کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام،،،

مـــی
گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با
یــک جمـــــلـــه

یـــک لبـــــخـنـــد،،،

بــه بــازی میـــــگیــــری

مــــــیگـ
ــــوینــــد تـــرفنــدهـــایت، شـــیطنـــت هــــایت

و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم...

مــــــیگویند ســــاده ام

اما تـــــو این را باور نکن

مــــــــن فـــــقــــــط دوســـتـــــت دارم،
همیـــــــــن!!!!

و آنــــها ایــــن را نمـــــــیفــــهمنــــد.


 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مَـن می تـرسـَم

می ترسـَم کسی بـوی عطـرِ تـن ـَت رآ بگیـرد ..

نغمــه ی دل ـَت رآ بشنــود ..

و
تــ♥ـو ..

خـو بگیـری بـه مـآنـدن ـَش ..

چـه احسآسِ خـط خـطی و مبهَـمی سـت ..

ایـن عـآشقـآنه هـآی حـَسـودِ مَــن /....



 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیدی که سخت نیست تنها بدون من…؟


و صبح می شوند،شبها بدون من …


این نبض زندگی بی وقفه می زند …


فرقی نمی کند با من یا بدون من …


دیروز اگرچه سخت،امروز هم گذشت …


طوری نمی شود فردا بدون من …


گاهی گرفته ام…..!


این جا بدون تو…..!


تو چی؟ چگونه ای؟


آنجا بدون من…؟




 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گریه کردم... دردکشیدم.... لبخندم رافراموش کردم شدم اشک شدم آه شدم درد شدم تنهایی بخاطر تو ماندم من از خودم شرمنده ام به خاطر خودم. توارزش ماندن نداشتی،کاش زمان تنهاییت نمی ماندم،آنوقت مثل امروز جاهایمان عوض بود توهمان بودی،... ومن خودم بودم... اما اینک.... من چوب اشتباه خودم راخوردم، فقط خنده هایم را به من برگردان. ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺩﮔـــﯽ ﺧــﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘـــﻢ ... ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮ ﻋﻈﻤــﺖ ﻭﯾﺮﺍﻧــﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳــﻢ ﺳﻮﮔــﻮﺍﺭ ﺑﺎﺷــﻢ ... ﻣﻦ ﺩﯾﮕـــﺮ ﺗﺮﺍﻧــﻪ ﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧـــﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫــﻢ ﺳـــﺮﻭﺩ ... ﻓﻘـــﻂ ﺑــــﺮﻭ ... ﻭﻟـــﯼ ﺑﺪﺍﻥ !... ﻣــــﻦ ﺻــــﺎﺩﻗــــﺎﻧــــﻪ ﺷﮑﺴﺘــــــــــﻢ...
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

میانِ خورشیدهای همیشه
زیباییِ تو
لنگری‌ست
خورشیدی که
از سپیده‌دمِ همه ستارگان
بی‌نیازم می‌کند.
نگاهت
شکستِ ستمگری‌ست
نگاهی که عریانیِ روحِ مرا
از مِهر
جامه‌یی کرد
بدانسان که کنونم
شبِ بی‌روزنِ هرگز
چنان نماید که کنایتی طنزآلود بوده است.

و چشمانت با من گفتند
که فردا
روزِ دیگری‌ست

آنک چشمانی که خمیرْمایه‌ی مِهر است!
وینک مِهرِ تو:
نبردْافزاری
تا با تقدیرِ خویش پنجه در پنجه کنم.

آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم.
به جز عزیمتِ نا به هنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم.
آیدا فسخِ عزیمتِ جاودانه بود.
میانِ آفتاب‌های همیشه
زیباییِ تو
لنگری‌ست
نگاهت
شکستِ ستم‌گری‌ست
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری‌ست.


 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حالا دیگر نه از حادثه خبری هست
و نه از اعجاز آن چشم های آشنا...
از دلتنگی ها هم که بگذریم
تــــنهایی
تنها اتفاق این روزهای من است...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ميان ِ ماندن و رفتن حکايتي کرديم
که آشکارا در پرده‌ي ِ کنايت رفت.
مجال ِ ما همه اين تنگ‌مايه بود و، دريغ
که مايه خود همه در وجه ِ اين حکايت رفت.
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلکم میدانم...!!


تو هم مثل من از بودنشان ...



از عادت دادن هاشان
...



از نبود همیشگی شان ...



از تکرار این تابع خسته شده ای ...



به احترام تن زخم دیده ات؛



معادله را عوض می کنَم ...




بگذار بیایند و بروند ....


غصه نخور عادت را خط زده ام...!!!

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
عطــرهای گــرون قیمت رو ول کن و ادم باید بوی اعتماد بده ...


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
آری عشــــــق من
مــــــن اینگــــــونه ام...دلتــــــنگی هــــــایم یــــــا از چــــــشمانم می آینــــــد
یــــــا گاهــــــی بــــــر کاغــــــذ...شــــــاید هم گــــــاهی در دلــــــم بمانــــــند
و نتــــــوانم وصــــــف کــــــنم آن هــــــارا از دلتنــــــگی لبــــــریــــــزم
آری ایــــــن آدم ضعیــــــف مـــــــنم کــــــه دلتنــــــگ
تــــــــــــو اَم! تظاهــــــر بـہ شــآدے مے کــُنم
حــَرف میــزنم مـثل ِ هـَمـہ
امـ ـ ــ ـآ خیلے وقـت اسـت مرده ام
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز

کنارم خیلی ها هستند اما.....!!!

دلم.....!!

پیش "تو" آرام است .....!!!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رویاهایم را امشب میگذارم دم در!!!!!!!!!!!!!!
بیچاره رفتگر................

...............
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی به تمام این بی قراری ها می خندی

و ساده از کنارشان می گذری
این قشنگترین دروغی ست که دیگران برای آرام کردنت به تو می گویند!
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوای دو نفره ی پاییزی ....
می طلبد که
تنها نباشی ....
دستی را بفشاری ...
سینه ای را گرم کنی ...
در آغوشی گُم شوی ...
محو شوی در
عشقی پایدار ...!


 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پـایـانـم نـزدیـک اسـت … قـصـه ی عـشـقـمـان رو به اتـمـام اسـت…


کـلـاغ سـیـاه داستـانـمـان به لـانـه اش رسـیـده اسـت …


و ایـن جـا بـود که گـفـتـن یـکـی بـود و یـکـی نــ ـابــ ـود ..


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چــــرا نگـــــاه میــــــکنــــی؟
تنـــــها نــدیــده ای؟
بــه مـــن نخنــد! ، مـــن هـــم روزی عـــزیــــز دل کـســی بـــودمــــ...

 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



از بــرای خــاطــر اغــیـار خــوارم مــی کــنـی!
من چه کردم که اینچـنین بـی اعتـبـارم می کنی!
روزگـاری آنـچـه بــا مـن کـرد اسـتــغـنـای تــو!
گـر بــگـویـم گـریـه هـا بــر روزگـارم مـی کــنـی...

****************
ناامیدم ، بیش از این مگذار ، خون من بریز
چون به لطف خویشتن ، امیدوارم کرده ای...


تقدیم به باباییم که خیلی ازش دلخورم
که یه اخمش دنیامو به اخر میرسونه...
تو همه دنیای منی اما من حتی ...

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ایـ[/FONT][FONT=&quot]טּ [/FONT][FONT=&quot]روزها با دَردام رفیق فـ ـاب شُدم[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]شـَب ها لحاف تـَـنهاییـم پــ ُ ـر میشـِ[/FONT][FONT=&quot]ہ[/FONT][FONT=&quot] از دَردمـ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دُور کـَمـَرم حَلقـِ[/FONT][FONT=&quot]ہ[/FONT][FONT=&quot] میکــُنـِ[/FONT][FONT=&quot]ہ[/FONT][FONT=&quot] دَستاشُ[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]در آغـ ـوش میکـِشــِ[/FONT][FONT=&quot]ہ[/FONT][FONT=&quot] ایـ[/FONT][FONT=&quot]טּ [/FONT][FONT=&quot]جـِسمـِ ب[/FONT][FONT=&quot]ے[/FONT][FONT=&quot] جـ ـو[/FONT][FONT=&quot]טּ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]نــَـتـ ـَرس[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]خـُـوشبـَخـتـَم باهاش[/FONT]
 

nina_taknam

عضو جدید
دلم برای کسایی تنگه که روزی این کوچه ها رو باهم اومدیم حالا هیچ کدوم نیستن :cry:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق من

در اغوشت ارام میگیرم ....همه ی دلواپسیها و دلتنگی هایم را .....

در اغوشت به باد میسپارم ....

نگاهم را به سویت روانه میکنم ......

تنم را به اغوشت وصله میزنم و تو را محو اغوشم میکنم ...

کالبد وجودم را محصور صدای زمزه ی باران چشمانم میکنم ....

سکوت درونم را به تن پوشی از جنس مهر در چشمانت تلاوت میکنم ...

عاشقانه هایم را از قلبم برروی نگاهت حک میکنم ......

تو را صدا میکنم ...

سرود عشق زندگیمان را به اوای قاصدک های عاشق یکی میکنم ...

تو را صدا میکنم ...

انتظار را تماشای کوچه های تشنه قدمهایمان به سکوت وادار میکنم ......

تو را صدا میکنم ....

پس بخوان سکوت انتظار اغوشم را .......که چه بیتاب دلم تو را صدا میکند ......

زندگی من ...


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]این روزها اگه کسی گفت:" عاشقتم[/FONT][FONT=&quot]"...[/FONT]
[FONT=&quot]بپرس: تا ساعت چند؟[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]اینجا زمین است و رسم آدمها عجیب[/FONT][FONT=&quot]...
[/FONT]
[FONT=&quot]اینجا گم که میشوی بجای آنکه دنبالت بگردند، فراموشت می کنند[/FONT][FONT=&quot]...[/FONT]
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط همین

فقط همین

کنج گلویم قبرستانی است پر از احساساتی که زنده به گور شده اند

به نام ........؛ بغض؛......

عشق
من...

نبودن هایی است که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند

و آدم هایی که هرگز تکرار نمیشوند

و تو آنگونه ای....

فقط همین
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من عقابی بودم که نگاه یک مار ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]سخت آزارم داد ... بال بگشودم و سمتش رفتم ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]از زمینش کندم ؛ به هوا آوردم ؛ آخر عمرش بود ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]که فریب چشمش،سخت جادویم کرد ![/FONT]
[FONT=&quot]در نوک یک قله،آشیانش دادم ! [/FONT]
[FONT=&quot]که همین دل رحمی،چه بروزم آورد ! عشق جادویم کرد ؛[/FONT]
[FONT=&quot]زهر خود بر من ریخت ؛ از نوک قله،زمین افتادم ! تازه آمد یادم ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]من عقابی بودم،بر فراز یک کوه ! آشیان خود را به نگاهی دادم ... [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من سکوت کرده ام ...چون[/FONT]
[FONT=&quot]نه اینکه حرفی برای گفتن ندارم ...چون[/FONT]
[FONT=&quot]حرفهایم بی شمارند ....چون[/FONT]
[FONT=&quot]درد بسیار دارم ...چون[/FONT]
[FONT=&quot]دردهایم خاموشند[/FONT] ..
 

mahsa.1392

عضو جدید
غـــریبانه در ایـــن کوچه ها

به دنبال

بوی خوش عطر

نفس های تو

میگردم !

اگــر کمی دل داشتی ،

نفس های عمیق تر

می کشیدی
.
.
.
!

:(
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]تنهایی آدمها گاهی با هیچ چیز پر نمی شود.گاهی نمی شود اشک نشد، ابر نشد، نبارید ،فقط بخاطر اینکه "کسی" دلگیر نشود از بغضت.اما همان "کسی" ها آوار میکنند همه ی غصه هایشان را روی سرت و گاهی اصلا به این فکر نمی کنند که تو هم غصه داری، غمگین می شوی گاهی دلتنگ می شوی گاهی ...که دلت گاهی یک آغوش گرم می خواهد برای نوازش،یک دست مهربان می خواهد برای پاک کردن اشکهایت ویک قلب بزرگ که برایت آرزوی خوشبختی کند گاهی.[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]و این "گاهی" ها چقدر زیاد می شوند وقتی روی دلت تلمبار شده اند وقتی همیشه همینجا ور دلت نشسته اند و نه دست مهربانی هست و نه آغوش مهربانتری که تکانشان دهد ...گاهی دلت روزهای قدیم تر را میخواهد.نه خیلی قدیم تر ولی. همین هفت، هشت، ده سال پیش شاید،دلت میگیرد از اینکه وقتی تنهایی هیچکس دیگر تنها نیست که یاد تنهایی تو بیوفتد و غصه ات را بخورد.دلت میگیرد از اینکه همیشه تکیه گاه بوده ای در زندگیت و حالا که کسی نیست انگار، که کمی، فقط کمی تکیه گاه شود برایت ،دلت میگیرد از اینکه همیشه غم داری در دلت اما لبت می خندد که دلگیر نکنی کسی را، که نمی توانی سخت باشی، سفت باشی...[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دلگیر شوی ازحرفی یا گلایه ای کنی از کسی چونکه "عادت" کرده ای فقط غصه دیگران را بخوری.چونکه یاد گرفته ای "بی توقع" باشی از همه ،بی انتظار،بی خواستن، حتی از خودت گاهی.وقتی کسی هیچوقت نپرسید غم همیشگی نگاهت راچرامیان اینهمه خنده و لودگی پنهان کرده ای؟!وقتی دوست داری کسی قلبت رابفهمد نه تصنع چهره ات را اما هیچ کس حوالی دلت پیدایش نمی شود، گاهی، فقط "گاهی" که این دل طفلکی بی آزار "تنگ" می شود،سری به کلبه کوچک و حقیرش بزن فقط گاهی[/FONT] ...[FONT=&quot][/FONT]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا