گلایه‌ی حکیم مجدود ابن آدم سنائی از روزگار

mammad_1313

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای مسلمانان خلایق حال دیگر کرده‌اند
از سر بی‌حرمتی، معروف، منکر کرده‌اند
در سماع و پند و اندر دیدن آیات حق
چشم عبرت کور و گوش زیرکی کر کرده‌اند

کار و جاه سروران شرع در پای اوفتاد
زان‌که اهل فسق از هر گوشه سر بر کرده‌اند
پادشاهان قوی بر دادخواهان ضعیف
مرکز درگاه را سد سکندر کرده‌اند


ملک عمر و زید را جمله به ترکان داده‌اند
خون چشم بیوگان را نقش منظر کرده‌اند
شرع را یکسو نهادستند اندر خیر و شر
قول بطلمیوس و جالینوس باور کرده‌اند

عالمان بی‌عمل از غایت حرص و امل
خویشتن را سخره‌ی اصحاب لشکر کرده‌اند
گاه وصافی برای وقف و ادرار و عمل
با عمر در عدل، ظالم را برابر کرده‌اند

از برای حرص سیم و طمع در مال یتیم
حاکمان حکم شریعت را مبتر کرده‌اند
خرقه‌پوشان مزور سیرت سالوس و زرق
خویشتن را سخره‌ی قیماز و قیصر کرده‌اند

گاه خلوت صوفیان ِ وقت با موی چو شیر
ورد خود ذکر برنج و شیر و شکر کرده‌اند
قاریان ز الحان ناخوش، نظم قرآن برده‌اند
صوت را قول همچون زیر مزمر کرده‌اند

در مناسک از گدایی، حاجیان حج‌فروش
خیمه‌های ظالمان را رکن و مشعر کرده‌اند
مالداران توانگرکیسه‌ی درویش‌دل
در جفا درویش را از غم توانگر کرده‌اند

سر ز کبر و بخل بر گردون اخضر برده‌اند
مال خود بر سائلان، کبریت احمر کرده‌اند
زین یکی مشتی کبوترباز چون شاهین به ظلم
عالمی بر خلق چون چشم کبوتر کرده‌اند

خواجگان دولت از محصول مال خشک ریش
طوق اسب و حلقه‌ی معلوم، استر کرده‌اند
بر سری سروری از خوردن مال حرام
شخص خود فربه و دین خویش لاغر کرده‌اند

از تموز زخم گرم و بهمن ِ گفتار سرد
خلق را با کام خشک و دیده‌ی تر کرده‌اند
خون چشم بیوگان است آن‌چه در وقت صبوح
مهتران دولت اندر جام و ساغر کرده‌اند

تا که دهقانان چو عوانان قباپوشان شدند
تخم کشتِ مردمان بی بار و بی بر کرده‌اند
...
شاعران شهرها از بهر فرزند و عیال
شخص خود را همچو کلکی زرد و لاغر کرده‌اند
غازیان نابوده در غزو و غزای روم و هند
لاف خود افزون ز پور زال و نوذر کرده‌اند
...
ای دریغا مهدی‌ای کامروز از هر گوشه‌ای
یک جهان دجال عالم‌سوز سر بر کرده‌اند
...
ای مسلمانان دگر گشته است حال روزگار
زان‌که اهل روزگار احوال دیگر کرده‌اند
ای سنائی پند کم ده کاندرین آخرزمان
در زمین مشتی خر و گاو و سر و بر کرده‌اند​
 

Similar threads

بالا