spow
اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز 

این یه سوال ساده هست که دید متفاوت افراد ونگرش هارو در مورد مسائل مختلف نشون میده
شما چه جوابی دارین
موفق باشید
چرا مرغ از خيابان رد شد؟
ارسطو: طبيعت مرغ اينست که از خيابان رد شود.
موسی: و آنگاه پروردگار از آسمان به زمين آمد و به مرغ گفت «به آن سوی خيابان برو» و مرغ چنين کرد و پروردگار خشنود همی گشت.
مارکس: مرغ بايد از خيابان رد ميشد. اين از نظر تاريخی اجتنابناپذير بود.
خاتمی: چون ميخواست با مرغهای آن طرف خيابان گفتگوی تمدنها بکند.
رياضيدان: مرغ را چگونه تعريف ميکنيد؟
شاگرد تنبل: والا آقا به خدا همين الآن ميدونستيم ها... آقا يه دقه...
نيچه: چرا که نه؟
فرويد: اصولاً مشغول شدن ذهن شما با اين سؤال نشان ميدهد که به نوعی عدم اطمينان جنسی دچار هستيد. آيا در بچگی شصت خود را ميمکيديد؟
داروين: طبيعت با گذشت زمان مرغ را برای اين توانمندی رد شدن از خيابان انتخاب کرده است
همينگوی: برای مردن. در زير باران.
اينشتين: رابطهء مرغ و خيابان نسبی است.
سيمون دوبوار: مرغ نماد زن و هويت پايمالشدهء اوست. رد شدن از خيابان در واقع کوشش بيهودهء او در فرار از سنتها و ارزشهای مردسالارانه را نشان ميدهد.
پاپ اعظم: بايد بدانيم که هر روز ميليونها مرغ در مرغدانی ميمانند و از خيابان رد نميشوند. توجه ما بايد به آنها معطوف باشد. چرا هميشه فقط بايد دربارهء مرغی صحبت کنيم که از خيابان رد ميشود؟
صادق هدايت: از دست آدمها به آن سوی خيابان فرار کرده بود، غافل از اينکه آن طرف هم مثل همين طرف است، بلکه بدتر.
خوانندهء آهنگهای آبدوغخياری: چرا رفتی مرغ جونم، دوستت دارم، دوستت دارم...
شيرين عبادی: نبايد گمان کرد که رد شدن مرغ از خيابان به خاطر اسلام بوده است. در تمام دنيا پذيرفته شده که اسلام کسی را فراری نميدهد.
روانشناس: آيا هر کدام از ما در درون خود يک مرغ نيست که ميخواهد از خيابان رد شود؟
نيل آرمسترانگ: يک قدم کوچک برای مرغ، و يک قدم بزرگ برای مرغها.
حافظ: عیب مرغان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت، که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت.
کافکا: ک. به آن سوی خيابان کثيف رفت. مرغ اين را ديد و به سوی ديگر خيابان فرار کرد، ضمن اينکه به ک. نگاهی بیتوجه و وحشتزده انداخت. اين ک. را مجبور کرد که دوباره به سوی ديگر خيابان برود، تا مرغ را با حضور فيزيکی خود مواجه کند و دستکم او را به احترامی وادارد که باعث گريختن مجدد او شود، کاری که برای مرغ دست کم از نظر اندازهء کوچک جثهاش دشوارتر مينمود.
بيل کلينتون: من هرگز با مرغ تنها نبودم.
فردوسی: بپرسید بسیارش از رنج راه، ز کار و ز پیکار مرغ و سپاه.
ناصرالدينشاه: يک حالتی به ما دست داد و ما فرموديم از خيابان رد شود. آن پدرسوخته هم رد شد.
سهراب سپهری: مرغ را در قدمهای خود بفهميم، و از درخت کنار خيابان، شادمانه سيب بچينيم.
طرفدار داستانهای علمی - تخيلی: اين مرغ نبود که از خيابان رد شد. مرغ خيابان و تمام جهان هستی را ۷ متر و ۲۰ سانتيمتر به عقب راند.
اريش فون دنيکن: مثل هر بار ديگر که صحبت موجودات فضاييست، جهان دانش واقعيات را کتمان ميکند. مگر آنتنهای روی سر مرغ را نديديد؟
جرج دبليو بوش: اين عمل تحريکی مجدد از سوی تروريسم جهانی بود و حق ما برای هر نوع اقدام متقابلی که از امنيت ملی ايالات متحده و ارزشهای دموکراسی دفاع کند محفوظ است.
سعدی: و مرغی را شنيدم که در آن سوی خيابان و در راه بيابان و در مشايعت مردی آسيابان بود. وی را گفتم: از چه رو تعجيل کنی؟ گفت: ندانم و اگر دانم نگويم و اگر گويم انکار کنم.
احمد شاملو: و من مرغ را، در گوشههای ذهن خويش، ميجويم. من، ميمانم. و مرغ، ميرود، به آن سوی خيابان. و من، تهی هستم، از گلايههای دردمند سرخ.
رنه دکارت: از کجا ميدانيد که مرغ وجود دارد؟ يا خيابان؟ يا من؟
لات محل: به گور پدرش ميخنده! هيشکی نمتونه تو محل ما از خيابون رد بشه، مگه چاکرت رخصت بده. آی نفسکش!
بودا: با اين پرسش طبيعت مرغانهء خود را نفی ميکنی.
پدرخوانده: جای دوری نميتواند برود.
فروغ فرخزاد: از خيابانهای کودکی من، هيچ مرغی رد نشد.
ماکياولی: مهم اينست که مرغ از خيابان رد شد. دليلش هيچ اهميتی ندارد. رسيدن به هدف، هر نوع انگيزه را توجيه ميکند.
پاريس هيلتون: خوب لابد اونور خيابون يه بوتيک باحال ديده بوده.
هيتلر: اگر ارادهء ما همچنان قوی بماند، مرغ را نابود خواهيم کرد! فولاد آلمانی از خيابان رد خواهد شد!.
فوتباليست: آفسايد بود آقا! ما هر چی به اين داور گفتيم بیانصاف قبول نکرد!
کودک: که به اون طرف خيابون برسه
این یه سوال ساده هست که دید متفاوت افراد ونگرش هارو در مورد مسائل مختلف نشون میده
شما چه جوابی دارین
موفق باشید

چرا مرغ از خيابان رد شد؟
ارسطو: طبيعت مرغ اينست که از خيابان رد شود.
موسی: و آنگاه پروردگار از آسمان به زمين آمد و به مرغ گفت «به آن سوی خيابان برو» و مرغ چنين کرد و پروردگار خشنود همی گشت.
مارکس: مرغ بايد از خيابان رد ميشد. اين از نظر تاريخی اجتنابناپذير بود.
خاتمی: چون ميخواست با مرغهای آن طرف خيابان گفتگوی تمدنها بکند.
رياضيدان: مرغ را چگونه تعريف ميکنيد؟
شاگرد تنبل: والا آقا به خدا همين الآن ميدونستيم ها... آقا يه دقه...
نيچه: چرا که نه؟
فرويد: اصولاً مشغول شدن ذهن شما با اين سؤال نشان ميدهد که به نوعی عدم اطمينان جنسی دچار هستيد. آيا در بچگی شصت خود را ميمکيديد؟
داروين: طبيعت با گذشت زمان مرغ را برای اين توانمندی رد شدن از خيابان انتخاب کرده است
همينگوی: برای مردن. در زير باران.
اينشتين: رابطهء مرغ و خيابان نسبی است.
سيمون دوبوار: مرغ نماد زن و هويت پايمالشدهء اوست. رد شدن از خيابان در واقع کوشش بيهودهء او در فرار از سنتها و ارزشهای مردسالارانه را نشان ميدهد.
پاپ اعظم: بايد بدانيم که هر روز ميليونها مرغ در مرغدانی ميمانند و از خيابان رد نميشوند. توجه ما بايد به آنها معطوف باشد. چرا هميشه فقط بايد دربارهء مرغی صحبت کنيم که از خيابان رد ميشود؟
صادق هدايت: از دست آدمها به آن سوی خيابان فرار کرده بود، غافل از اينکه آن طرف هم مثل همين طرف است، بلکه بدتر.
خوانندهء آهنگهای آبدوغخياری: چرا رفتی مرغ جونم، دوستت دارم، دوستت دارم...
شيرين عبادی: نبايد گمان کرد که رد شدن مرغ از خيابان به خاطر اسلام بوده است. در تمام دنيا پذيرفته شده که اسلام کسی را فراری نميدهد.
روانشناس: آيا هر کدام از ما در درون خود يک مرغ نيست که ميخواهد از خيابان رد شود؟
نيل آرمسترانگ: يک قدم کوچک برای مرغ، و يک قدم بزرگ برای مرغها.
حافظ: عیب مرغان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت، که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت.
کافکا: ک. به آن سوی خيابان کثيف رفت. مرغ اين را ديد و به سوی ديگر خيابان فرار کرد، ضمن اينکه به ک. نگاهی بیتوجه و وحشتزده انداخت. اين ک. را مجبور کرد که دوباره به سوی ديگر خيابان برود، تا مرغ را با حضور فيزيکی خود مواجه کند و دستکم او را به احترامی وادارد که باعث گريختن مجدد او شود، کاری که برای مرغ دست کم از نظر اندازهء کوچک جثهاش دشوارتر مينمود.
بيل کلينتون: من هرگز با مرغ تنها نبودم.
فردوسی: بپرسید بسیارش از رنج راه، ز کار و ز پیکار مرغ و سپاه.
ناصرالدينشاه: يک حالتی به ما دست داد و ما فرموديم از خيابان رد شود. آن پدرسوخته هم رد شد.
سهراب سپهری: مرغ را در قدمهای خود بفهميم، و از درخت کنار خيابان، شادمانه سيب بچينيم.
طرفدار داستانهای علمی - تخيلی: اين مرغ نبود که از خيابان رد شد. مرغ خيابان و تمام جهان هستی را ۷ متر و ۲۰ سانتيمتر به عقب راند.
اريش فون دنيکن: مثل هر بار ديگر که صحبت موجودات فضاييست، جهان دانش واقعيات را کتمان ميکند. مگر آنتنهای روی سر مرغ را نديديد؟
جرج دبليو بوش: اين عمل تحريکی مجدد از سوی تروريسم جهانی بود و حق ما برای هر نوع اقدام متقابلی که از امنيت ملی ايالات متحده و ارزشهای دموکراسی دفاع کند محفوظ است.
سعدی: و مرغی را شنيدم که در آن سوی خيابان و در راه بيابان و در مشايعت مردی آسيابان بود. وی را گفتم: از چه رو تعجيل کنی؟ گفت: ندانم و اگر دانم نگويم و اگر گويم انکار کنم.
احمد شاملو: و من مرغ را، در گوشههای ذهن خويش، ميجويم. من، ميمانم. و مرغ، ميرود، به آن سوی خيابان. و من، تهی هستم، از گلايههای دردمند سرخ.
رنه دکارت: از کجا ميدانيد که مرغ وجود دارد؟ يا خيابان؟ يا من؟
لات محل: به گور پدرش ميخنده! هيشکی نمتونه تو محل ما از خيابون رد بشه، مگه چاکرت رخصت بده. آی نفسکش!
بودا: با اين پرسش طبيعت مرغانهء خود را نفی ميکنی.
پدرخوانده: جای دوری نميتواند برود.
فروغ فرخزاد: از خيابانهای کودکی من، هيچ مرغی رد نشد.
ماکياولی: مهم اينست که مرغ از خيابان رد شد. دليلش هيچ اهميتی ندارد. رسيدن به هدف، هر نوع انگيزه را توجيه ميکند.
پاريس هيلتون: خوب لابد اونور خيابون يه بوتيک باحال ديده بوده.
هيتلر: اگر ارادهء ما همچنان قوی بماند، مرغ را نابود خواهيم کرد! فولاد آلمانی از خيابان رد خواهد شد!.
فوتباليست: آفسايد بود آقا! ما هر چی به اين داور گفتيم بیانصاف قبول نکرد!
کودک: که به اون طرف خيابون برسه
ولی هنوز برنگشته ببینم چی شد نگرانشم




