گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
 

مسعود.م

متخصص والیبال باشگاه ورزشی
کاربر ممتاز
15 دی ماه سال 1373 هواپیمای حامل جمعی از فرماندهان این نیرو، پس از انجام یک ماموریت که برای سرکشی و بازدید از روند فعالیت های برخی از پایگاه های نیروی هوایی ارتش از جمله پایگاه پدافندی کیش، پایگاه هوایی شهید دوران شیراز و پایگاه هوایی شهید بابایی اصفهان صورت گرفت، در هنگام بازگشت و در دقایق ابتدایی پرواز، دچار سانحه شده و پس از برخورد با زمین آتش می گیرد تا نیروی هوایی، موثرترین فرمانده تاریخ خود را به همراه جمعی از معاونینش از دست بدهد.
در میان شهدای این سانحه، سرتیپ منصور ستاری فرمانده وقت نیروی هوایی، سرتیپ خلبان مصطفی اردستانی معاون عملیات و سرتیپ خلبان سید علیرضا یاسینی رئیس ستاد و معاون هماهنگ کننده نهاجا از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند.

سانحه ای که مقام معظم رهبری درباره آ« فرمودند: «فقدان کسانی از قبیل شهید ستاری و شهید اردستانی و شهید یاسینی و شهید شجاعی و دیگرانی که به شهادت رسیدند، حقیقتا داغی است بر دل هر کس که نسبت به نیروی هوایی احساس خویشاوندی و نزدیکی می کند. این فقدان، برای من یک داغ بود.»






سالگرد شهادت سرلشکر شهید منصور ستاری فرمانده فقید نیروی هوایی و یازده یار و همرزمش برای آن است تا ما راه و رسم زندگی آنان را مروری دوباره کنیم و برای ادامه راه پرفراز و نشیبی که در پیش رو داریم راه روشن تری را انتخاب نماییم. اگر چه هریک از شهدای عزیز این سانحه جزء وفادارترین یاران به انقلاب و میهن اسلامی بودند اما در ادامه گوشه ای از خاطرات ارزشمند 3 تن از آن یاران آسمانی را مرور می کنیم تا شاید در رهگذر این مرور ما نیز تحفه ای هرچند ناچیز از ذکر نامشان نصیبمان شود.


شهید سرلشگر منصور ستاری - مردی از تبار آسمان





• فرمانده نیروی هوایی ارتش

او از همان دوران دانشجویی، ایده های بلندی در سر می پروراند. همیشه نگاهش به دوردست ها وفتح قله های افتخار بود و همواره سعی داشت تا در رشته خود جزء بهترین ها باشد. آن روز که خبرنگار ی در دانشگاه افسری نیروی زمینی و در دوران دانشجویی از او سئوال کرد که در آینده می خواهی چکاره شوی؟ پاسخ داد: «فرمانده نیروی هوایی ارتش!» همه خندیدند اما او می دانست که چه می گوید وچه اندیشه بلندی در سر دارد

.
• تفکر شهید ستاری

انتشار مقالات تخصصی و علمی در زمینه نظامی در برخی از نشریات به خصوص نشریات ارتش یکی از فعالیت ها وعلاقه مندی های ستاری بود.تعلیم آموزش های نظامی در رسته کنترل شکاری در ایران و آمریکا از او فردی خبره و کارآمد ساخته بود.


تفکر ستاری در میدان های نبرد بر علیه حملات ددمنشانه رژیم بعث عراق یکی از اثرگذارترین اقداماتی بود که هنوز به عنوان یک راهکار راهبردی و مهم در آموزش جنگ های پدافندی کشور به کار برده می شود. او بارها در مناطق عملیاتی به دیگر همرزمانش می گفت: «ما هر لحظه از این جنگ، چیز تازه ای یاد می گیریم. چیزهایی فهمیده ایم که می توانیم برای طرح های آینده از آنها استفاده کنیم مثلا این را فهمیدیم که دفاع هوایی کار تک بعدی نیست، دامنه گسترده و عمیقی دارد.»

شهید ستاری بارها اشاره می کرد که: «برای اینکه کشورمان سرپا بایستد و بین کشورهای پیشرفته قد علم کند باید همه مان از جان مایه بگذاریم. حالا هرکس در هر کاری که به آن وارد است. باید بدانید که اگر بازهم جنگی پیش بیاید دنیا به ما چیزی نخواهد داد، کسی ما را پشتیبانی نخواهد کرد بنابراین باید به فکر برنامه ریزی های اساسی خود باشیم واز درون خود را بسازیم. اگر بنشینیم به این امید که دیگران به ما کمک خواهند کرد، این یک خیال واهی بیش نیست و با چنین تفکری هیچ کاری از پیش نخواهیم برد.»


دوربین خدا روشن است، دوربین های بنده خدا را نمی خواهم


شهید به چندین زبان زنده دنیا حرف می زد؛ زبان روسی و انگلیسی را طوری صحبت می کرد که گویا زبان مادری اوست.
بسیار کم مصاحبه می کرد و هیچ گاه قبول نمی کرد مقابل دوربین قرار بگیرد؛ خیلی کم پیش می آمد که چنین شود، از دوربین گریزان بود؛ می گفت: "دوربین خدا روشن است، دوربین های بنده خدا را نمی خواهم"!
 

مسعود.م

متخصص والیبال باشگاه ورزشی
کاربر ممتاز
شهيد سرلشكر خلبان مصطفي اردستاني شير نهاجا





روزهاي نخستين زمستاني سرد در روستاي "قاسم آباد" ورامين با گرمي براي خانواده اردستاني آغاز شد. در يازدهم دي ماه سال 1328 خداوند كودكي به اين خانواده بخشيد كه نام او را مصطفي گذاشتند. نامي كه سال ها بعثيون با شنيدن آن لرزه به اندام شان خواهد افتد. به راستي آيا كسي فكر مي كرد كه اين كودك سال ها بعد، يكي از حماسه سازان ايران اسلامي گردد!

"كسي كه صدام حسين اعلام نمود هر كس زنده يا سربريده سرهنگ مصطفي اردستاني را بياورد، جايزه اي بس ذي قيمت و ارزنده به او تعلق خواهد گرفت."دوران طفوليت و تحصيلات و در نهايت اخذ ديپلم، براي مصطفي همگي در ورامين اتفاق افتاد.اينك سال 1348 است. مصطفي بعد از اخذ ديپلم در همين سال، عازم خدمت مقدس سربازي مي شود. خدمت او نيز سرشار از حماسه است. پس از طي دوران آموزش به عنوان يكي از سپاهيان دانش، در يكي از روستاهاي اسفراين مشغول به گذراندان ادامه خدمت مي شود. با توجه به بافت اين روستا، شرايط جغرافيايي آن و مساعد بودن شرايط براي كشت خشخاش، مردم اين روستا اكثرا و به صورت فراگير به اين كار مي پرداختند. در اين شرايط مصطفي برخود واجب مي ديد به عنوان يك مسلمان، فريضه امربه معروف ونهي از منكر را ادا كند. پس با صحبت هاي دوستانه اي كه با روستائيان مي كرد، سعي مي نمود آنها را از كشت خشخاش منع كند

.
روزها به تندي سپري شد. اكنون سال 1350 است. مصطفي كه خدمت سربازي را با موفقيت طي نموده، با توجه به علاقه اي كه به رشته خلباني و نيروي هوايي داشت، وارد دانشكده خلباني نيروي هوايي شد. كلاس هاي فشرده آغاز شد و مصطفي با موفقيت دوره مقدماتي پرواز را سپري كرد. حال بايست براي تكميل اين دوره و فراگرفتن فنون پيشرفته خلباني همچون ديگر خلبانان آن زمان نيروي هوايي، به خارج اعزام مي شد. پس مصطفي به همراه تعدادي ديگر از خلبانان به ايالات متحده آمريكا اعزام مي شود.

پس از فراز و نشيب هاي فراوان و بعد از سپري كردن 3 سال آموزش در آمريكا، سال 1353 مصطفي موفق به اخذ گواهينامه خلباني در هواپيماهاي "اف - 5" مي شود، به ايران بازمي گردد و با درجه ستوان دومي" در رسته خلباني اف 5 در پايگاه چهارم شكاري دزفول، مشغول به خدمت مي شود.وي از همان زماني كه قرار بود به آمريكا اعزام شود و همچنين پس از بازگشت از آن جا، همواره جواني شاد، بشاش و درعين حال بسيار متدين بودد و نسبت به مقدسات ديني بسيار مقيد و سخت گير.با توجه به هوش بالاي مصطفي و به دليل اندام وزيده اي كه داشت، به تدريج به يكي از بهترين خلبانان نيروي هوايي تبديل شد. بعد از يك سال از اين پايگاه به پايگاه ششم شكاري منتقل مي شود و تا سال 1356 در اين پايگاه و بعضا در پايگاه چهارم شكاري دزفول، به خدمت مي پردازد.

چگونه مصطفي از قهرمان پاكستاني شات گرفت

در سال 1354 به عنوان يكي از خلبانان منتخب نيروي هوايي، براي انجام يك سري مسابقات تيراندازي با هواپيما عازم پاكستان مي شود. در بين خلبانان پاكستاني، سرگرد خلباني بود كه در جنگ بين هندوستان و پاكستان، چندين هواپيماي هندي را سرنگون ساخته بود و در آن زمان قهرمان نيروي هوايي پاكستان شناخته مي شد. لذا با غرور خاصي راه مي رفت و هنگام عبور از كنار ديگران، به اصطلاح به عالم و آدم فخر مي فروخت.

سرانجام روز مسابقه فرا رسيد. كليه هواپيماها كه براي مسابقه آمده بودند، پرواز مي كنند. مصطفي كه عليرغم جواني، مهارت بالايي در پرواز داشت، تصميم مي گيرد در آسمان با سرگرد پاكستاني به يك نبرد هوايي آزمايشي بپردازد. نبرد هوايي شروع مي شود و بعد از چند لحظه، در ميان حيرت حاضران، مصطفي با چند مانور ماهرانه از سرگرد پاكستاني شات مي گيرد. (شات يعني هواپيما را طوري هدايت كني كه پشت سر هواپيماي ديگر قرار بگيرد و به عبارت بهتر، در تيررس باشد. در رشته خلباني گرفتن شات يعني هدف قرار دادن هواپيماي حريف.)پس از پايان پرواز، سرگرد خلبان به نزد مصطفي - كه در آن زمان ستوان دوم بود - مي آيد و مي گويد:- توقهرماني، نه من.

هركس درحسرت كربلاست، اينجا همان كربلاست

در تمام مدتي كه فرمانده پايگاه هوايي اميديه بود و تا چندي بعد از آن، به صورت داوطلبانه به پايگاه چهارم شكاري دزفول - كه نزديك ترين پايگاه به مرز عراق بود - مي رفت و سخت ترين و خطرناك ترين عمليات را انجام مي داد و هميشه اين جمله ورد زبانش بود كه:
" دوستان! هر كس در حسرت حضور در كربلاست، بداند كه اين جا كربلاست. بدانيد فرزند زهرا(س) و آقا امام زمان (عج) نظاره گر ما است"

شير نهاجا

هوا بسيار بد بود. باران شديدي درحال باريدن بود. از سوي نيروي هاي سپاهي و بسيجي، درخواست شده بود به هر طريق ممكن عقبه دشمن بمباران شود. در اين هنگام بابايي به دليل بدي هوا، خود تصميم به پرواز مي گيرد كه با اصرار اردستاني مواجه مي شود كه درخواست داشت او پرواز كند. ابتدا شهيد بابايي مخالفت مي كند و مي گويد هوا اصلا مساعد پرواز نيست، ولي وقتي اصرار او را مي بيند، رضايت مي دهد و شهيد اردستاني بدون فوت وقت به پرواز در مي آيد. در همين هنگام شهيد بابايي در كنار باند زير باران، به انتظار او مي ايستد و با چشماني اشك بار، به خلباني كه در كنارش بود مي گويند:
- مصطفي را از دست داديم ...ولي اين پايان كار نبود. 20 دقيقه بعد چرخ هاي هواپيماي اردستاني باند فرودگاه را لمس مي كند و او مورد استقبال شهيد بابايي قرار مي گيرد و بار ديگر به همگان ثابت مي كند درحالي كه مسئوليت هاي مهمي در نيروي هوايي دارد، ولي همچنان داوطلب انجام سخت ترين ماموريت هاست0بارها در طول يك روز، تا 13 سورتي پرواز عملياتي داشت كه اين خود به نوعي يك ركورد در نيروي هوايي بود. به همين سبب بود كه در نيروي هوايي، به او "شيرنهاجا" مي گفتند.ايمان، اخلاص، دين باوري، دوستداري اهل بيت، عشق به امام و انقلاب، شهامت و بي باكي اردستاني، از ويژگي هاي منحصر به فرد اين شهيد بزرگوار بود.انجام بيش از 400 پرواز برون مرزي و 1724 ساعت پرواز، مصطفي اردستاني را به عنوان يكي از قهرمانان جنگ و نيروي هوايي مطرح كرده بود.بعد از شهادت سرلشكر بابايي، به دليل لياقت و شهامت و از خود گذشتگي اي كه اردستاني داشت، به عنوان معاونت عمليات نيروي هوايي منصوب شد و تا زمان شهادت هم اين مسئوليت را به عهده داشت.

مصاحبه شهید اردستانی در مراسمشهید بابایی

پاداش رهبري

بعد از پايان جنگ، اردستاني و چند تن ديگر از خلبانان تيز پرواز نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي، مفتخر به دريافت مدال پرافتخار "فتح" از دستان مقام معظم رهبري شدند و به همراه اين نشان، مبلغ يك ميليون تومان نيز به عنوان پاداش نقدي از سوي مقام معظم رهبري به او و ديگر خلبانان حاضر اهدا شد.

پس از گذشت چند روز، اردستاني براي كمك به ساخت مدرسه اي در استان سيستان و بلوچستان، مبلغ پانصد هزار تومان از پاداش خود را اهدا كرد و پانصد هزار تومان الباقي را نيز به حساب "بيت الزهرا(س)" واريز كرد تا براي خريد البسه جهت نيازمندان اختصاص يابد.

سرانجام لحظه وصال فرا مي رسد


در روز 14 بهمن سال 1373 از دفتر فرمانده نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران سرلشكر شهيد "منصور ستاري" با دفتر اردستاني تماسي برقرار مي شود به اين مضمون:
"فردا صبح ساعت 30/6 اردستاني و يا جانشين وي، در فرودگاه مهرآباد حاضر باشند تا به اتفاق فرمانده محترم نيروي هوايي و تني چند از فرماندهان اين نيرو، جهت شركت در جلسه هماهنگي فرماندهان نيروي هوايي كه در كيش برگزار مي شود، حاضر شوند."(لازم به ذكر است كه طبق توافقي كه اردستاني با جانشين خود داشت، قرار بر اين بود كه تمام سفرهاي اداري را به صورت يكي درميان بروند و براي اين سفر، نوبت جانشين اردستاني بود كه به سفر برود، ولي به دليل آن كه او در مرخصي بود، خود اردستاني تصميم به سفر مي گيرد.)پس از ابلاغ اين خبر به اردستاني، اين بزرگوار كه گويا منتظر شنيدن اين خبر بوده، مي گويد:- يك جوري شدم ... حال عجيبي دارم، مثل اين كه يكي قلب مرا از جا كنده است.و بلافاصله به نماز مي ايستد. به نقل از مسئول دفتر شهيد اردستاني، در پايان نماز دو مرتبه با صداي بلند مي گويند:- لبيك ... لبيك.

 

مسعود.م

متخصص والیبال باشگاه ورزشی
کاربر ممتاز
شهید سرلشگر خلبان علیرضا یاسینی





آبادان شهري كوچك با مردمي بزرگ. آبادان جايي كه مي شد پيش بيني كرد كه روزي مورد تهاجم عراق قرار مي گيرد. آبادان مهد دليران و شيرمردان.
بهار بود و سالي جديد آغاز شده بود و خانواده ياسيني منتظر تولد فرزندي بودند كه خداوند او را در تاريخ 15 فروردين ماه 1330 به آنها بخشيد. نام او را «سیدعليرضا» گذاشتند.

سال ها پشت سر هم سپري مي شد و عليرضا روزبه روز بزرگ تر مي شد و هر روز به روز موعود نزديك مي شديم. بعد از طي شدن دوران طفوليت، عليرضا تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان مهرگان آبادان با موفقيت سپري كرد و درحالي كه خانواده اش در فقر و تنگدستي بسر مي بردند، تحصيلات متوسطه خود را با سختي در دبيرستان دكتر فلاح آبادن به پايان رسانيد. حالا او جواني است 18 ساله كه روياي پرواز را در سر مي گذراند.

پس باتوجه به علاقه شديدي كه به خلباني داشت، در سال 1348 وارد دانشكده خلباني نيروي هوايي شد و پس از گذراندان دوران مقدماتي پرواز با هواپيماهاي تي 33، به منظور گذراندن دوره تكميلي خلباني و پرواز با هواپيماهاي پيشرفته شكاري، به آمريكا اعزام شد.در مدت حضور در آمريكا دوره هاي آموزش پيشرفته خلباني را ابتدا با پرواز با هواپيماي تي 37 و سپس با پرواز با هواپيماي پيشرفته اف 4 با موفقيت كامل به پايان رسانيد و موفق به اخذ كارنامه خلباني با هواپيماي فانتوم گرديد.
پس از بازگشت به ايران، علي رضا با درجه ستوان دومي در پايگاه ششم شكاري نيروي هوايي در بوشهر مشغول به خدمت شد. به محض بازگشت خلبانان از آمريكا ابتدا خلبانان در گردان هاي تاكتيكي تقسيم مي شدند و اكثر خلبانان شكاري مشغول تمرينات هوايي بودند. اين روند تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت. شهيد ياسيني هم از اين قاعده مستثني نبود.


انقلاب اسلامي

سال 1357 با اوج گيري حركت انقلابي مردم، شهيد ياسيني هم عليرغم فشارهاي همه جانبه رژيم، با پخش اعلاميه در بين پرسنل متعهد دست به افشاگري زد و جزو خلباناني بود كه با انتقال هواپيماهاي اين پايگاه به پايگاه چابهار، مخالفت كرد. زيرا طبق اطلاعاتي كه به پايگاه بوشهر رسيده بود، قرار بود اگر اوضاع كشور بدتر شد هواپيماها به روي ناوهاي آمريكايي انتقال پيدا كنند كه تعدادي از خلبانان شجاع اين پايگاه از جمله شهيد ياسيني و شهيد طالب مهر با عنوان كردن اين نكته كه اين هواپيماها اموال بيت المال است، از اين كار سرپيچي كردند كه در نهايت هم با مقاومت خلبانان اين طرح منتفي شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي و خروج مستشاران خارجي از كشور، كه به قول خود شهيد ياسيني بعضي از آنها حتي فرصت بستن چمدان هاي شان را نيز پيدا نكردند پرسنل متعهد نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران توانايي هاي خود را بروز دادند و نشان دادند كه از چه استعداد و نيروي علمي و عملي بالايي برخوردار هستند.

پرواز عشق او بود

به نقل از سرتيپ خلبان روح الدين ابوطالبي

زماني كه در بوشهر با ايشان همكار شدم بخش اعظم پروازهاي جنگي اش را انجام داده بود.هر چند اوصاف او را از زبان دوستان شنيده بودم و به عشق و علاقۀ وصف ناپذيرش نسبت به پرواز آشنا بودم ولي در مدتي كه تا پايان جنگ باقي مانده بود خود ديدم كه چگونه عاشقانه پروازهاي جنگي را انجام مي داد . خلباني شجاع و نترس بود كه از هيچ مأموريتي ، هراس به دل راه نمي داد.هنگام عمليات چنان خونسرد بود كه گويي پروازي معمولي انجام مي دهد . به همين دليل در دوستان اين باور به وجود آمده بود كه هيچگاه ياسيني مورد هدف قرار نخواهد گرفت .هرچندپروازهاي زيادي انجام داده بود اما هرگز نشد كه از زبان خودش درباره مأموريتهايش سخني بشنوم و يا اينكه از تعداد و چگونگي مأموريتهايش صحبت كند . اواخر جنگ بود كه به عنوان معاون عمليات پايگاه بوشهر برنامه ريزي كرده بودم تا پروازهايي را در منطقۀفاو انجام بدهيم . عراق براي باز پس گيري فاو دست به عمليات گسترده اي زده بود .هدف از اين پروازها زدن عقبۀ دشمن و نيروهاي كمكي آنان بود تا بلكه بتوانيم در پناه بمبارانهاي مكرر نيروهاي خودي را سالم برگردانيم تا اسير نشوند . يكي از خلبانان را در برنامه پروازي قرار دادم و پس از آن به ترتيب خلبانان بعدي را تعيين كرده بودم . حدود 10 دقيقه مانده به شروع نخستين پرواز شهيد ياسيني كه در آن موقع فرمانده پايگاه بود در حالي كه خود را به چتر و كلاه مجهز كرده بود وارد «آلرت» شد .رو به من كرد و گفت: كي نوبت ماست ؟ گفتم : براي پرواز شما برنامه ريزي نشده مگر اينكه دستور بفرماييد!در حالي كه مي خنديد ، گفت : بريم استارت بزنيم هواپيما را ببنيم بلديم يا يادمان رفته . اصرار ما براي جلوگيري از پرواز ايشان مؤثر نيفتاد و به طرف نخستين هواپيما كه آماده براي پرواز بود ، رفت و در چشم به هم زدني درون كابين قرار گرفت . اين عمل وي باعث روحيه گرفتن ساير دوستان پروازي شد . به گونه اي كه براي رفتن به مأموريت از هم سبقت مي گرفتند . در آن روز هر 10 دقيقه يك بار تعدادي از هواپيماها روانه منطقه مي كرديم . شهيد ياسيني در آن روز دوبار مأموريت جنگي انجام داد . منبع - کتاب انتخابی دیگر

رشادت

شهيد ياسيني مهارت خاصي در هدايت هواپيماي اف 4 داشت. در يكي از ماموريت ها هواپيماي وي در هنگام بازگشت از عملياتي برون مرزي مورد تعقيب يك فروند ميگ 23 عراقي قرار مي گيرد كه در اروندرود مورد اصابت موشك قرار مي گيرد.
به محض برخورد، سيستم اجكت خلبان خود به خود فعال مي شود و خلبان اجكت مي كند ولي شهيد سرلشكر ياسيني كه به عنوان افسر كابين عقب در اين پرواز بود، با مهارت خاصي هواپيما را درحالي كه تقريبا سيستم هيدروليك خود را از دست داده بود، در پايگاه ششم به زمين مي نشاند.در يكي ديگر از عملياتها، وي از پايگاه ششم شكاري براي زدن هدفي در عراق به پرواز درمي آيد و بعد از عبور از اروندرود، در محدوده خورموسي با ارتفاع پايين و با سرعت بالا درحال پرواز بود كه ناگهان هواپيما با يك دسته پرندگان برخورد مي كند. در اين هنگام به دليل شكستن كانپه كابين جلو، شهيد ياسيني بيهوش مي شود. سرتيپ اقدام كه به عنوان كمك در اين پرواز بود، بعد از چند لحظه بيهوشي حالت عادي پيدا كرده و به تصور اين كه ياسيني اجكت كرده، سعي در بازگردادندن جنگنده مي كند ولي به دليل مشكلاتي كه در سيستم ناوبري بوجود آمده بود، راه خود را گم مي كنند. بعد از دقايقي كه با نااميدي درحال گشتن به دنبال راه بودند، ناگهان صداي دلنشيني را كه اكثر خلبان هاي فانتوم با آن آشنا بودند،از طريق راديوي هواپيما مي شنوند و اين صداي شهيد سرهنگ خلبان هاشم آل آقا بود كه بعد از تماس راديويي از طريق ايشان، اعلام مي شود كه ياسيني اجكت نكرده و فقط چترش باز شده و بر روي صندلي مي باشد. آل آقا جلو تر حركت مي كند و اقدام با كمك شهيد آل آقا، راه پايگاه را پيش مي گيرد در اين هنگام شهيد ياسيني به هوش مي آيد و درحالي كه تمام صورت او آغشته به خون بود، به دليل ديد بهتر تصميم مي گيرد تا هدايت هواپيما را بعهده بگيرد و درحالي كه مجروح بود، هواپيما را به سلامت در پايگاه بوشهر به زمين مي نشاند.

جانبازي و مسئوليت پذيري

شهيد ياسيني به علت ايجكت از هواپيما داشتتند از ناحيه كمر و دست مجروح و جانباز 55 درصد بودند، ولي هيچ گاه درد كمر و مسئوليت هاي فراواني كه داشت مانع از پروازهاي جنگي او نمي شد.
شهيد ياسيني عاشق پرواز بود. او با انواع مختلف هواپيما از جمله اف 4، اف 5، ميگ 29، سوخو 24 و پي اف3 پرواز كرد كه از اين حيث، از خود يك ركورد بجاي گذاشت ولي هواپيماي محبوب شهيد ياسيني، اف 4 (فانتوم ) بود.ياسيني تا زمان شهادت با اين كه به عنوان يكي از فرماندهان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي بود و تمام فعاليت هاي ستادي را انجام مي داد در كنار آن به عنوان يكي از استادان خلبان مشغول آموزش دانشجويان خلباني بود.

فاتحه اي برايم بخوان


صبح اول وقت به اتفاق شهيد ياسيني وارد دفتر ايشان در مديريت جنگ الكترونيك شديم. به محض ورود چون تابستان بود و هوا گرم، پنجره را باز كردم، دفتر ايشان مشرف به ميدان صبحگاه بود. هنوز مراسم شروع نشده بود. شهيد ياسيني حال خاصي داشت و در پشت ميز غرق تفكر بود. برايشان چايي آوردند؛ اما توجهي نكرد.

با خود گفتم، بهتر است از اين حال و هوا او را بيرون بياورم. لذا با صدايي نسبتاً بلند گفتم: «تيمسار چاي تان سرد شد ميل كنيد!»گويي از خواب سنگيني بيدار شده باشد. جواب داد: «باشد.» در همين موقع، مراسم صبحگاه نيز شروع شده بود. شخصي كه مراسم صبحگاه را شروع مي كرد، با صدايي رسا آخرين دعاي مراسم را خواند: «خداوندا مقام عالي شهداي ما را متعالي فرما»

تيمسار ياسيني با شنيدن اين دعا از جا برخاست و به حالت احترام ايستاد. من نيز پيرو ايشان از جايم برخاستم و به حالت احترام ايستادم و متعاقب دعا مارش نيز نواخته شد

. بعد ار اتمام مراسم در حالي كه كنار پنجره ايستاده و به دوردست خيره شده بود، با صداي بغض آلود گفت: «اين دعا مرا به ياد دوستان شهيدم مي اندازد، آنان كه تحمل قفس تنگ دنيا را نداشتند. خوشا به حالشان كه از اين قفس آزاد شدند!»
در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، رو به من كرد و گفت: «شايد روزي تو هم با شنيدن اين مارش به ياد من بيفتي. اگر چنين شد فاتحه اي برايم بخوان

من كه تحت تاثير حالات تيمسار قرار گرفته بودم، گفتم: «خدا نكند! كشور به امثال شماها احتياج دارد.»

لبخندي زد وگفت: «شهيد شدن لياقت مي خواهد»





 

nafis...

مدیر بازنشسته
شهیدی که جنبه معروف شدن داشت! *ابراهیم هادی*


زمانی که ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود، یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم. دوتا کارتن روی دوشش بود و جلوی یک مغازه، کارتن ها را روی زمین گذاشت.
وقتی کار تحویل اجناس تمام شد، سلام کردم و گفتم: آقا ابرام برای شما زشته این کار باربرهاست نه کار شما! نگاهی به من کرد و گفت:
"کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم و جلوی غرورم رو میگیره"
گفتم : ولی اگر کسی تو رو اینطوری ببینه خوب نیست، تو رو خیلی ها میشناسند.
ابراهیم خندید و گفت: "ای بابا، همیشه کاری کن که اگر خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم."

.
.
.
.

"برگرفه از کتاب: سلام بر ابراهیم"
شهید ابراهیم هادی
:gol::heart:
پ.ن: اگر تونستین دوستان حتما این کتاب رو بخونید!
 
آخرین ویرایش:

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز



یکی از شهدا که داخل یک سنگر نشسته بود و ظاهرا تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده بود را یافتیم.

خواستیم بدنش را داخل یک کیسه بگذاریم و جمع کنیم که انگشتر و انگشت وسط دست راست او نظرمان را جلب کرد.

از آن جالبتر اینکه تمام بدن ، اسکلت شده بود ولی آن انگشت سالم و گوشتی مانده بود.

خاکهای روی عقیق انگشتر را که پاک کردیم ، اشک همه مان درآمد ، روی آن نوشته شده بود : "حسین جانم"
 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز



چه در ناراحتی ها چه در خوشی ها درتمام اینها به یاد خدا باشید.
(شهید مصطفی کاظمی مقدم)


درانجام کارها به نتیجه اخروی آن نظر داشته باشید.
(شهید خداداد عظیمی)


همچون سری استوار ایستادگی کن وراه من را ادامه بده.
(شهید اکبر یزدانی خوزانی)


شهادت مانند گل معطری می ماند که وارثان خون پاک شهیدان ازآن میبویند.
(شهید کاظم ابوالحسنی تفتی)


دانشگاه ها باید متحول گردد در ادارات باید کاغذ بازی نابود گردد.
(شهید محمد علی فداکار)


چراغ وهادی نمیشوید مگر در پرتو تزکیه وتقوی.
(شهید علی محمد جمال دینی)


خدایا من نیافتم کسی را که بیامرزد مرا جز تو.
(شهید علی حسین یوسفی باصری)

 

nafis...

مدیر بازنشسته
ابراهیم با یک فن زیبا حریف رو از روی زمین بلند کرد و بعد از یک دور چرخیدن او را محکم به تشک کوبید، بعد هم از جا بلند شد و از تشک خارج شد.
اون روز از دست ما خیلی عصبانی بود. فکر کردم از اینکه تعقیبش کردیم ناراحتِ ولی تو راه برگشت صحبت میکردیم. گفت: آدم باید ورزش رو برای قوی شدن انجام بده نه قهرمان شدن. منم اگر تو مسابقات شرکت میکنم میخوام فنون مختلف را یاد بگیرم و هدف دیگه ای ندارم.
گفتم مگه بده ادم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟ بعد از چند لحظه سکوت گفت:

"هرکس ظرفیت مشهور شدن رو نداره از مشهور شدن مهمتر، اینه که آدم بشیم"
اون روز ابراهیم به فینال رسید ولی قبل از مسابقه نهایی، همراه ما به خانه برگشت و عملا ثابت کرد که رتبه و مقام براش اهمت نداره!
.
.
.

شهید ابراهیم هادی
برگرفته از کتاب: سلام بر ابراهیم
:heart::gol:
 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
چشمانش را به آسمان دوخته بود و حسابی رفته بود تو فکر. گفتم: چیه! محمد... نکنه بریدی؟!

خیلی آرام، در حالی که بغض در گلو داشت گفت: بالاخره نفهمیدم ارباً ارباً یعنی چه ، میگن آدم مثل گوشت کوبیده میشه! میدونی؟ یا باید وقتی از این عملیات برگشتم برم حسابی کتاب بخونم و بپرسم تا بفهمم، یا این که همین جا بهش برسم!

دیگه به خط رسیده بودیم. از تویوتا پیاده شدیم و پس از هماهنگی، به طرف دشمن صف آرایی کردیم...

توی بهشت زهرا ، وقتی بدنش را می خواستند توی قبر بگذارند، دیدم جواب سوالش را وقتی توپ روی سنگر می خورد و تمام سنگر روی سرش خراب میشود، گرفته...


راوی : رزمنده دفاع مقدس حاج طالبی
 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
اون شب، وقتی باقی مانده پیکر شهید مسعود تقی زاده رو روی زمین چیدند، همسرش جلو رفت و خواست چیزی از میان استخوانها بردارد. وقتی پرسیدیم چیکار می کنید؟
گفت:می خوام از این خاک هایی که ازش باقی مونده، مقداری بردارم.
گفتیم: خب بردار، ولی دنبال چی می گردید؟گفت: می خوام از اون جایی کهقلبش
بوده، خاک بردارم.











 

nafis...

مدیر بازنشسته
جبهه که بودیم توسل های ابراهیم بیشتر به حضرت صدیقه طاهره (س) بود و همیشه روضه حضرت رو می خواند.
وقتی هم که مجروح شده بود و در بیمارستان نجمیه تهران بستری بود، هنگامی که دوستانش به ملاقاتش میامدن شروع به روضه خواندن میکرد. میگفت:
"بعد از توکل به خدا، توسل به حضرات معصومین مخصوصا حضرت زهرا (س) کار سازه"
زمانی هم که خبرنگار مجله پیام انقلاب با ابراهیم مصاحبه کرد و پرسید: "چگونه در عملیات فتح المبین پیروز شدید؟"
ابراهیم جواب داد:
"ما در فتح المبین جنگ نکردیم! ما راهپیمایی میکردیم و فقط یا زهرا (س) میگفتیم."
.
.
.
شهید ابراهیم هادی
برگرفته از کتاب: سلام بر ابراهیم
:heart::gol:

 

مسعود.م

متخصص والیبال باشگاه ورزشی
کاربر ممتاز


شهید جهاد مغنیه در کنار چند تن از فرزندان شهدای دفاع مقدس



شهید جهاد مغنیه در بهشت زهرای تهران بر سر سنگ یاد بود پدرش








شهید جهاد مغنیه فرزند شهید عماد مغنیه در کنار فرزند شهید همت


تاریخ شهادت : 28 دی ماه 1393 - قنیطره سوریه - حمله موشکی بالگردهای جنگی رژیم صهیونیستی




پ.ن: صهیونیست ها خیال می کنند با این قبیل اقدامات از قدرت و روحیه رزمندگان مقاومت اسلامی کاسته خواهد شد

اما باید بدانند که همان طور که رهبری فرمودند : ما عاشق مبارزه با صهیونیست ها هستیم

ان گونه که بنیانگذاز انقلاب اسلامی ایران فرمودند: تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم
:gol:

بنابراین هیچگاه تن به ذلت نخواهیم داد چرا که ما پیرو مکتب حسینی (ع) هستیم :gol:
 
آخرین ویرایش:
بالا