کلبه تنهایی

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه دوستای گلم

امیدوارم سالم و
سرحال باشید

این تاپیک متعلق به همه دوستام
و هم باشگاهی های عزیزمه

امیدوارم شاهد حضور گرم و
پرشوره شما تو این تاپیک باشم

 
آخرین ویرایش:

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز
تولد تنهایی

تولد تنهایی


تنهایی های من متولد شدن و من مادر شدم

مادر واژه هایی که غریبی می کردن با جوهرو سفیدی کاغذ

دلشون به ضربه ی انگشت های من روی کیبورد سیاهم خوش بود

تا با هر ضربه از ذهن من متولد بشن



دلم برای همه ی روزهای خوب و بدی که

روی این صفحه های مجازی حک شده تنگه

برایهمه ی لحظه هایی که سیاه و سفید یا رنگی نقاشی شدن



تنهایی های من کودک چند ساله ای شده

و من یه مادری که کودک چند سالشو به

مهدکودک فراموشی فرستاده

و گاهی لابه لای روزمرگی هاش یه سری بهش می زنه

مادر خوبی نیستم

اما...



مسئول تک تک واژه هایی هستم که به دنیا دعوتشون کردم

صفحه های مجازی خط خطی من مادر تنهاتونو ببخشید

تولدت مبارک قسمت مصور خاطرات من

...
.
.
.



 
آخرین ویرایش:

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز
قانون تنهایی

قانون تنهایی


قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق

عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.



چه قانون عجیبی!

چه ارمغان نجیبی!

و چه سرنوشت تلخ و غریبی!



که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی

و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور

پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی

و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی

و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری…




 
آخرین ویرایش:

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز
دفتر تنهایی

دفتر تنهایی


من دلم می خواهد

ساعتی غرق درونم باشم!!

عاری از عاطفه ها

تهی از موج و سراب


دورتر از رفقا…

خالی از هرچه فراق!!

من نه عاشق هستم ؛


و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من دلم تنگ خودم گشته و بس…!



انگیزه ای برای آمدن ندارم

تکراری شده است حتی

این دفتر تنهایی من.




تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ...

تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ...

تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم ...



تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست .. .

تنهایی را دوست دارم زیرا....

در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی یعنی

تنهایی یعنی





تنهایی یعنی دلت بازی حکم با ورق بخواد

و با گوشی بازی کنی و برای گوشی کرکری بخونی

.
.
.

تنهایی

صــدای آکـاردئـونی ست . . .

کـه هـیـچ وقـت نمی فـهمم از کــجای خیـابـان می آید . . .




تنهایی یعنی بعد از اتمام سرم از منشی مطب خواهش کنی

آستین مانتو روبرات بکشه پائین......

به دلیل پیدا نشدن رگ راوی هر دو آستین بالا کشیده شده...



تنهایی یعنی:
آنقدریک
خاطره را
مرور کنی
که نخنخ
نخ
نخ
نخ

نخ
خ
خ

.
.
.
.
نما


شود!





تنهایی یعنی حتی یاهو هم به فکر بیفتد که:


How to survive Valentine’s Day when you’re single







تنهایی یعنی بسته های یک نفره فریزه شده

از گوشت و ماهی و مرغ

و سبزیجات و حتی نون...

* اگر رقبتی به خرید باشه اصلاً...



وقتی تو حمومی و آب قطع میشه

و مدت زمان ِ اون تو موندنت بستگی به وصل مجدد آب داره

یعنی تو تنهایی...

*موهای راوی در آن زمان کفی بوده



کله خربودن یعنی تنهایی.

ولی من نمی توانم کسی را به زور در تنهایی ام بچپانم

و بگویم همین که تنها نباشم کافی است.....

چون واقعا" برای من کافی نیست .




تنهایی یعنی :

آقا یه هندونه بکشین کوچیکترینش لطفاً...

آجیل :250 گرم هم میشه بدین؟....

چرا شب ِ من سحر نمیشه؟...



تنهایی یعنی یه لایه خاک روی آیفون خونه ت

بس که کسی صداشو در نیاورده تا درو روش باز کنی...



هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه

ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه.



هییی میگذره ...

بدک نیست ...

حداقل سرم گرمه ...

نشستم دارم با تنهاییام یه قل دو قل بازی میکنم !

.
.
.

کلا تکنولوژی می‌خواهد «به‌زور» آدم‌ها را از «تنهایی» دربیاورد

و آنها را جزئی از جهانی کند که ساخته است


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

دکتر مهدیه

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ممنون الهه جان از دعوتت تاپیکت اسم قشنگی داره مث تنهایی ک خیلی قشنگه:gol:


با تو نیستم
تو نخوان
با خودم زمزمه میکنم

.
.
.

.

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام


فقط کمی

تو را کم اورده ام

یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ واژه کم می اورم برای گفتن دوستت دارمها؟

حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند

با این همه واژه چه کنم؟

تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟

باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم

باید خوب باشم

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط کمی

بی حوصله ام

آسمان روی سرم سنگینی میکند

روزهایم کش امده

هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم

باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم


روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند

چون

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام


اما شبها..

وای از شبها

هوای آغوشت دیوانه ام میکند

موهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرند

تک تک نجواهای شبانه ات لا به لای موهایم مانده اند


کاش لا اقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابم

لالایی ها پیشکش

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام



فقط نمیدانم چرا هی آه میکشم

آه

و

آه

و بازم آه

خسته شدم از این همه آه

شبها تمام آه ها در سینه منند

ان قدر سوزناک هستند که می توانم با این همه آه دنیا را خاکستر کنم

اما حیف که قول داده ام


من خوبم ....من آرامم......

فقط کمی دلواپسم

کاش قول گرفته بودم از تو

برای کسی از ته دل نخندی

می ترسم مثل من عاشق خنده هایت شود

حال و روزش شود این...

تو که نمی مانی برایش آنوقت مثل من باید

آرام باشد .....خوب باشد..... قول داده باشد

بیچاره..



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

دکتر مهدیه

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


در روزهایی که دلم شکسته بود یاد حرف های پدر ژپتو به پینوکیو افتادم


که می گفت:


«پینوکیو!

چوبی بمان؛

آدم ها سنگی اند،دنیایشان قشنگ نیست..."



اما این روزها آرامم...آن قدر آرام که از پریدن پرنده ای غافل نشده و در هیچ

خیابانی،گم نمی شوم.

این روزها آسان تر از یاد می روم،آسان تر فراموش می شوم...

می دانم اما شکایتی ندارم...

آرامم؛نه گله ای هست و نه انتظاری...


اشکی نیست...بهانه ای نیست،

این روزها تنها آرامم...یک وحشی آرام!

آن قدر آرام که به جنون چندین ساله ام،شک کرده ام!

می ترسم نکند مرده باشم و خود هم ندانم...؟

می نویسم : "دوستت دارم" و قایمش می کنم...

تو به درد زندگی نمی خوری...

تورا باید نوشت و گذاشت وسط همان شعرها وقصه هایی که از آن جا آمده ای...

دلم یک غریبه می خواهد که بیاید بنشیند فقط سکوت کند و من هی حرف بزنم و بزنم

و بزنم...

تا کمی کم شود این همه بار!

بعدبلند شود و برود...

انگار نه انگار!

نبود؛ پیدا شد...آشنا شد؛ دوست شد...مهرشد؛ گرم شد...

عشق شد؛ یار شد... تار شد؛ بد شد...رد شد؛ سرد شد...

غم شد؛ بغض شد...اشک شد؛ آه شد...دور شد؛ گم شد...

قرارمان، یک مانور کوچک بود!

قرار بود تیرهای نگاهت، مشقی باشد.

اما ببین، یک جای سالم بر قلبم نمانده است.


حرف هایم پر از خیال است،

خیال هایم پر از حرف های سکوت و سکوتم؛

پر از خیال حرف هایی است که به دنبال هم درون حنجره ام اعدام شده اند.

ته خیال هایم پر از ترس است وترسم؛ پر از تو!

تو که در انتهای دو خط موازی خیال هایم، به دنیال بی نهایت می گردی

ته خیال هایم همیشه تو هستی و من می ترسم...

نمی خواهم برگردی. این را به همه گفته ام، حتی به تو!...به خودم!

اما نمی دانم چرا هنوز برای آمدنت فال می گیرم؟

من چشم هایم را بستم و تو قایم شدی...


من هنوز روزها را می شمارم...!

تو پیدا نمی شوی یا من بازی را بلد نیستم؟! یا تو جر زدی؟

با گفتن یک "جایت خالی ست"، نه جای من پر می شود

و نه از عمق شادی هایت کمتر.

فقط دلخوش می شوم که هنوز بود و نبودم برایت مهم است.

راستی...

مرا به ذهنت بسپار؛ نه به دلت.

!!!


 
آخرین ویرایش:

دکتر مهدیه

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تنهایم را با تو قسمت می كنم


سهم كمی نیست


گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست


غم آنقدر دارم كه میخواهم تمام فصل ها را بر سفره رنگین خود بنشانمت


بنشین غمی نیست




حوای من


بر من نگیر این خود ستایی را


كه بی شك تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست


آئینه ام را بر دهان تك تك یاران گرفتم تا روشنم شد


در میان مرده گانم همدمی نیست همواره چون من


نه ، فقط یك لحظه خوب من بیاندیش





لبریزی از گفتن


ولی در هیچ سویت محرمی نیست


من قصد نفی بازی گل و باران را ندارم


شاید برای من كه همزاد كویرم شبنمی نیست


شاید به زخم من كه می پوشم ز چشم شهر آن را در دستهای بی نهایت مهربانش مرحمی نیست


شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر


اگر چه اینك به گوش انتظارم





جز صدای مبهمی نیست


تنهایم را با تو قسمت می كنم


سهم كمی نیست​

 

agrin1707

عضو جدید
حسرت یعنی
رو به رویم نشسته ای و باز خیسی چشمانم را آن دستمالخشک و
بی احساس پاک کند.
حسرت یعنی
شانه هایت دوش به دوشم باشد اما نتوانم از دلتنگی به آن پناه ببرم.
حسرت یعنی
تو که در عین بودنت داشتنت را آرزو میکنم...........!!
 

aria_survey87

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنقدر عرض کوچـ ـــه را درانتظارت قدم زدم

که یادم رفـ ــــت کدام طرف کوچه بن بست بود

حالا فرقـ ـــی نمی کند ...

از هر طرف که بیایی غریبـ ــه ای ...

یه تنهایــــــی یه خلــــــوت،یه سایبون یه نیمکت

می‌خوام تنهای تنها باشم دور از جمـــــــــــاعت


من مانده ام
و انبوهی از اندوه
و تو بهانه ی چشمانم کمی آرام تر از دیدگانم جدا شو . . .


دغدغه عـاشـقــانــه مــن

جستجو ی ردپــای تــو

در ایـن شهر

بـیـن ایــنــ هـمــه آدم هــا

نــبـوده....

پــریـشـانــی مــن

مــرور قصه دلــی ســتــ

بــرای

"کـسـی کــه ٬بــایـد بــود امــا نـبــود"

من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی
- هرگز، هرگز!
پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه این
هرگز، کشت…
 
آخرین ویرایش:

aria_survey87

عضو جدید
کاربر ممتاز
نجار ها هم کورند !
هنوز هم تخت دو نفره میسازند !
نمی بینند همه تنهاییم !

حتی آنهایی که دو نفره میخوابند !

حتــــــــی


به مرگ هم امیدی نيست!!!


ميدانم سنگ قبر من....


از خودم تنهاتر خواهد بود

آدما رو زیاد تنهــا نذارین ،

تو تنهاییشون یه دنیایی برا خودشون میسازن که

دیگه شما توش نیستین


 
آخرین ویرایش:

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



کلبه ایی ساختم با اجر هایی از جنس تلخ تنهایی

اما امروز ویرانه های من قوی تر از کلبه خیالی من است

کاش کلبه ایی نبود تا ادمها برای عبور از هم مانعی باشه

کاش تنهایی نبود تا ادم ها برای فرار از هم کلبه ایی بسازن

خیال شیشه ایی
 

yekariayi

متخصص هیدرولیک
کاربر ممتاز
خیلی قشنگ بود
و خیلی درام
دلم گرفته بود بدتر شد!!!!!
:cry:


اعتبار آدم ها به حضورشان نیست، به دلهره ای است که در نبودشان حس می شود......
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از اين دنيا چه مي خواهم
نمي دانم
خود هم سخت مانده ام
كه در دنيا چه خواهم كرد
ولي شايد دلم در اوج دستاني است
كه دستانم به دست گيرد
و با خود تا به اوج آسمانها
آيه ي احساس بودن را زمزمه سازد
نمي دانم
ولي شايد نگاهم حسرت آن روزها را خواهد خورد
كه مي دانست از آنش نيست
نگاه روزايي كه با معشوق اش به دنبال خدا مي گشت
ولي افسوس از اين رويا
خدايش جاي خاصي داشت
كه دستش از آن كوتاه
ولي انگار او فهميد
خدايش در ته اعماق قلب اوست
خدا با اوست
زمان ها در گذر بودند
ولي بازم نمي دانم از اين دنيا چه مي خواهم
ولي شايد زماني ناز
ببينم روي خندانش
خدايا اين بار مي گويم
مي داني از اين دنيا چه مي خواهم
او بخندد از ته دل
روز گار بر وفق مراد او باشد
لحظه هاي تلخ زندگي اش در تمام زمان
مال من باشد
حال فهميدم از دنيا چه مي خواهم
تو بده آنچه را كه مي خواهم
[/FONT]
 

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای دوست بدان که در این تنهایی بغض آلود خود فقط به تو می اندیشم
به تو که تمامی اوقات زندگیم را به یاد خاطراتت و به ذکر نامت سپری کردم
من امشب همجون پرنده شکسته بالی میخواهم بسوی تو پرواز کنم
توئی که پرنده شکسته بال و پر را قدرت پرواز میدهی
توئی که نیروی تقدس را به من می بخشی
بیا که من مروارید عشق را در صدف قلب تو یافتم
و شراره آتش عشق را در چشمانت
وذکر عشق را روی لبانت ...............
 

Similar threads

بالا