hadise70
عضو جدید
یه بار از بانک اومدم بیرون دیدم یه موتوری پا به پای من میان ،تند راه میرفتم تند میومدن اروم میرفتم اروم میومدن (هر موقع پول بر میدارم از بانک میذارم جیب شلوارم کیفم خالیه)
ولی ترسیده بودم چون خیلی غول بودن چادرمو جمع کردم شروعیدم به دوییدن رسیدم به در خونه شروع کردم در زدن دادمیزدم بابا داداش بیان پسره دنبالمه اونام ترسیدن در رفتن یه چند دقه بعد تغییر مسیر دادم رفتم اخه اونجا خونمون نبود
ولی ترسیده بودم چون خیلی غول بودن چادرمو جمع کردم شروعیدم به دوییدن رسیدم به در خونه شروع کردم در زدن دادمیزدم بابا داداش بیان پسره دنبالمه اونام ترسیدن در رفتن یه چند دقه بعد تغییر مسیر دادم رفتم اخه اونجا خونمون نبود