کی میتونه کوتاهترین داستان ترسناک جهان را درقالب1جمله بگه؟؟؟؟

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدمک در جنگلی سرد و تاریک نشسته بود که ناگهان احساس کرد شیء عظیمی از پشت سر به او نزدیک می شود.
 

suki

عضو جدید
ادمه ساعت 4 صبح میره حموم یکدفعه یه جن بد ترکیب میبینه جن بهش نزدیک میشه وناگهان برقها میره...........
 

lars_manson2002

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیمه شب مهتابی و سرد از خواب بپری, هیشکی هم خونه نباشه, یهو یه ترس بیوفته تو دلت و بدویی تو حیاط , بعدش بالای دیوار رو نگاه کنی و ببینی دو تا دست زشت و پیر دیوار رو گرفتن و یکی داره میاد تو حیاط.
 

mina jigili

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیمه شب مهتابی و سرد از خواب بپری, هیشکی هم خونه نباشه, یهو یه ترس بیوفته تو دلت و بدویی تو حیاط , بعدش بالای دیوار رو نگاه کنی و ببینی دو تا دست زشت و پیر دیوار رو گرفتن و یکی داره میاد تو حیاط.
خداییش این ترسناک بود من که ترسیدم:cry:

آدمک در جنگلی سرد و تاریک نشسته بود که ناگهان احساس کرد شیء عظیمی از پشت سر به او نزدیک می شود.

ای بابا این کجاش ترس داشت؟

ادمه ساعت 4 صبح میره حموم یکدفعه یه جن بد ترکیب میبینه جن بهش نزدیک میشه وناگهان برقها میره...........

مثل داستان های آلفرد هیچکاک:cry:
 

Similar threads

بالا