آخ گفتی...این روزها بیشتر از قبل حال همه را میپرسم
سنگ صبور غم هایشان میشوم
اشک های ماسیده روی گونه هایشان را پاک میکنم
اما یک نفر پیدا نمیشود که دست زیر چانه ام بگذارد
سرم را بالا بیاورد و بگوید:
حالا تو برایم بگو....

آخ گفتی...این روزها بیشتر از قبل حال همه را میپرسم
سنگ صبور غم هایشان میشوم
اشک های ماسیده روی گونه هایشان را پاک میکنم
اما یک نفر پیدا نمیشود که دست زیر چانه ام بگذارد
سرم را بالا بیاورد و بگوید:
حالا تو برایم بگو....
دیدی ادم چ بغضش میگیره...آخ گفتی...![]()
دیدی ادم چ بغضش میگیره...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
![]() |
کوچه های تنهایی | ادبیات | 6180 | |
![]() |
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |