چشمانی که منتظر ماست..........امروز ما...فردای شماست

ارش کمان گیر

عضو جدید
کاربر ممتاز
فراموش....................نکنیم

به سلامتی اونایی که...

به پدر و مادرشون احترام میزارن و میدونن تو خونه ای که بزرگترها کوچیک بشن....

کوچیکترها هرگز بزرگ نمیشن ......

ایام عید خیلی از سالمندها - پدربزرگها و مادربزرگها - چشمشون به دره تا بچه ها و نوه ها و عروساشونو ببینند ... شاد کردن دل اون بنده های خدا، شاد کردن خداست ... یادمون باشه بچه ها ازما یاد میگیرن ...
............................
چه بخواهیم و چه نخواهیم هر چه پیر تر میشویم ثروتمند تر میشویم !

نقره در سر - طلا در دهان - سنگ در کلیه - قند در خون

سرب در پا - آهن در رگها

آیا هرگز گمان می کردید شما یک چنین دارائی هایی را درخود جمع کنید؟؟

دارایی هایی از نوع منفی
..................
روزی نه چندان دورِ دور، او هم نگاری بوده است...
...........
اگه از آدمایی که تو خانۀ سالمندان هستن بپرسی می بینی که بابتِ کارایی که کردن پشیمون نیستن !
بابتِ کارایی که نکردن پشیمونن

نوه خوب من
حامد با اصرار سوار ماشین پدرش شد. هر کاری کردند از ماشین پیاده بشه نشد که نشد. پدر و مادرش فکر میکردند اگه بفهمه بابا بزرگ رو میخوان ببرن خونه سالمندان و اون دیگه نمی تونه پدر بزرگش رو ببینه قیامت به پا میکنه.اما اینطور نشد.خیلی اروم نشست صندلی جلوی ماشین، مثل آدم بزرگها. بابا بزرگ هم مات و مبهوت نشسته بود صندلی عقب و غرق در خیالات خودش بود، وهر چند حالش خوب نبود از بی احساسی حامد کوپولو تعجب زده بود ولی به روی خودش نمی آورد… به اولین خیابان که رسیدند حامد رو به باباش کرد وپرسید : بابا اسم این خیابون چیه؟ باباش جوابش رو داد.اما حامد ول کن نبود.اسم تمام خیابونها رو دقیق دقیق میپرسد.بلاخره حوصله باباش سر اومد با ناراحتی پرسید:بچه جون اسم این خیابونها رو میخوای چیکار کنی؟ به چه دردت میخوره؟حامد با صدای معصومانه اش گفت:بابایی میخوام اسم خیابونها رو خوب خوب یاد بگیرم تا وقتی تو هم مثل بابابزرگ پیر شدی ببرمت اونجا تنها زندگی کنی. دنیا رو سرش خراب شد.نگاهی از آیینه به پدر پیرش کرد، خودش رو اون پشت دید . از همون جا بسرعت دور زد . و برگشت بطرف خونشون.حامد کوچولو اون جلو یواشکی داشت میخندید. برگشت و دستای داغ و تب دار بابابزرگش رو تو دستای کوچیکش محکم فشار داد ،اشک از چشمهای پیرمرد سرازیر بود.........
....................

گزارش سرويس بين الملل نورنيوز به نقل از خبرگزاري فرانسه ؛ در سايت رسمي وزارت کشور چين آمده است : هر شهروند چيني موظف به عيادت سالمندان به طور منظم مي باشد و اين طرح از اول جولاي 2013 بصورت قانون اجرا خواهد شد.
اين ترتيب اگر در چين سالمندي از بستگان خود به دليل بي توجهي و البته بي مهري شکايت کند ، دادخواست وي از طريق مراجع قضايي قابل پيگيري است.


فراموش نکنیم
 

atefeh_72

عضو جدید
من عاشق پدر بزرگ مادر بزرگام
یعنی یه جورایی دیوونشونم
هفته پیش مادر بزرگم یه جورایی میشه گفت عشقم و از دست دادم.خیلیییییییییی دوسش داشتم
خیلی دلم براش تنگ شده:cry::crying2:
 

محمد ساوه

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من متأسفانه پدر بزرگهامو از دست دادم،اما خوب به مادر بزرگام سر میزنم.

خدا نکنه،به این فکر کنید که آینده ما هم اینجوری باشه.....................
 

ارش کمان گیر

عضو جدید
کاربر ممتاز
من عاشق پدر بزرگ مادر بزرگام
یعنی یه جورایی دیوونشونم
هفته پیش مادر بزرگم یه جورایی میشه گفت عشقم و از دست دادم.خیلیییییییییی دوسش داشتم
خیلی دلم براش تنگ شده:cry::crying2:


من متأسفانه پدر بزرگهامو از دست دادم،اما خوب به مادر بزرگام سر میزنم.

خدا نکنه،به این فکر کنید که آینده ما هم اینجوری باشه.....................
محمد جان
روح پدر بزرگت شاد باشه
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بابا داغ ما رو تازه نكنيد من نه مادربزرگ دارم نه پدربزرگ ...خيلي سخته نداشتن اونا..6ساله كه مادربزرگم فوت كرده هنوز داغشو حس ميكنم
 

ميسيز

عضو جدید
ممنون آقا آرش . من دارم لحظه لحظه آب شدن پدر بزگمو ميبينم شايد خيلياتون اصلا نتونيد تصورشم بكنيد يكي جلوي چشات در حال از بين رفتنه و تو فقط نظاره گري كاري نميتوني بكني وااااقعا سخته. خواهش ميكنم براش دعا كنيد.
 

ارش کمان گیر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون آقا آرش . من دارم لحظه لحظه آب شدن پدر بزگمو ميبينم شايد خيلياتون اصلا نتونيد تصورشم بكنيد يكي جلوي چشات در حال از بين رفتنه و تو فقط نظاره گري كاري نميتوني بكني وااااقعا سخته. خواهش ميكنم براش دعا كنيد.

 
بالا