گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
واسه رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یه نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن.
داوطلب زیاد بود ...
قرعه انداختند.افتاد بنام یه جوون.
همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد!گفت: " چیکار دارید! بنامش افتاده دیگه! "
بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون .
جوون بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار.ب
چه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون.
همه رفتن الا پیرمرد.
گفتند: " بیا! "گفت " نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش!مادرش منتظره! "

تقدیم به همه ی مادرای شهدا و مفقودین و جانبازان

 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
یڪ بار در جمع بچه هاے دبیرستـانے مشغول شـوخے و خنـده بود

شڪـلـات از جیبـش در آورد و تعـارف ڪرد.

همہ ڪہ برداشتنـد و مشـغول خـوردن شـدند گفـت :

ببینیـد بچـه هـا روے بستـش چے نوشـته ؟

نوشتہ : آیــدیـن

یعنـے 【【 آآآآی....دیــــن! 】】

مواظــب دینتــون باشید!!!!


 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
وارد آزمایشگاه شدم،

دانشجویان مقطع تحصیلات تکمیلی مشغول فعالیت پژوهشی بودند.

با دیدن دانشجویان دخترکه در آزمایشگاه لیزر و هسته‌ای با دستگاه‌های ظریف و حساس آنجا چادر بر سر داشتند خیلی خوشحال و در عین حال متعجب شدم.

رئیس سازمان بسیج مستضعفین ادامه داد:

وقتی از مسئولین دانشگاه پرسیدم پاسخ دادند:

استاد این دانشجویانفردی مؤمن و از بچه‌های جنگ است

که نفوذ کلام او و ارتباط صمیمی‌اش با دانشجویان، الگویی از او ساخته که تمامی دانشجویان او به مسائل دینی و رعایت احکام شرعی علاقه‌مند شده‌اند

تا آنجا کهدختران همگی داوطلبانه چادر بر سر دارند.

نقدی تاکید کرد:وقتی پیگیر شدم دیدم آن استاد دکتر مجید شهریاری است،دانشمند عزیزی که در راه اعتلای علمی کشورمان جان عزیز خود
را تقدیم کرد.



 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تکاور یعنی غیرت..

تکاور یعنی غیرت..



یکی از مدافعان شهر از تکاوران نیروی دریایی میگوید:


نیروی دریایی در خرمشهر حضوری فعال داشت . یک بار من و شهید ریحانی آنها را تا صد دستگاه راهنمایی کردیم . در طول راه آنها در مقابل هر خمپاره یا گلوله ای که می آمد واکنش نشان می دادند و به زمین میخوابیدند و یا می غلطیدند و می پریدند . من که محو لباس های آنان و حرکات تیز و فرز آنها بودم عکس العملی نسبت به به گلوله های عراقی نداشتم . به همین خاطر تا مقصد چندین بار مرا به زور هل دادند و به زمین خواباندند تا مورد هدف ترکش قرار نگیرم .
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پدر به خانه برگرد

پدر به خانه برگرد




پدر

به خانه برگرد

جنگ به پایان رسیده

مهرماه آمده

می خواهم دوباره کودک شوم

دستم را در دستانت بگذارم

با هم به مدرسه برویم

برگرد پدر

سالها پشت سر هم می گذرند

به خانه بیا

تمام حرفهای نگفته این سالها را

باید به تو بگویم

مرا صدا کن

امیر ، امیر رضا

می خواهم صدایت را بشنوم پدر

به خانه برگرد

دلم هوایت را کرده

دلم می گوید زنده ای

دلم می گوید هستی

برگرد پدر

جنگ به پایان رسیده...

عکس : شهید سرلشکرخلبان بیژن فعلی در که شهریور 59 در یک ماموریت هوایی برای همیشه جاودانه گشت و پیکر پاکش تا کنون به خانه برنگشته

با سپاس فراوان از فرزند بزرگوار ایشان جناب آقای امیر رضا فعلی

نام و یاد مدافعان ایران گرامی باد






 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بسم رب الشهدا و الصدیقین[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بچه ها بعد از نماز می نشستند پای تفسیر سوره ی و العادیات محمود شهبازی...[/FONT]
بعدش هم ذکر مصیبت و سینه زنی تا 12 شب...کی به فکر شام بود...
12 شب هم به زور تعطیل می کردند،چون فرداش شناسایی بود و آموزش...
کار به جایی رسید که حاج همت دستور داد در حسینیه رو ساعت 10 شب به بعد،ببندند...
ساعت 10 شب به بعد بیابون پر از فانوس می شد...
 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
در میان متعلقاتِ شخصی شهید «حاج حسن طهرانی مقدم»، پدر صنایع موشکی ایران و دانشمندِ کم نظیر علوم هوا و فضا، دستمال سیاه قرار داشت که ایشان تکه کاغذی را به آن الصاق کرده و روی آن با دست خط خود مرقوم فرموده بود: «عنایت فرموده و این دستمال مشکی را در کفن بنده قرار دهید. حسن مقدم».
این دستمال مطابق با وصیتِ حاج حسن در کنار پیکر سوخته و قطعه قطعه شده ی او به خاک سپرده شد.
دختر شهید طهرانی مقدم، راز این دستمال مشکی را این گونه گشود: «این دستمال در کمد شخصی ایشان قرار داشت پارچه ای است که پدرم در ایام سوگواری امام حسین(ع) با آن اشک چشم های خود را پاک می کرد.»
روحمان با یادش شاد


 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
عکس زیر از شهید امیر حاج امینی بیسیم چی گردان انصار از لشگر27 محمد رسول الله (ص)است، احسان رجبی این عکس را در تاریخ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و در كربلای شلمچه در جنوب کانال پرورش ماهی گرفت.





دست نوشته اي از شهيد امیر حاج امینی:سلام بر خدا و شهيدان خدا و بندگان مخلص او... از اينکه بنده بد و گناهکار خدايم سخت شرمنده ام و وقتي ياد گناهانم مي افتم آرزوي مرگ مي کنم ولي باز چاره ام نمي شود.هيچ برگ برنده اي ندارم که رو کنم، جز اينکه دلم را به دو چيز خوش کرده ام: يکي اينکه با اين همه گناه، او دوباره مرا به سرزمين پاکي و اخلاص و صفا و محبت بازم گرداند. پس لابد دوستم دارد و سر به سرم مي گذارد، هرچند که چشم دلم کور است و نمي بينم و احساسش نمي کنم اگر چنين نبود پس چرا مرا به اينجا آورد؟دوم اينکه قلبي رئوف و مهربان دارم و با همه بديهايم بسيار دلسوزم. لحظه اي حاضر به رنجش کسي نمي شوم، حتي رنجش بسيار کوچک و ناچيز، ولي در عوض براي خوشنودي ديگران حاضر به تحمل هرگونه رنجي مي شوم. بله! به اين دو چيز دل خوش کرده ام.اگر دوستم داري که مرا به اينجا آورده اي پس به آرزويم که... برسان.اي کساني که اين نوشته را مي خوانيد، اگر من به آرزويم رسيدم و دل از اين دنيا کندم، بدانيد که نالايق ترين بنده ها هم مي توانند به خواست او، به بالاترين درجات دست يابند. البته در اين امر شکي نيست ولي بار ديگر به عينه ديده ايد که يک بنده گنهکار خدا به آرزويش رسيده است.حالا که به عينه ديديد، شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا مي کنم، بياييد و به خاکش بيفتيد و زار زار گريه کنيد و اميدوار به بخشايش و کرمش باشيد. با او آشتي کنيد. زيرا بيش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافي است يکبار از ته دل صدايش کنيد. ديگر مال خودتان نيستيد و مال او مي شويد و ديگر هر چه مي کند، او مي کند و هر کجا که مي برد، او مي برد... شنبه 7/4/65ساعت 5 بعدازظهربنده مخلص و گنهکار، امير حاجي اميني
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات

شادی ارواح طیبه شهدا صلوات

بالای صد کیلو وزنش بود.
روزی که میرفتیم عملیات گفت تو فکری؟؟
گفتم:هیچی نگرانم !
اگه خدا خواست و شهید شدی چطور برت گردونیم؟
گفت:اولا این توفیق نصیب خودت بشه ان شاءالله..
ثانیا تقسیمم کنید هر کی یه تیکه رو برگردونه تا شرمنده نشم...
وقتی شهید شد...

بچه ها تیکه های پیکرش رو جمع کردن اوردن عقب.....

..............


 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟...
گفت: برو عزیزم.
رفت و والفجر مقدماتی شهید شد!
پسر دوم گفت: مادر، داداش که رفت، من هم برم؟
گفت: برو عزیزم.
رفت و عملیات خیبر شهید شد!
پدر گفت:
حاج خانم بچه ها رفتند، ما هم بریم تفنگ بچه ها روی زمین نمونه، رفت و کربلای پنج شهید شد!
مادر به خدا گفت:
همه دنیام رو قبول کردی، خودم رو هم قبول کن
رفت و در حج خونین شهید شد!(شهیدان تلخابی)
 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
در یکی از ملاقاتهایی که حضرت امام (ره) با خانواده ی شهدا داشتند ، فرزند شهیدی ، 3-4 ساله را برای تبریک خدمت حضرت امام آوردند
کودک در آغوش ایشان با حالتی معصومانه پرسید:
" آقا امام زمان کی می آید؟"
حضرت امام که از پرسش کودک تعجب کرده بود ، علت این سوال را از همراهان کودک جویا شد. دایی کودک گفت:
بارها شده است که این کودک از مادر خود می پرسد: پدرم کی می آید؟
و مادرش هم در پاسخ می گوید:
آن روزی که امام زمان (عج) بیاید پدر هم همراه امام زمان(عج) خواهد آمد.

 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
الله اکبر ...
.

ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪﻏﻼﻡ ﺭﺿﺎ ﺯﻣﺎﻧﯿﺎﻥ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ : ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﻣﻦ ﻭﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍﺑﺮﻫﻨﻪ ﮐﺮﺩ ﻭﮔﻔﺖ : ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ! ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﺟﺴﻢ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﯾﺪ.
ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺷﺪ ﻭﺩﺭ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺪﺭ ﻣﻔﻘﻮﺩ ﮔﺮﺩﯾﺪ.
ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ: ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﺑﺎﻫﺮ ﺯﻧﮓ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﯽ ﺩﻭﯾﺪﻡ ﺗﺎﺍﮔﺮ ﺍﻭﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺍﻭﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ .ﺗﺎﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﺧﺒﺮ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﻭﺭﺍﺩﺍﺩﻧﺪ .
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺟﻤﺠﻤﻪ ﺍﺯ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ .
ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﻣﺎ ﺭﺳﻢ ﺍﺳﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺩﻓﻦ، ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺗﺸﺮﯾﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﻭﺑﺎﺷﮑﻮﻩ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﺍﺳﺐ ﺳﻮﺍﺭ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﻔﺮ ﻗﺒﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮔﻔﺘﻢ:ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺍﻭﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻼﺑﺒﺮﯾﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﯾﺪ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ :ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭﯾﮏ ﻓﺮﺩ ﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﺭﺍﻧﺸﺎﻥ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ:ﺁﻗﺎ!ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩ :ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻼﺑﺮﻭﺩ.
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺗﺎﺗﻮﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﻭﺑﻌﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﯾﻢ .ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﻫﻤﺎﻫﻨﮕﯽ ﻭﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺒﺶ ﻗﺒﺮ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ :
ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﺠﻤﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﻭﺷﻬﯿﺪ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!!!

ﺭﺍﻭﯼ :ﭘﺪﺭﺷﻬﯿﺪﻏﻼﻡ ﺭﺿﺎ ﺯﻣﺎﻧﯿﺎﻥ
ﻣﻨﺒﻊ : ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻋﺸﻖ
.
.
.
.
ما کجای کاریم ؟

11188363_381674748682994_2878606422413362042_n.jpg
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[h=1] برگزاری یادواره 400 شهید دانش آموز در خراسان‌شمالی

[/h]
» سرویس: فرهنگ حماسه - حماسه
کد خبر: 94020905746
چهارشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۳


مدیرکل کانون پرورش فکری کودک و نوجوان خراسان‌شمالی از برپایی یادواره 400 شهید دانش آموز در استان خبرداد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)،منطقه خراسان‌شمالی، سیدعلی ارکانی‌فرد در جمع خبرنگاران اظهار کرد: یادواره 400 شهید دانش‌آموز استان همزمان با هفته معلم، 17 اردیبهشت سال جاری درمرکز استان برگزار می‌شود.
وی با اشاره به این که محل برگزاری این یادواره در سالن گلشن بجنورد است،ادامه داد: سردار حاج عظیم ابراهیم‌پور ،جانشین قرارگاه فرهنگی خاتم الاوصیا در این مراسم سخنرانی می‌کنند.
ارکانی فرد با ذکر این که یادوراه‌های شهرستانی نیز در سطح استان برگزار شده‌اند، افزود: برپایی نمایشگاهی با موضوع حفظ ارزش‌های دفاع مقدس و رونمایی از کتاب صحیفه سجادیه نیز در حاشیه برگزاری این یادواره در دستور کار قراردارد.
وی بیان کرد: شهدای دانش‌آموز هیچ‌گونه تعلق مادی به دنیا نداشته و به معراج رفتند، و از سرسبدترین شهیدان هستند.
 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
فرمانده از پشت بیسم گفت:

وقت نداریم مین ها خنثی کنیم بگید بچه ها پیش مرگ بشن!

ی دفعه ی گروهان 45 نفری پا شدن!

اینجا از تنها جاهایی بود که بچه بسیجی ها دعوا کردند

ی آرپی چی زن بود قبضه ی آرپی چی رو زد تو سینه ی جلوییش و رفت تو میدون مین!

وقتی راه باز شد وقتی رفتم داخل میدون اول این آرپیچی زن رو دیدم

پاهاش قطع شده بود سه تا خرج آرپی جی رو کمرش بود داشت میسوخت!!

(ی خرج آرپیجی ی کلاه خو رو آب میکنه)

رفتم دیدم لباش مثل ماهی که از آب افتاده بیرون تکون میخوره!!

گوشم رو بردم جلو دیدم با ی صدای بدون خش داره میگه:

الحمدالله رب العالمین‬‎
 

shakiba.h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
IMG_20150430_173400.jpg
دیروز دعوت شدیم از طرف یه دوست که بریم سر مزار یه شهید
عکسشو بالا گذاشتم
دوستم خودش تعریف میکرد که یه گره کور تو زندگیش بود که متوسل شده بود به این شهید گرانقدر و نذر کرده بود مشکلش حل شد سمنو بپزه....
مشکلش حل شد ولی سمنو نپخت ...تا امسال شهید میان تو خواب مادر دوستم و میگن شما نذر سمنو داشتی که مادر دوستم پرس و جو میکنن و میفهمن ....و امسال یعنی دیروز سمنو میپزن ...
شهید دکتر سید علی اکبر شجاعیان
جانشین فرمانده گردان یا رسول الله
لشکر ویژه ۲۵کربلا
تولد ۱۳۳۹
شهادت در عملیات کربلای ۱۰ سال۱۳۶۶
زیارتگاه
گلزار شهدای امیرکلای بابل
کتابی هم نوشته شده که دریچه ای به حیات این شهید بزرگواره به نام "این عشق الهی است..."
 

sanam.j

عضو جدید

:gol:تقدیم به همه ی فرزندان شهدا:gol:


بنویس "بابا"

دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد ...

دانشگاه که قبول شد، همه گفتند: با سهمیه قبول شده !!!

ولی هیچ وقت نفهمیدند کلاس اول

وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد
"بابا" ...

یک هفته در تب سوخت ....



شهدای عزیز،شرمنده ایم ...

:gol:
برای شادی روح همه ی شهیدان، صلوات:gol:
 
بالا