وقتی ادم ناخوداگاه تو یه دو راهی قرار بگیره بدون هیچ انتخاب دیگری......

iman.mpr

عضو جدید
خیلی سخته وقتی ناخوداگاه تو یه دوراهی قرار بگیری که هر انتخابی کنی باز هم احساس گناه میکنی(وجدانت راحت نیست) در حالی که چاره دیگه ای نداشتی.

دو تا حادثه تعریف میکنم شما نظر بدین و اگه برای خودتون پیش اومد بگید.

1) یه روز تو داروخانه بودم دیدم یه نفر معتاد(ار اون خفناش) اومد تو . از مسئول داروخانه تعداد زیادی سرنگ خواست!!! اونم بهش داد.
مسئول داروخونه تو دوراهی افتاده بود گفت اگه بهش نمی دادم میمرد اگه بهش بدم بیشتر بدبختش میکنم تو بگو چکار میکردم.

2) یه روز تو خیابون داشتم قدم میزدم دیدم یه مرد تقریبا 50 ساله دم در مغازه ایستاده یواشکی یه انبه بر میداره (ولی خداییش شکسته دل بنظر می اومد ) منم اون لحظه رفتم به صاحب مغازه گفتم صاحب مغازه افتاد دنبالش انبه رو گرفت.
اخه منم افتادم تو دوراهی پیش خودم فکر کردم طرف یا واقعا بیچاره بود چاره ای نداشت یا واقا اینکاره بود.
واقعا چکار باید کرد؟؟ نمیدونم...
 

*Essi*

اخراجی موقت
اخه منم افتادم تو دوراهی پیش خودم فکر کردم طرف یا واقعا بیچاره بود چاره ای نداشت یا واقا اینکاره بود.
واقعا چکار باید کرد؟؟ نمیدونم...

بهترین کار این است که سرت را بندازی پایین و هیچی نگی.
 

*Essi*

اخراجی موقت
این که هست.
ولی دزدی چی؟
البته بستگی به میزان و خسارت ناشی از دزدی داره، خوردن یک انبه توسط یک بیچاره، چیزی از صاحب مغازه کم نمیکنه.

اما اگه مثلا دخل مغازه را خالی میکرد، شما باید اعتراض میکردید.
 

iman.mpr

عضو جدید
البته بستگی به میزان و خسارت ناشی از دزدی داره، خوردن یک انبه توسط یک بیچاره، چیزی از صاحب مغازه کم نمیکنه.

اما اگه مثلا دخل مغازه را خالی میکرد، شما باید اعتراض میکردید.

دزدی دزدیه کوچیک و بزرگ نداره داره؟
خوردن یک انبه به از خشم خدا؟؟
باید به حال خود گریست چرا اینطور چرا باید ناچار دست به دزدی زد؟:w09:
 

mohsen victor

عضو جدید
کاربر ممتاز
1) یه روز تو داروخانه بودم دیدم یه نفر معتاد(ار اون خفناش) اومد تو . از مسئول داروخانه تعداد زیادی سرنگ خواست!!! اونم بهش داد.
مسئول داروخونه تو دوراهی افتاده بود گفت اگه بهش نمی دادم میمرد اگه بهش بدم بیشتر بدبختش میکنم تو بگو چکار میکردم.

اصلا شك نكن وظيفه اون مسئول دادن سرنگ بوده وبهترين كار رو كرده چون از رفتارهاي پر خطر واحتمال استفاده مشترك معتادان از يك سرنگ رو كم كرده



2) یه روز تو خیابون داشتم قدم میزدم دیدم یه مرد تقریبا 50 ساله دم در مغازه ایستاده یواشکی یه انبه بر میداره (ولی خداییش شکسته دل بنظر می اومد ) منم اون لحظه رفتم به صاحب مغازه گفتم صاحب مغازه افتاد دنبالش انبه رو گرفت.
اخه منم افتادم تو دوراهی پیش خودم فکر کردم طرف یا واقعا بیچاره بود چاره ای نداشت یا واقا اینکاره بود.

من جات بودم واسش انبه ميخريدم تا حس بدي نداشته باشم دوست من
 

*Essi*

اخراجی موقت
دزدی دزدیه کوچیک و بزرگ نداره داره؟
خوردن یک انبه به از خشم خدا؟؟
باید به حال خود گریست چرا اینطور چرا باید ناچار دست به دزدی زد؟:w09:
اگر شما به فکر کمک به نیازمند بودی،به صاحب مغازه مثلا میگفتی، آقای میوه فروش، برادر کوچک من یک انبه از شما برداشت،این هم پولش،خیلی ممنون. :gol:

بعد میرفتید با آن که از روی بیچارگی انبه را دزدیده، صحبت میکردید و میگفتید که من پول انبه شما را حساب کردم،مشکل شما چیست؟
 

Similar threads

بالا