیمار در حین بازی به مطب فرضی کودک بروید بعد به او بگویید که کودکی دارید به نام فلانی توجه داشته باشید از اسم کودک استفاده نکنید چرا که کودک دیگر با شما بازی را ادامه نمی دهد.

بعد که به مطب ایشان رفتید از خود او برای علت کارش سئوال کنید به طور مثال : آقای دکتر فرزند م وسایلش را جمع نمی کند؛ تکلیفش را انجام نمی دهد ؛ حرفهای زشت می زند. ویا سلام نمی دهد؛ ویا هر رفتار که موجب خشم شما یا اطرافیان شده از او بپرسید. توجه داشته باشید کودک جواب سوال را از پیش می داند.

حالا آقای دکتر شما می گویید چرا این رفتار از او سرزده کودک کمی در اینجا به عنوان دکتر فکر می کند و می داند ( کودک فرضی شما ) خودش است و بعد از کمی اندیشه به شما جواب می دهد . مثلا تو چرا به بچه ات آن اسبابازی را ندادی و برسر من داد زدی و غیره .... خوب بازی را ادامه دهید و به آقای دکتر بگویید به نظر شما رفتار کودک من اشتباه بوده یا نبوده ؟ جواب کودک آری ..... در ادامه آقای دکتر وقتی این رفتار از او سر می زند باید به کنار پنجره برود و فکر منفی یا ناراحت کننده را از خود دور کند و از سرش بیرون بندازه مگر نه ؟ جواب آری. و بازی تمام میشود.


هدف
: کودک با این بازی هم از دکتر شدن حس بزرگی و خود باوری پیدا می کند و.علت رفتارنادرستش از زبان کودکیش به شما بازگو می کند و با بازی احساسش را بیان می کند.توجه داشته باشید این بازی مانند ( کاشت برداشت محصول است ) به طوری که کودک می کارد و شما برداشت می کنید



ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺗﺎ ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍ ﻭ ﯾﺎ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ .
• ﺻﻨﺪﻭﻗﭽﻪ ﯼ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻥ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﻭ ﯾﺎ ﮐﺎﺭﺕ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﻭ ﯾﺎ ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﺘﺼﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺻﻨﺪﻭﻗﭽﻪ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯾﺪ .
• ﺷﺎﺧﻪ ﯼ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﻓﺮﻭ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﺰﺋﯿﻦ ﺷﺎﺧﻪ، ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﮐﻨﯿﺪ .
• ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺭﺍ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﺻﻨﺪﻭﻗﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﯾﺎ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﺸﻢ ﮐﻮﺩﮎ ﻧﺼﺐ ﮐﻨﯿﺪ.
• ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﻣﯿﻮﻩ ﯼ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﭽﯿﻨﯿﺪ .
• ﺑﺎ ﮔﺬﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﯾّﺎﻡ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﯿﻨﯽ ‏( ﺣﺪﻭﺩﺍً ﺳﻦ 6 ﺳﺎﻟﮕﯽ ‏) ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﻣﺸﺨﺺ ﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﺩﺳﺘﺮﺱ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺩ.



ﻣﻨﺒﻊ : ﺍﺯ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﻣﻐﺰ ﺗﺎ ﻫﻮﺵ ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ. | ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺣﮑﯿمی
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ویژگیهای بیشعورها:


1_ مراقبت خواهی؛ همیشه باید عده ای مثل نوکران دست به سینه از آنها مراقبت کنند.
2_ اعتماد به نفس؛ از آنجایی که مسئولیت پذیر نیستند و هرگز خود را مقصر نمی دانند، از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند.
3_ سرکوبی؛ بیشعورها به خود حق می دهند دیگران را سرکوب کنند اما کسی نمی تواند آنها را سرکوب کند.
4_ تهاجم؛ نسبت به همه چیز حالت تهاجمی دارند؛ هنگام بیدار شدن، زمانی که از آنها انتقاد می شود...
5_ تعصب فکری؛ نسبت به بیشعوری خود تعصب دارند و با توجیه و دلیل تراشی در بیشعوری شان ثابت قدم اند.
6_ وقاحت؛ هرگز در صف نمی ایستند. هرگز خواهش نمی کنند. همواره دستور می دهند. هرگز تحقیق نمی کنند. نیشدار و یا با دادزدن صحبت می کنند. دوست دارند کار دیگران را به اسم خودشان تمام کنند.
7_ تسلط بر دیگران؛ اکثر بیشعوران به دنبال حداکثر بهره کشی از دیگران و تغییر دائم قوانین بر اساس منافع خودشان هستند.
8_ عدم شادی و شوخ طبعی؛ به هیچ وجه ظرفیت ندارند که با آنان شوخی کنید. به دنبال شاد کردن شما هم نیستند. به جای آن، تمسخر کردن، پوزحند زدن و به بدبختی دیگران خندیدن را دوست دارند.
9_ انکار؛ بیشعورها انکار را نوعی هنر می دانند. معتقدند هرگز اشتباه نمی کنند و منکِر تمام مشکلاتی می شوند که آنها به وجود آورده اند.
10_ ارعاب؛ سعی می کنند با ترساندن و اسارت فکری دیگران، آنان را برده ی خود کنند.
11_ عشق صرفا به خود؛ یک بیشعور صرفا عاشق موقعیت، مقام، ثروت و نظرات خودش است. تنها عاشق خود است و بس.
12_ بی معنی بودن فداکاری؛ در قاموس بیشعور فداکاری معنایی ندارد.
13_ در ارتباط با دیگران؛ عیب جو و به شدت دروغگو هستند.
14_ شنونده های خوب؛ بیشعورها خوب به شما گوش میدهند تا نقاط ضعف شما را شناسایی و در زمان مناسب از آن سوء استفاده کنند.
15_ غیر قابل اعتماد بودن؛ دروغگویی و دسیسه کار آنهاست و هرگز نمیتوان به آنان اعتماد کرد.
16_ خشم؛ بیشعورها پُر از خشم اند. اعتقاد دارند خشم بهترین ابزار برای پیشبرد اهدافشان است. هنگام بیدار شدن، وقتی از آنان طلب وام میکنید یا طلبتان را تقاضا می کنید، هوا بارانی باشد، قهوه شان سرد شود ....در بسیاری از این مواقع خشم خود را نشان می دهند.
17_ غُر زدن؛ در بسیاری از موارد حتی اگر چیزی به نظر همه بدون اشکال و پسندیده باشد، باز غر میزنند.
18_ شراکت؛فقط شما را در بدبختی و تقصیرهایشان شریک می کنند نه در موفقیت و پول و مقام شان.
۱۹ استهلاک؛ گذر زمان آنان را خسته و فرسوده می کند و رفته رفته متقاعد می شوند شاید راه بهتری برای ادامه زندگی شان وجود داشته باشد.






کتاب بیشعوری | خاویر کرمنت
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ، ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﯼ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﻭ ﺑﺮﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺫﻫﻨﯽ ﻭ ﻋﯿﻨﯽ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻃﺒﯿﻌﺘﯽ ﻣﺘﻨﻮﻉ ﻭ ﺟﻮﺭﺍﺟﻮﺭﻣﯿﺒﺎﺷﺪ .ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻘﯿﺪ ﺑﻪ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﮐﻨﻢ، ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﻣﻞ ﻋﯿﻨﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺑﺨﺶ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﻡ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﺒﻪ ﻋﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺗﺎﺋﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺯﻭﺟﯿﻦ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺎﺳﺖ.
ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﻭﺍﻧﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﯿﮕﻮﺋﯿﻢ، ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ‏« ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ‏» ‏( ﻣﻌﻨﺎ ﺩﺍﺭ ‏) ﺍﺳﺖ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﯽ ﻭ ﺑﯿﺨﺒﺮﯼ ﺑﺴﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ، ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺭﻭﺍﻧﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ‏( ﻣﻌﻨﺎ ﺩﺍﺭ ‏) ﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﺍﺯ ﯾﮏ ﺟﻬﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﯽ، ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﮐﺎﻣﻞ ﻫﺴﺖ ﺍﻣﺎ ‏«ﺭﺍﺑﻄﻪ‏» ﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻬﺖ ﺩﯾﮕﺮ، ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﻫﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ‏( ﺣﺎﺋﺰ ﻣﻌﻨﺎ ‏) ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﺎﻣﻼَ ﻧﺎﺁﮔﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺑﻠﮑﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﺳﺖ ‏« ﻧﯿﻤﻪ ﺁﮔﺎﻩ ‏» ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺍﻧﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ‏( ﻣﻌﻨﺎ ﺩﺍﺭ، ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ‏) ﺑﻮﺩﻧﺶ، ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﯿﻦ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﮐﻮﺩﮎ، ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﻧﺎﺁﮔﺎﻩ ﻭﯼ ﺑﭙﺎ ﺧﺎﺳﺘﻪ ﻭ ﻧﺨﺴﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺟﺰﺍﺋﺮ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﻣﺠﺰﺍ ﺍﺯ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ، ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﺰﺍﺋﺰ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﻭ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﯾﮏ ‏«ﻗﺎﺭﻩ ‏» ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺣﻮﺯﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ .
ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ‏« ﺁﮔﺎﻫﯽ‏» ﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻇﻬﻮﺭ ﭘﯿﺎﭘﯽ ﺁﮔﺎﻫﯽ، ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺭﻭﺍﻧﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﻧﯿﺰ ﺍﻣﮑﺎﻧﭙﺬﯾﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ. ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺸﻮﻡ، ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺨﺴﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻤﺎﯾﺰ ﻭﺗﻔﮑﯿﮏ ﻗﺎﺋﻞ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﺷﮑﻞ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﺎﯾﺰ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﮔﺮﭼﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﮑﯿﮏ ﻭ ﺗﻤﺎﯾﺰ ﺑﻄﻮﺭ ﺍﻋﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ، ﺯﯾﺮﺍ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻘﺎﻃﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﻣﻦ ﻧﺎﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﺳﺖ.
ﯾﮏ ﻓﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﺮﺳﺪ، ﻣﺴﻠﻤﺎ ﺩﺍﺭﺍﯼ ‏« ﺍﯾﮕﻮ - ﺁﮔﺎﻫﯽ ‏» ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﺋﯿﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺑﺘﺎﺯﮔﯽ ﺍﺯ ﻏﺒﺎﺭ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﯽ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ، ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻮﺍﺳﻄﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ‏«ﺳﺎﯾﻪ‏» ، ﺍﺯ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ‏(ﻣﻌﻨﺎﺩﺍﺭ ‏) ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﻤﺎﻧﻌﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﻗﻬﻢ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻟﺬﺍ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﻧﺪ . ﺑﻄﻮﺭ ﺫﻫﻨﯽ ﺍﻟﺒﺘﻪ، ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺁﮔﺎﻩ ﻭ ﺩﺍﻧﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ، ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺴﻮﯼ ﻗﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﭘﯿﺶ ﺑﺮﻭﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮐﺸﻒ ﺍﻣﺮﯼ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺍﺳﺖ. ﻫﺮﭼﻪ ﺣﻮﺯﻩ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺸﻮﺩ، ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﯿﺰ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ‏« ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ‏» ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﻮﺭﯼ ﻭ ﺁﻧﯽ، ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮ ﻭ ﺯﯾﺎﻧﺒﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ، ﺯﯾﺎﻧﺒﺎﺭﯼ ﺁﻥ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﯼ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﻮﻫﺮ ﯾﺎ ﺯﻥ، ﭼﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﭼﻪ ﻣﻨﻔﯽ، ﺑﻪ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﻓﺮﺩ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺧﻮﺩ، ﻣﻌﻄﻮﻑ ﺍﺳﺖ. ﻋﺸﻖ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ، ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻫﻤﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﺴﺎﻋﺪ ﺗﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﭘﯿﻮﻧﺪ
ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻓﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺧﻮﺩ ‏(ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ‏) ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻫﻤﺴﺮ ﺭﺍ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺗﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻭﯾﮋﮔﯽ ﻫﺎ ﯼ ﻫﻤﺴﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ . ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻓﺮﺩ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺍﻭ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﻻﺋﻠﯽ ﻧﺎﺁﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﻣﺎﻧﻊ ﻭ ﯾﺎ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﮔﺰﺍﺭﻧﺪﻩ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺴﺮ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺁﻥ ﻓﺮﺩ ﺩﺍﺭﺩ


ﺑﻄﻮﺭ ﮐﻠﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺪﻻﯾﻞ ﻭ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺧﻼﻑ ﺟﻬﺖ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺧﻮﺩ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺗﮑﻤﯿﻞ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﻣﺤﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ . ﺑﻪ ﺑﯿﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻄﻮﺭ ﻧﺎﺁﮔﺎﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺟﺒﺮﺍﻥ، ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﺳﻮﻕ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ . ﻟﺬﺍ ﻭﺍﻟﺪﯾﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺑﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ، ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ‏« ﻧﺎﺧﻠﻒ ‏» ﻭ ﻏﯿﺮ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﯾﺎ ﯾﮏ ﭘﺪﺭ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻭ ﺗﻨﺒﻞ، ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻭ ﺳﺨﺖ ﮐﻮﺵ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺑﺒﺎﺭ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ. ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺵ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﺍﻟﺪﯾﻨﯽ ﺑﻄﻮﺭ ﻋﻤﺪﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﺜﻼ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﻋﻤﺪﺍَ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻭ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﺯﺩﻩ ﺗﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻮﻓﻘﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﻧﺎﺁﮔﺎﻩ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﭼﺴﺒﺎﻧﯿﺪﻩ ﻭ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ. ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﯾﺎ ﺑﺴﻮﯼ ﺗﻤﺎﯾﻼﺕ ﻫﻤﺠﻨﺲ ﮔﺮﺍﯾﺎﻧﻪ ﮐﺸﺎﻧﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺻﻼَ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻫﻤﺠﻨﺲ ﮔﺮﺍﯾﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻭ ﯾﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﻭ ﻓﺮﻭﺗﺮ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ ﯾﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺯﻧﯽ ﺯﻭﺭﮔﻮ ﻭ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺟﺪﺍ ﮐﻨﺪ.
ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻫﻤﺴﺮ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺿﻼﻟﺖ ﻫﺎ ﻧﺸﻮﺩ، ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﯽ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﯾﺮ ﯾﺎ ﺯﻭﺩ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﻌﻀﻞ ﻭ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺸﻮﺩ. ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﻬﺎﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻏﺮﯾﺰﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﺜﻞ، ﺍﺯ ﯾﮏ ﺣﯿﺚ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺣﯿﺚ ﻓﯿﺰﯾﻮﻟﻮﮊﯾﮑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺎﺯﻉ ﺑﻘﺎ ﺿﺮﻭﺭﯼ ﺳﺖ ﻭ ﻧﺴﻞ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﻏﺮﯾﺰﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻓﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻏﺮﯾﺰﻩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻧﺎﺁﮔﺎﻩ ﻫﻢ ﺑﺎﻗﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ. ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺟﻔﺖ ﺑﻄﻮﺭ ﻏﺮﯾﺰﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍﯾﺞ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﯽ ﭼﻮﻥ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻏﯿﺮ ﺷﺨﺼﯽ ﻭ ﺑﺪﻭﯼ ﻭ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺍﻋﺼﺎﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﻣﻊ ﺳﻨﺘﯽ ﺗﺎﺑﻊ ﻋﺮﻑ، ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮐﻤﺮﻧﮕﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.




ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ‏« ﺭﻭﺍﻧﻤﻨﺪﺍﻧﻪ‏» - ﻣﻌﻨﺎ ﺩﺍﺭ | ﮐﺎﺭﻝ ﮔﻮﺳﺘﺎﻭ ﯾﻮﻧﮓ – ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺁﺛﺎﺭ - ﺟﻠﺪ ﻫﻔﺪﻫﻢ | ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻧﺴﺮﯾﻦ ﺑﯿﺮﻗﺪﺍﺭ
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
نکاتی از کتاب "چرا مردها به حرف زنان گوش نمی‌دهند؟ و چرا زنان زیاد حرف می‌زنند و بد پارک می‌کنند؟"

نکاتی از کتاب "چرا مردها به حرف زنان گوش نمی‌دهند؟ و چرا زنان زیاد حرف می‌زنند و بد پارک می‌کنند؟"

1-تفاوت با تساوی حقوق در تضاد نیست. منظور از تساوی حقوق، آزادی برای انجام کاری است که برای آن ساخته شده‌ایم و تفاوت این است که زن و مرد برای کار یکسان ساخته نشده‌اند.

2-زنان و مردان با یک‌دیگر فرق می‌کنند؛ نه بهترند و نه بدتر، بلکه متفاوتند.

3-به علت ظلم‌هائی که در تاریخ به زنان شده است؛ هر صحبتی مبنی بر متفاوت بودن زنان و مردان را، مخالفت با تساوی حقوق زن و مرد و سخنی ناپسند می‌دانند.

4- برابری زن و مرد یک قضیه مصلحتی و به عبارت دیگر اخلاقی است؛ اما پرسش درباره‌ی تمایزات اساسی بین آن‌ها، یک مسئله علمی است.

5-حجم هورمون‌ها و پیوندهای مغز که در رحم مادر شکل می‌گیرند؛ افکار و رفتارهای ما را تعیین می‌کنند. بنابراین از ابتدا دو جنس، هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی متفاوتند؛ یعنی برابر نیستند.

6-شناختن جنس مخالف یک امتیاز بزرگ است.

7-زنان خیلی سریع می‌فهمند که کسی غمگین یا ناراحت است ولی مردان تا کسی گریه نکند و ناراحتی خود را بیان نکند؛ ناراحتی او را نمی‌فهمد. این اصطلاحاً درک زنانه است که برای انجام وظایف مادری و خانه‌داری در زن تکامل پیدا کرده‌است.

8-زنان جزئی تغییرات ظاهری و رفتاری دیگران را درک می‌کنند و این توانائی زنان، قرن‌هاست که همسران بی‌وفا را غافلگیر کرده‌است.

9-مغز یک مرد در حالت استراحت 70% از فعالیتش کاسته می‌شود؛ ولی زن در همان حال 90% فعالیت مغزی دارد. بنابراین زن یک رادار سیار است که به طور مرتب از پیرامون خود اطلاعات دریافت کرده و تجزیه تحلیل می‌کند.

10-در چشم انسان، سلول‌های مخروطی، وظیفه تشخیص رنگ‌ها و دیدن جزئیات را دارد. عامل انتقال این سلول‌ها بر روی کروموزم x است و زنان بر خلاف مردان که xy هستند 2 کروموزم x دارند ( xx ). پس تعداد بیشتری سلول مخروطی در چشمشان وجود دارد و جزئیات و رنگ‌ها را بهتر تشخیص می‌دهند.

12-زنان دید گسترده‌ای دارند ولی مردان زاویه‌ی دیدشان مثل یک تونل تنگ است.

13- چشم مردان بزرگتر از زنان است و برای دیدی تونل مانند و فاصله‌های بسیار دور، برنامه‌ریزی شده است.

14- چشم مردان چون به مدت هزاران سال برای شکار تکامل یافته؛ برای نگاه کردن به روبرو و مسافت‌های دور ( برای پیدا کردن شکار ) مناسب است. برخلاف آن، چشم زنان چون وظیفه حفاظت از خانه را برعهده داشته است، می‌تواند تا زاویه 45 درجه از چپ و راست و بالا و پائین را ب‌بیند.

15-به علت نوع بینائی‌شان، تعداد تصادفات پسربچه‌ها حدود دو برابر دختربچه‌هاست؛ که البته مقداری از این تفاوت به علت پرجرأت‌تر بودن پسرها نیز هست.

16- علت این‌که مردها اشیاء را در یخچال ، کمد و . . . . . دیرتر از زن‌ها پیدا می‌کنند؛ تفاوت وسعت بینائی آن دو جنس است. چیزی که زن با یک نگاه پیدا می‌کند. مرد برای پیدا کردنش باید سرش را به چپ و راست و بالا و پائین حرکت دهد.

17- زنان توانائی تجسم فضائی کمتری دارند؛ بنابراین موقع پارک کردن ماشین اغلب با مشکل مواجه شده و به در و دیوار می‌زنند.

18-مردان چشم‌چران‌تر از زنان نیستند ولی چون مردها برای دید زدن مجبورند سرشان را به اطراف حرکت دهند زودتر لو می‌روند. ولی زن‌ها در حالی‌که ظاهراً جلوشان را نگاه می‌کنند، اطرافشان را هم دید می‌زنند.

19-چون مردان در نور کم دید بهتری از زنان دارند و همچنین تجسم فضائی و تخمین فاصله‌شان با خودروهای دیگر را راحت‌تر انجام می‌دهند؛ بهتر است مردان در شب و زنان در روز رانندگی کنند.

20-هنگام ورود به یک مهمانی، زنان در کمتر از 10 دقیقه تمام افراد را از نظر می‌گذرانند و شخصیت و رفتارشان را تجزیه و تحلیل می‌کنند. ولی مردان بیشتر به فضا و مکان توجه می‌کنند و حداکثر چند نفر آشنا را تشخیص می‌دهند.

21- مردها معمولاً با دروغ‌هایشان نمی‌توانند زنان را قانع کنند؛ چون آنان عدم‌هماهنگی رفتار و گفتارشان را تشخیص می‌دهند ( با دقتی که روی جزئیات حرکات بدن او دارند ). ولی زن‌ها به راحتی سر مردان را شیره می‌مالند!! برای دروغ به زنان، مردان بهتر است از نامه یا تلفن استفاده کنند!






چرا مردها به حرف زنان گوش نمی‌دهند و چرا زنان زیاد حرف می‌زنند و بد پارک می‌کنند؟ | نوشته: آلن و باربرا پیز Allen Pease & Barbara Pease | ترجمه : محسن جده‌دوستان و آذر محمودی (ترجمه از آلمانی) | انتشارات فصل سبز 1381
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی، آمیزه‌ای از تضادهاست. همزمان در آن هم وقایع خوشایند و لذت بخش و هم وقایع دردناک و رنج‌آور وجود دارند. مثل این که پای تلویزیون نشسته باشید و بتوانید به دهها شبکه تلویزیونی و ماهواره‌ای مختلف دسترسی پیدا کنید. امواج رادیویی، تلویزیون و شبکه‌های ماهواره‌ای، شما را انتخاب نمی‌کنند. آنها «حضور دارند»، بدون تبعیض و بدون انتخاب. این شما هستید که تصمیم می‌گیرید که تصاویر کدام شبکه بر صفحه تلویزیون خانه شما ظاهر شود.حال، سؤال این است که اگر در هر لحظه می‌توانیم «برنامه‌ای شاد و لذّت بخش» را بر صفحه تلویزیون زندگی‌مان داشته باشیم. پس چرا گاهی از زندگی لذّت نمی‌بریم و برنامه‌های لذت‌بخش را که به آنها دسترسی داریم از دست می‌دهیم؟ پاسخ این سؤال یک کلمه است: «طرحواره‌ها!»«طرحواره‌ها» قراردادهای ذهنی ما هستند که ما «ناخودآگاه» به آنها مقیّد و متعّهد شده‌ایم و پای آنها را امضا کرده‌ایم. این قراردادها « حق انتخاب طبیعی ما » را از ما می‌گیرند. چند نمونه از قراردادهایی که مانع از لذت بردن ما از زندگی می شوند را ذکر می‌کنم:

طرحواره 1- لذّت بردن از زندگی گناه است

در بعضی خانواده‌ها یا جامعه‌ها، لذّت بردن را مترادف با گناه می‌دانند. خندیدن، شاد بودن، نشاط و لذّت را نشانه سبکسری، غفلت و زندگی پوچ می‌دانند. به خاطر می‌آورم فردی بسیار جدی را که هرگاه دیگران را در حال خندیدن می‌دید می‌گفت:
«آخر هر خنده، گریه‌ای است.»
او با چنین «طرحواره‌ای» که در ذهن خود داشت نه تنها خود از زندگی لذّت نمی‌برد که مانع لذّت بردن اطرافیانش نیز می‌شد.در فیلم سینمایی «ریش قرمز»، به کارگردانی «آکیروکوروساوا» دختر جوانی که زندگی شاد و رضایت بخشی داشت بدلیل پذیرش چنین طرحواره غلطی، انتظار عذاب الهی را می‌کشید. او اعتماد داشت شایستگی چنین لذّت و سعادتی را ندارد و تاوان سختی در انتظار اوست. وقتی زلزله آمد این زن جوان باور کرد که زلزله، تاوان زندگی شاد است و با این که زلزله به او و همسرش آسیب نزده بود او به این نتیجه رسید که زلزله نشانه، این است که دوران شادی به سر آمده است!
بنابراین پی‌در‌پی دست به انتخاب‌هایی زد که حاصلش رنج و سختی بود!او می‌خواست تاوان گناه شادمانی را بپردازد!


طرحواره 2- رنج کشیدن، یک فضیلت است!
در بسیاری از داستان‌ها و فیلم‌های سینمایی، قهرمان قصّه پی‌درپی رنج می‌کشد و در نهایت نیز در اوج ناکامی، قربانی روزگار جفاکار می‌شود!
افراد زیادی این طرحواره را پذیرفته‌اند که قهرمانان و افراد برجسته باید رنج بکشند و دچار تنهایی و ناکامی باشند. برای چنین افرادی، رنج بردن یک فضیلت است! گاهی افرادی به مطب من مراجعه می‌کنند که سالهاست در حال بازی کردنِ «نقش افسرده» هستند!
جوانی را به خاطر می‌آورم که لباسِ سرتاپا سیاه می‌پوشد و موها و ریش خود را به طرز عجیبی آرایش می‌کرد. جملاتی «شبه فلسفی» و «شبهِ روشنفکرانه» راجع به «پوچی زندگی» حفظ کرده بود و با این ادعا که افسرده است و از زندگی سیر شده به سراغ روانپزشکان و روانشناسانِ زیادی رفته بود.
تشخیصِ من این بود که این جناب دچارِ «پرستیژِ افسردگی» است!
در روانشناسی برای این افراد، اصطلاح « اریستوکراسیِ رنج» را به کار برده اند و «اریستوکراسی» به معنای «اشرافیّت» است. هم بازی این گروهِ «شبهِ افسرده» کسانی هستند که فریبِ نقش آنها را می‌خورند و سخت تلاش می‌کنند که « نجات دهنده» آنها باشند غافل از آنی که هرچه بیشتر برای نجاتِ آنها تلاش کنند آنها بیشتر نقش خود را باور می‌کنند!
از کنار این « اشراف» باید با پوزخندی عبور کرد!


طرحواره 3- لذت بردن نیاز به شرایط ویژه‌ای دارد!
افراد زیادی برای خودشان پیش‌شرط‌هایی قرار داده‌اند که تنها با برآورده شدن آن پیش‌شرط‌ها آنها می‌توانند از زندگی لذّت ببرند! داشتن یک آپارتمان مجلّل، اتومبیلی گران‌قیمت، ویلایی در ساحل دریا و امکان سفرهای رؤیایی برخی از این پیش‌ شرط‌ها هستند! در هر شرایط اقتصادی و اجتماعی، هرجا که باشیم و هرکس که باشیم، جهان زمینه‌هایی برای لذّت بردن را برای ما فراهم کرده است امّا اغلب در حال فکر کردن به لذّت بردن از شرایطی هستیم که در دسترس ما نیستند. چند سال پیش مرد جوانی مراجع مطب من بود که از شرایط مالی‌اش ناراضی بود،مثلاً می‌گفت چند روز پیش که باران می‌بارید من و نامزدم مجبور بودیم زیر باران راه برویم و هر دو در حال غبطه خوردن به کسانی بودیم که با خیال راحت سوار بر ماشین‌های شخصی‌شان درگذر بودند. مرد جوان نمی‌دانست چقدر از آن ماشین‌‌ سواران در حسرتِ فضای عشقی بودند که بین آن دو نامزد جوان موج می‌زد و حاضر بودند کسی را داشته باشند که دست در دستِ او زیر باران قدم بزنند. این یکی در حسرت ِ آن یکی، آن یکی در حسرتِ این یکی!

تا چنین طرحواره‌هایی بر ذهن ما حاکم باشند از زندگی لذّت نخواهیم برد. جلوی صفحه تلویزیون زندگی نشسته‌ایم. می‌توانیم برنامه‌های سرشار از زیبایی را برگزینیم و می‌توانیم برنامه‌هایی آکنده را رنج تماشا کنیم.کنترل تلویزیون در دستِ ماست.
هیچکس کانال را عوض نخواهد کرد، هرگز!

گفته‌اند:

«انتخاب،حقِ شماست» امّا من می‌گویم:
« انتخاب، وظیفه شماست!»





"دکتر محمدرضا سرگلزایی" "روانپزشک"
 
آخرین ویرایش:

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
ًً

عشق ازدیدگاه اریک فروم

اریک فروم در کتاب انسان برای خویشتن تعریف بسیار جالبی ازعشق دارد.
او عشق را ترکیبی از چهار عنصر می داند:
🔮توجه
🔮 مسئولیت
🔮احترام
🔮 معرفت
او می گوید هر جوشش علاقه و کشش و محبتی به طرف مقابل به معنای عشق ورزیدن نیست. بلکه این احساسات بیشتر مواقع ناشی از تنهایی و کمبود برآورده شدن میل جنسی است که منجر به ایجاد چنین کششی خواهند شد..
اما عاشقی از نگاه فروم ابتدا به معنای توجه به فرد مقابل است. اینکه به او بیشتر از دیگرانی در کنار ما هستند توجه کنیم.
و البته در کنار آن،شامل احترام گذاشتن به فرد مورد توجه است. ریشه لاتین احترام از دیدن گرفته شده و در واقع احترام به این معناست که معشوق را همانطور که هست ببینیم و بپذیریم. خواسته های او و تمایلاتش را در نظر بگیریم و سعی نکنیم او را به دلخواه خود محدود و منزوی کنیم و ...
و اما مسئولیت به این معناست که در برابر او احساس مسئولیت کرده و کاری نکنیم که او او و آینده او را به خطر بیندازیم. همچنین در جهت مثبت کارهایی را انجام دهیم که منجر به شکل گیری بهترین آینده برای او شود.
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﻭ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻏﯿﺮ ﺷﺨﺼﯽ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﺳﻤﯽ ﻭ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻣﺎ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭﯼ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﻭ ﺑﯿﻄﺮﻓﺎﻧﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﯿﺎﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﻼﺣﻈﺎﺕ ﻓﺮﺩﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺯﻧﺎﻧﻪ، ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺍﺳﺖ. ﺷﺨﺼﯽ ﻭ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺧﺎﺹ ﺍﺳﺖ.
ﻧﻤﻮﻧﻪ ﯼ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻭﺵ ﯾﮏ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﻣﺪﻝ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ 75 ﺩﻻﺭ ﺁﮔﻬﯽ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﺮﺩﯼ ﺁﮔﻬﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ . ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ " ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﭼﮏ ﺩﺍﺭﻡ ". ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ " ﮐﺎملا ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ". ﻣﺮﺩ ﻣﺘﺤﯿﺮ ﻭ ﻣﺸﻌﻮﻑ ﺍﺯ ﺧﻮﺵ ﺍﻗﺒﺎﻟﯽ ﺧﻮﺩ، ﭼﮏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭﻟﯽ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﯾﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺯﻥ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ " ﺧﺎﻧﻢ، ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﻣﯽ ﺍﺭﺯﺩ؟ " ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ "ﺑﻠﻪ ."
" ﺧﻮﺏ ﭼﺮﺍ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ 75 ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺷﯿﺪ؟ " ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ " ﺧﺐ، ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ، ﺍﯾﻦ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺵ ﻭ ﭼﮏ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﻔﺮﺳﺖ ". ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺯﻧﺎﻧﻪ، ﻧﺘﯿﺠﻪ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺵ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ.
ﺩﺭ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ، ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﻭ ﻃﺒﯿﻌﺖ . ﺍﮔﺮ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﯾﺎ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺘﻬﺎﯼ " ﻣﺎﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ " ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﯾﺎ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﻨﯿﻢ، ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺍﺵ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﺮﺩ. ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﻗﯿﻘﻦ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻓﺮﺩﯼ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺟﺴﻢ ﺧﻮﺩ ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ، ﺑﻬﺎﯾﯽ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﯾﻢ . ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﻫﻮﺍ ﻭ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻣﺠﺎﺯﺍﺗﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺁﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺿﻤﯿﺮ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺭﺍ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﻋﺪﺍﻟﺖ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻮﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﺎ ﺳﺮ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﺑﻄﻤﺎﻥ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﺑﺎﯾﺪ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ.



ﺟﺎﻥ. ﺍ. ﺳﻨﻔﻮﺭﺩ | ﯾﺎﺭ ﭘﻨﻬﺎﻥ
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
* وقتی بخشی از خودمان را در کوله بار سایه قرار می دهیم، آن بخش پس رفت می کند و تکاملی معکوس به سوی دوران بربریت خواهد داشت. تجسم کنید مردی در سن بیست سالگی کوله بارش را مهر و موم کند و پانزده یا بیست سال بعد دوباره آن را باز کند. چه جیزی در کوله بارش خواهد یافت؟ با کمال تاسف باید بگویم تمایلات جنسی، وحشی گری، امیال آنی و حساب نشده و خشمی که تمام مدت آن را سرکوب کرده است. این ویژگی ها همگی بدوی هستند و به او آسیب می رسانند. مرد یا زنی که کوله بارش را در چهل و پنج سالگی باز می کند احساس ترس و وحشت دارد و وقتی سرش را بلند می کند، سایۀ هیولایی را می بیند که روی دیوار افتاده است! هر کسی با چنین منظره ای روبرو شود خواهد ترسید.

* در فرهنگ ایده آل گرای ما بخش زیبا و دوست داشتنی شخصیت، هر روز زیبا و زیباتر می شود. انسان ممکن است یک پزشک آزاد اندیش باشد که همیشه در خدمت دیگران است. از نظر اخلاقی او فردی خوب است، اما آنچه در کوله بار سایه اش حمل می کند، شخصیتی کاملا متفاوت است که نمی تواند نادیده گرفته شود. آنچه در کوله بار این فرد وجود دارد، روزی در جایی دیگر پدیدار می شود و خودش را نشان می دهد و هنگامی که شکل هیولا مانند آن را ببینید، شگفت زده خواهید شد.


* فکر می کنم که در بسیاری از فرهنگ ها بیشتر آقایان بخش زنانۀ وجودشان را سرکوب و در کوله بار سایه می گذارند. آنها در سنین سی و پنج تا چهل سالگی دوباره سعی می کنند با بخش زنانۀ وجودشان ارتباط برقرار کنند؛ در حالی که ممکن است این بخش در این سن و سال احساس خصمانه ای نسبت به آن ها داشته باشد. به همین دلیل این مردان در دنیای بیرون نیز روابط نا خوشایندی با زنان دارند.
قانون این است که دنیای بیرون ما درست مثل دنیای درون مان خواهد شد. در این کرۀ خاکی قانون اینگونه است. زنی که دوست دارد زنانگی اش تایید شود، اگر جنبه های مردانه اش را در این کوله بار بگذارد، ممکن است بیست سال بعد نتواند رابطه ای دوستانه با بخش مردانۀ وجودش ایجاد کند. او حتی ممکن است احساس کند این بخش به شکل وحشیانه ای از او انتقاد می کند. این خانم با پیدا کردن مردی که رابطه ای آزار دهنده با او دارد، می تواند او را مقصر بداند و از فشار درونی اش بکاهد، اما این چیزها مشکل کوله بار او را حل نمی کند. آنگاه او ممکن است در دو جهت پس زده شود، هم از طرف مرد درونی اش و هم از طرف مرد بیرونی!
هر بخش از شخصیتمان را که دوست نداشته باشیم به دشمنمان تبدیل می شود و به جایی دور دست می رود و شورشی بر علیه ما آغاز می کند.





رابرت بلای / اسرار سایه
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
تفاوت میان درمان و شفا:


اگرچه فقط۲درصد ازوجود انسان جسم و ۹۸درصد ازوجودش ذهن و جان است ، شخص عادی ۹۸درصدازوقتش راصرف اندیشیدن به این ۲درصد می کند که جسم اوست ! به همین دلیل اغلب ازبیماری رنج می کشد.زیرا می خواهد از برون به درون برسد، حال آنکه می باید از درون به بیرون می رسید.
افلاطون به طبیبان یونای گفت : «جزء هیچگاه نمی تواند سالم باشد،مگر اینکه کل سالم باشد.» افلاطون دریافت که تفاوت میان «شفا» و «درمان» این است که «شفا»به کامل برگردانیدن کل وجود آدمی : جان و روح جسم اطلاق می شود.حال آنکه «درمان » به معنای حذف یا التیام آنی بیمار است.اغلب شخص باجستجوی درمان پزشکی معالجه میشود.اما مادامی که الگوهای اندیشه های منفی خود را که مسبب اصلی دردهاست رها نکند شفا نمی یابد، وچه بسا درد در آن ناحیه یادراندامی دیگر بارها و بارها بازگردد...





کتاب قانون شفا | کاترین پاندر | ترجمه گیتی خوشدل | انتشارات روشنگران | صفحه ی ۲٠
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
به تازگي روانپزشكي امريكايي اظهار داشته كه نود درصد از ترس هاي بيمارگونه نه به دليل بيماري رواني بلكه ناشي از اختلالاتي در گوش مياني است كه به سادگي قابل تشخيص است و نيز اغلب خمله هاي وحشت به نوعي اختلال جسمي مشابه نهفته است براي مثال، ترس از مسافرت ممكن است ناشي از نارسايي گوش مياني باشد ترس از گمشدن يا دور از خانه شدن ترس از ارتفاع همگي در نتيجه حس عدم تعادل ميباشد.
بخش جدايي ناپذير از شبكه كنترل اضطراب ما در دستگاه دهليز مخچه اي گوش مياني قرار دارد اگر اين دستگاه ضعيف باشد چه بسا كل شبكه كنترل اظطراب تحت تاثير قرار گيرد





زندگي بدون ترس | هربرت فنسترهايم - جين باير| مترجم: علي اصغر شجاعي | ص 125
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک پیشنهاد ساده و کارآمد برای افزایش احساس خوشحالی

"هر روز، سه اتفاق خوشایندی که برایتان افتاده است را بنویسید.سه اتفاق حتی کوچک. این کار را برای 21 روز ادامه دهید. 3 اتفاق هر روز باید مختص آن روز باشند."
این کار مغز را عادت می دهد که بر روی مسائل مثبت تمرکز کند و بر طبق تحقیقات انجام شده، چنین عادتی (حتی بیشتر از حس موفقیت) باعث خوشحالی شما می شود.




روانشناسی نوین | روانشناس شان آکر

 

Similar threads

بالا