کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باری
چه سنگین است!

با سایه های تار
با سایه های پیش پا افتاده بسیار
با سایه های ساده سطحی؛
از عمق اقیانوس
از ارتفاع آفتاب و آسمان
گفتن!

تکلیف من با من
تکلیف من
با سایه های خویشتن
این است!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک تکه کاغذ دادم به تو
سفید سفید

یک قلم بر داشتی
سیاه سیاه

با تمام توانت روی کاغذ نوشتی
باورت نمی کنم…

پاک کن را برداشتی نوشته را پاک کردی


نوشته ات روی کاغذ پخش شد

کاغذ سفید روحم خاکستری ماند…


 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
جاده می خواند مرا

بر ساز رفتن باید دمید
اینجا دلی در گرو ماندنم نیست
برای رفتنم کسی نمی گرید
دستی دراز نیست
دستان انتظار مرا
غرق شور
غرق زندگی کند
چشمی ثانیه های دلتنگی را نمی پاید


جاده می خواند مرا
روزی از این راه خواهم رفت
و در امتداد جاده های سرد
در فراز و نشیب های بی کسی
قطره قطره سراب خواهم شد.
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کم رنگ شو...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] کم رنگ تر...[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] کمرنگ شدنت را با اشکهایم جشن گرفتم...[/FONT]
...

باور کن!

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غنچه از خواب پرید ... و گلی تازه به دنیا آمد ...
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] خار خندید و به گل گفت: سلام ... و جوابی نشنید ...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] خار رنجید ولی هیچ نگفت ...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] ساعتی چند گذشت ...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] گل چه زیبا شده بود ...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] دست بی رحمی آمد نزدیک ... گل سراسیمه ز وحشت افسرد ...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] لیک آن خار در آن دست خلید ... [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] و گل از مرگ رهید ...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] صبح فردا که رسید ... خار با شبنمی از خواب پرید ...[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] گل صمیمانه به او گفت : [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] سلام ...[/FONT]
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز


فرياد که ميکشم انگار نميشنوى،
سکوت که ميکنم اما نگاهم ميکنى.
خوب يادم مى آيد هميشه سکوت ميکردى و ميگفتى اگر ميخواهى تحمل کنى بايد از سنگ باشى
و اگر ميخواهى از سنگ باشى بايد سکوت کنى...
يادم که مى آيى لبخند ميزنم.
- ميدانى که بعضى لبخندها از سر بيچارگى اند -
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واژگان...
کلمات...
همه چیز ناتمام ماند و
چیزی برای گفتن نمانده.
بعد رفتنت چه هدیه ی زیبایی به چشمانمان دادی،
بی تو سهم چشمانمان باران است،

آسمان را خالی میکنم تا...
تک ستاره شوی و همچنان بدرخشی،
تا پرنده شوی و اوج بگیری.
چه راست گفنتد آنها: خدا بهترین ها را گلچین می کند!

چقدر دلتنگ تو هستیم...
کاش راه بازگشتی بود،
کاش همه اش کابوس بود،
ای کاش که هنوز.....

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]به خاطرات نیندیش دیوانه میشوی آنکه باید برود میرود تو به آنهایی بیندیش[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]که قصد ماندن دارند[/FONT][FONT=&quot]...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این همه،

تمام پاییز است

و این یک برگی،
که برای تو چیده ام...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چطور میتوانم بگذرم

چقدر میتوانم بشکنم تورا

تو میدانی و من هم ، تو می روی و من هم ،
چه سرنوشت تلخی در انتظار ماست وقتی که هم میخواهیم و هم نه؟
چه بد که من بهانه می آورم و تو هم،
چه بد که بد کردن از من شروع شد و تو همچنان خوبی
واژه ها را از اعماق وجودمان می گوییم و میدانیم که می توانیم و نمی خواهیم،
چرا اینقدر وجه مشترک داریم مااا؟!
چرا اینقدر از هم فرار میکنیم ولی نمیخواهیم گم شویم؟!
حتی فرار کردن هایمان مث هم،
تلاش کردم که بروم و تلاش کردی که بمانی...اما حالا...همه چیز زیرو رو شده
فقط انتظار یک بمان از من...
و من ...

سرد و باز هم سرد ...
می ترسم،
می ترسم بگویم بمان و بروی،
با اینکه مطمئنم
می مانی...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خودم را خوب میشناسم...

بیشتر از هرکسی به خودم نزدیکم...
اصلا من سالهاست با خودم زندگی میکنم...
چیزی به بهار نمانده و میدانم،
میدانم ...
در تدارک سوزاندن لحظه های خوبم،
تا بوده همین بوده،

برای من
پاییز و بهار هیچ فرقی ندارد.

 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
به دلتنگی هایم دست نزن

میشکند بغضم یک وقت !!

انگاه غرق میشوی در سیلاب

اشکهایی که بهانه ی روان شدنش هستی !! ...
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیکتــــه روزگار​



نبودنت را برایم دیـکتــــــه می کنــــد​



و نـُمره من​



بـاز می شود . . . صــفــــــــر !​



هنــــــوز . . .​



نـبودنـت را . . . یـاد نگرفتــــه ام​
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باغی کوچک بود... با درختانی اندک،

اما پر محصول...


میدانم!
بادی پاییزی شدم و ...سوخت... نابود شد،
تمام سیب ها و انارها.
میدانی؟
با دستانی بهاری آمدم ؟
شاید که جوانه بزند
و
خلوتمان را سبز کند..

راستی مهربان...

برایت ســیـــب آوردم!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من

درون خودم ... درون وجدانم... زندانی شدم و راه گریزی نمی یابم،
و آن چیزی که پاهایم را زنجیر ِ ماندن کرده
عشق نیست...
وجدان است!
و
آشفتگی های جدیدم

طعم گس و تلخ خرمالوهای آبان ...
بی صبرانه،
زمستانم آرزوست...
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به زودی دیـــدم را عوض خواهم کرد!
خواهی دید که این بار برخورد نگاهت را جریمه ای سنگین میکنم...

و این بار شاید هوا آلوده و مه گرفته نباشد،

شاید آدم ها عبوس و بد اَخم نباشند،

و شاید این کوچه
همان کوچه ای که بارها و بارها در آن مرده بودم را
اشتباهی به داخل نپیجم!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]همـچـون ساعـت شنی شــده ام کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـدو الـتـمـاس مـیـکــنــد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد مــن هــم[/FONT][FONT=&quot] …[/FONT][FONT=&quot]نه[/FONT][FONT=&quot] …! ![/FONT][FONT=&quot]لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot] ! ! ![/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]بــگـذاریــد تــمام شــوم[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
من زخم های بی نظیری به تن دارم

اما تو مهربان ترینشان بودی ،

عمیق ترینشان

عزیز ترینشان

بعد از تو آدم ها…تنها خراشی بودند بر من

که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند

عشق من خنجرت کولاک کرد
 

جاست شادی:-)

اخراجی موقت
کاربر ممتاز
باید بلرزه قلبم از چشمات...درگیرِ یک احساسِ آنی شَم

از جنگ های مُرده برگردم...تسلیمِ یک عشق جهانی شَم

از خاطرم رفته چشایی که...یک عمر دنیامو بهِش دادم

حتی نمی دونم چرا اینجام...چی شد که یاد عشق افتادم

عشق من از خاطرِ من رفته...حالا تو هِی یادم بِده کی بود

سخته تو رو به روی من باشی...یادم نیاد حسم بهِت چی بود

اینجا یه روزی خونَمون بوده...اینجا که دَرهاشو به روم بستی

این کوچه ها اسمِ منو دارن...تو با دَرای بسته همدستی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید دل من عروسکی از چوب است,مثل قصه ی پینوکیو محبوب است
اما چه دماغی داره این بیچاره ,از بس که نوشته حال من هم خوب است
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
از " تـــو " دلـگیـــر نیستَــــم . . .

اَز دلـَــم دلـگیـــرَم !
کــــه نَبــــودَنـتــــ را صَبــــورانــــه

تحمـــــل میکـنَــــد . . .

بـی هیـــچ شِـکــــوه ای ...!!!
.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیـگـر نـمـی شـود بـهـ آدم هـــــا اعـتـمـاد کـرد ...

آدم


بـه عـشـق ِ خـــُـــدا هـم خـیــانـــــت کـرد ... !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
حـــــالم خـوب نـــــیست!
گــونــه هــایـــــم میــسـوزد...
بـــرای گــــریـه کـــردن راه ِ تــــآزه ای یــآفـــته ام
اشــک هـــایـم را ایـن بــار روی دلـــم میــریـــزم
بــا یــک تیــــــر دو نشـــــان میـــزنم!
هــم کســی گریـــــه ام را نمیـــبیـــند!
هـم دلـم خـــُنک میشــود....
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]زمستان امسال حسابی ریخته به روی کلافگی هایم...[/FONT]
[FONT=&quot]نمیدانم که میتوانم از آوارخودم خلاص شوم یا نه...[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]زمستان امسال حسابی ریخته به روی کلافگی هایم...[/FONT]
[FONT=&quot]نمیدانم که میتوانم از آوارخودم خلاص شوم یا نه...[/FONT]
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
این روزها عشق را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند !
حیف از عشق که زیر دست و پاست …
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]سینه را ساختی از عشقش سرشارترین[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]یک نخ آرامش دود میکنم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به یاد ناآرامی هایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند[/FONT][FONT=&quot] …[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولی هایم[/FONT][FONT=&quot] …

[/FONT]
[FONT=&quot]یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام[/FONT][FONT=&quot] …

[/FONT]
[FONT=&quot]یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته[/FONT][FONT=&quot] …

[/FONT]
[FONT=&quot]کمی زمان لطفا ،[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به اندازه یک نخ دیگر ، به اندازه قدم های کوتاه عقربه[/FONT][FONT=&quot] …

[/FONT]
[FONT=&quot]یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده[/FONT][FONT=&quot] ![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
[FONT=courier new, courier, mono]من چشمهایـــم را بستم

و تو قایــم شدی ...

من

هنـــوز روزها را می شــمــــــارم!...

اما تـــو پیدا نمیشوی !

یا من بازی را بلــد نیستم !

یا تو جر زدی !
[/FONT]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا