وصیت نامه های شهدا

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواهرم! غنچه ی نهفته در برگ را نچینند، از بی حجابیست اگر عمر گل کم است.
نهفته باش و همیشه گل باش.
شهید حمیدرضا نظام
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصيت نامه شهيد محمد علي توانگر
"خواهرم! شما با حجاب و برادرم!شما با براداشتن سلاح، از امام و جمهوري اسلامي كه حاصل خون بهاي شهيدان است دفاع كنيد.همچنان كه من با خونم نمي گذارم دشمن به همين آساني به ايران اسلامي تجاوز نمايد".
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصيت نامه شهيد حسام اسماعيلي فرد
اگر شهادت نصيبمان شد، آن را دودستي مي گيريم و خدا كند زانوهايمان سست نشود. شهادت چيزي نيست كه نصيب هركس بشود هركس كه شهيد مي شود به كمال رسيده است، شهداي شما نمرده اند بلكه زنده اند و ناظر اعمال شما هستند.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصيت نامه شهيد محسن پورقاسمي
"كساني كه به ولايت امام اعتقاد ندارند بر جنازه من حاضر نشوند، سلام مرا به رهبر عزيزم، پدر يتيمان برسانيد و به خانواده شهدا بگوييد كه تا آخرين قطره خونمان صحنه هاي نبرد حق عليه باطل را ترك نخواهيم كرد، و با خداوند پيمان مي بنديم كه در تمام عاشورا و كربلاها، حسين (ع) زمان را تنها نگذاريم، و سنگرها را خالي نخواهيم كرد و تا هنگامي كه پرچم لااله الا الله در تمام جهان به اهتزاز درنيايد و احكام اسلام و قرآن در زير پرچم توحيد و اسلام به اجرا درنيايد ساكت نخواهيم نشست.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زینبم من در حالی برایت این نامه را می‌نویسم که تا عملیات چند روزی باقی نمانده، خواستم در این لحظات آخر سخنی با میوه دلم بگویم: حالا که این نامه را می‌خوانی نمی‌دانم چگونه هستی. انشاء‌الله که خداوند عمر اماممان را به بلندی آفتاب قرار دهد و اگر ما در زندگی‌مان حکومت اسلامی را درک نمودیم، تو در زندگیت حکومت مهدی را درک نمایی.
کد خبر: ۲۹۹۴۹۰
تاریخ انتشار: ۰۴ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۵:۵۶

دنیا مار خوش خط و خالی است؛ به هوش باش که تو را فریفته خود نکند. شیطان نفس را همیشه و در همه حال به زنجیر بکش. خدای ناخواسته زیبایی جمال مغرورت نکند که از پس نعمت‌های خداوند مسئولیت سنگین‌تری است... !

شهید عباس تیماجی، از جمله شهدای بزرگواری است که با علم به شهادت به راهی که در آن پای گذاشته است ، نامه نامه‌ای به همسرش می نویسد و آخرین توصیه های لازم را برای تربیت فرزند به مادر وی سفارش می کند. دستونشته که اکنون به عنوان سندی زنده و پویا از تعهد و اخلاص رزمندگان اسلام همچنان متجلی است و جوانان امروز می توانند این وصیت نامه را الگوی عملی زندگی خود بکنند.

این شهید بزرگوار در مطلع نامه خود می نویسد : یک نامه برای زینب نوشتم که آن را پیش خودت نگه دار و هنگامی که زینب به سن پانزده سالگی رسید به وی بده .




به گزارش «تابناک» ،متن این نامه به شرح زیر است :

خدمت نور چشمم و عصاره جانم زینب

دخترم نمی‌دانم از کجا برایت بگویم؛ از روزهای جنگ و جنایات صدام و یا از ایثار و فداکاری امت که هر روز گل‌های پرپر شده خود را روی دوش خود قرار می‌دهند و یا از اماممان همچون کوهی استوار در مقابل مکر و حیله دشمنان و همچون پدری دلسوز که هر روز با رهنمودهای پیامبر گونه‌اش، نور امید را در دل فرد فرد این ملت می‌تاباند.



حالا که این نامه را می‌خوانی نمی‌دانم چگونه هستی. انشاء‌الله که خداوند عمر اماممان را به بلندی آفتاب قرار دهد و اگر ما در زندگی‌مان حکومت اسلامی را درک نمودیم، تو در زندگیت حکومت مهدی را درک نمایی، زینبم، بابا در شرایطی به جبهه رفت که جنایتکاران هر روز و شب بدون هیچ عذر و بهانه‌ای و تنها به جرم مسلمان بودن شهرهای مرزی ما را موشک باران می‌نمودند و هر روز تعدادی از مردم بی‌دفاع ایران و کودکان را به خاک و خون می‌کشیدند یا در جبهه‌های جنگ، هنگامی که ایستادگی و پایداری فرزندان اسلام را می‌دیدند به ستوه می‌آمدند و توان جنگیدن را نداشتند. بر سر سربازان امام زمان بمب‌های شیمیایی اهدایی ابرجنایتکاران را می‌ریختند و باکی هم از این کار نداشتند.

من هم مانند هزاران جوان دیگر تاب و توان دیدن این همه جنایات را نداشتم و خداوند به ما لیاقت داد و ما را در جبهه پذیرفت و آنچنان پذیرفت که با همه دلبستگی‌ها به زندگی و به تو دختر خردسالم که تازه زبان گشوده بودی و مادرت با هزاران امید و آرزو به یکباره‌‌ رها کردم و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفتم.

برای مشاهده عکس در سایز اصلی، کلیک کنید



این عکس تغییر سایز داده شده است. برای مشاهده در سایز اصلی ( 692‍‍×565 ) کلیک کنید.



زینبم من در حالی برایت این نامه را می‌نویسم که تا عملیات چند روزی باقی نمانده، خواستم در این لحظات آخر سخنی با میوه دلم بگویم:
دنیا مار خوش خط و خالی است. به هوش باش که تو را فریفته خود نکند. شیطان نفس را همیشه و در همه حال به زنجیر بکش. خدای ناخواسته زیبایی جمال مغرورت نکند که از پس نعمت‌های خداوند مسئولیت سنگین تری است.

مبادا به حال دنیا فریب بخوری ـ که دنیا مار خوش خط و خالی است ـ که دنیا چه بسا انسان را به یک انگشتر یا گلوبندی بفریبد و آخرت را به دنیا بفروشد.
مادرت زنی مهربان و با کفایت است و ارادت خاصی به امام زمان دارد. بیاموز آنچه را به تو می‌آموزد. مادرت را دستگیری کن.
این جنگی را که دشمن بر ما و ملت تحمیل کرد و کشته‌های فراوان داد، فقط و فقط به خاطر خدا و اسلام است، نه غیره.

از پیروان ولایت فقیه باش و خدای ناخواسته گرایش به گروه‌های التقاطی و انحرافی پیدا نکنی. همیشه از خدا کمک بگیر که خداوند بهترین یار و راهنماست (دخترم در زندگیت آنچنان باش که موجب افتخار بابا باشی).

در رعایت حجاب و موازین اسلامی همین بس که مادری همچون فاطمه داری که خود را در رعایت احکام و ضوابط اسلام و حجاب متعهد است. بابا را از دعای خیر فراموش نکن.










برای مشاهده عکس در سایز اصلی، کلیک کنید

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تذکرات شهید به امت حزب‌الله

من که برای تو این همه پیغمبر و رسول فرستادم، چرا به حرف آن‌ها عمل نکردی؟ و شهدا می‌گویند ما که برای دین اسلام این همه زحمت کشیدیم و جان خود را فدای این مکتب کردیم، پس تو چه کردی؟ آن وقت ما چه جوابی داریم که بدهیم و بعد از طرفی جهنمیان می‌گویند ‌این‌‌ همان کسی بود که چقدر به جبهه‌های جنگ می‌رفت و در راه خدا جهاد می‌کرد؛ حالا ببین به چه روزی افتاده است.
کد خبر: ۳۱۴۷۴۶
تاریخ انتشار: ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۵:۱۹

در سال ۱۳۳۷ شهید عباس غضنفری در تهران دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا پایان دوره متوسطه ادامه داد و دیپلمش را در رشته تجربی گرفت. شهید علاقه بسیاری به اسلام و وطن خود داشت و برای پاسداری از میهن خود، همواره در جبهه‌های جنگ شرکت داشتند.

وی پس از مدتی ‌ازدواج می‌کند و حتی در این مدت بسیار اندک (یک سال و شش ماه) از عشق به میهن و اسلام، همیشه در جبهه‌های جنگ شرکت داشتند.
حاصل ازدواج آن‌ها فرزند پسری است‌ که بیست روز پس از شهادت پدر چشم به جهان می‌گشاید؛ نوزادی که نمی‌داند‌ دیگر نمی‌تواند روی پدرش را ببیند. شهید غضنفری در سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه با اصابت ترکش خمپاره چشم از این جهان بر‌می‌دارد و به نزد معبود خود می‌شتابد.

روحش شاد

وصیتنامه شهید:

«و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»

با سلام و درود بی‌پایان به منجی بشریت امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی امید امت و امام آیت‌الله منتظری و دیگر علما اسلام و درود بر شهیدان گلگون کفن از صدر اسلام تا کنون.
اول از همه شهادت می‌دهم به یگانگی خداوند و حضرت رسول (ص) و امامان (علیهم السلام)
گرچه من با این همه گناه که کرده‌ام، لیاقت فیض عظیم شهادت را ندارم ولی از طرفی لطف و کرم خداوند بالا‌تر از این حرف‌هاست و مأیوس نیستم. انشاءالله که توبه ما هم مورد قبول خداوند بخشنده و مهربان قرار گیرد و این بنده حقیر را هم جزء شهدا قرار بدهد.

تنها آرزویم در این دنیا این است که با مرگ سرخ از این دنیا بروم و از خداوند می‌خواهم که درباره اعمال من و سایر بندگانش از راه رحمت نظر کند، نه از راه عدالت که اگر بخواهد از راه عدالت عمل کند، خیلی از ما‌ها گرفتار خواهیم شد و باز‌ می‌خواهم که مرا در این دنیا به شدید‌ترین مجازات‌ها برساند، نه در آخرت، که در آنجا هیچ کس طاقت عذابش را ندارد حتی گذشته از عذاب، در آخرت اگر خداوند ما را در قیامت جزو جهنمیان قرار دهد در آن صورت ما چطور رویمان می‌شود در حضور پیغمبران و امام و شهدا و صالحان سر بلند کنیم. به خدا قسم این صحنه از مجازات، از قیامت هم بد‌تر است. آخر آنجا آبرویمان جلو خداوند و همه می‌رود و خداوند خطاب می‌کند که‌ای بنده من، من که به تو این همه لطف و محبت کرده‌ام و برای تو قرآن فرستاده‌ام چرا به آن عمل نکردی. من که برای تو این همه پیغمبر و رسول فرستادم چرا به حرف آن‌ها عمل نکردی؟ و شهدا می‌گویند ما که برای دین اسلام این همه زحمت کشیدیم و جان خود را فدای این مکتب کردیم پس تو چه کردی؟ آن وقت ما چه جوابی داریم که بدهیم و بعد از طرفی جهنمیان می‌گویند که این‌‌ همان کسی بود که چقدر به جبهه‌های جنگ می‌رفت و در راه خدا جهاد می‌کرد حالا ببین به چه روزی افتاده است.
خدایا در این مدت ۲۸ سال عمری که به من دادی من چقدر توبه کردم و توبه شکستم. ولی ایندفعه دیگر به لطف خود مگذار توبه‌ام شکسته شود و ترا شکر می‌کنم که مرا یکبار دیگر سعادت دادی تا در کنار رزمندگان مخلص خودت قرار دادی و امید است به یاری خودت بتوانم در این سنگرهای حق علیه باطل گناهان را شستشو دهم و رضایت تو را بدست آورم. فقط می‌خواهم که از من رضایت داشته باشی و بزرگ‌ترین آرزویم هم شهادت در راه توست.

و من در اینجا از فرصت استفاده می‌کنم و از مردم (خانواده، فامیل‌ها، دوستان و همسایگان) از همه می‌خواهم که مرا حلال کنند. خصوصاً از خانواده‌ام و پدر و مادرم که من زیاد آن‌ها را اذیت کرده‌ام در صورتی که آن‌ها همیشه و در همه حال خوبی مرا می‌خواستند.

انشاءاالله که مرا حلال می‌کنند. از یکایک برادرانم (آقا عبد الله و علی اصغر آقا و علی اکبر آقا) و همه خواهرانم می‌خواهم که مرا حلال کنند و از همسرم هم می‌خواهم که مرا حلال کند. با اینکه تازه زندگی جدیدی را آغاز کرده بودیم ولی من زیاد او را ناراحت کردم. انشاءالله که مرا ببخشد. من از ایشان خیلی ممنون هستم که رضایت داد که به جبهه بروم. امید است که بتوان در این دانشگاه بزرگ انسانیت واقعاً یک انسان مسلمان خوبی شوم؛ انشا الله که خداوند یک صبری به همسرم و مادرم که قبل از من هم دو جوان دیگر در راه اسلام داده است عطا کند.

راستی از برادران شهیدم اسد‌الله و مهدی هم می‌خواهم ‌مرا حلال کنند. دور آخر مجدداً از کلیه اعضای خانواده و دوستان و همسایه‌ها و فامیل‌ها می‌خواهم مرا حلال کنند.

در خاتمه لازم دانستم که تذکراتی چند به امت حزب‌الله هر چند که لایقش نیستم بدهم:
۱ـ هر کاری که می‌کنند با خلوص نیت و صد در صد برای رضای خداوند باشد.
۲ـ قدر امام خمینی را بدانند و پشتیبان ولایت فقیه باشند.
۳‌ـ همیشه اطاعت از رهبری کنند و پیام‌هایش را که‌‌ همان پیام قرآن است با جان و دل پذیرا باشند و همیشه در صحنه انقلاب حضور داشته باشند.
۴ ـ وحدت را حفظ کنند تا آسیبی از طرف شیاطین به آن‌ها وارد نشود تا به امید خداوند این انقلاب را به صاحب اصلیش امام زمان (عج) تحویل بدهند.

اردیبهشت ۱۳۶۵
عباس غضنفری




نامه دست نوشته شهید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصیت نامه شهید عباس عطاریان



... عزیزانم ، از شما می خواهم كه در همه حال پرهیزكار باشید و از خدا بترسید و همیشه به یادش باشید و دلهایتان را با یادش شاد كنید و همچنین از شما می خواهم كه تمام كارهایتان با خلوص نیت باشد زیرا هر كاری كه با اخلاص نباشد ناقص خواهد بود و نا تمام خواهد ماند و در همه كارهایتان به خدا پناهنده بشوید كه علی (ع) می فرمایند : " اگر چنین كاری بكنید بدانید كه به قلعه ای محكم و دژی استوار پناهنده شده اید ." همیشه با زبانتان بقیه را به كارهای نیك دعوت و از كارهای زشت و ناپسند باز دارید و این را بدانید كه
جنگ بین حق و باطل همیشه بوده و هست و خواهد بود پس همیشه در برابر باطل قیام و او را سر به نیست و نابود سازید .
عزیزان به یاد مردن باشید و خود را برای مرگ آماده سازید كه هر گاه مرگ به سراغ شما آمد شما خود را آماده كرده باشید و دیگر هیچ كاری در این دنیا نداشته باشید و این را بدانید كه شما تعلق به این جهان فانی ندارید بلكه اینجا منزل بین راه است و سرای گذری بیش نیست .
دنیا فریبنده ای بیش نیست ، خوب حواستان را جمع كنید كه شما را فریب ندهد كه اگر این طور شد وقتی مرگ به سراغ شما آمد دیگر پشیمانی سودی ندارد و آب به جوی رفته دیگر باز نیاید .
عزیزان با همنوعان خود صمیمی و مهربان باشید و با یكدیگر وحدت داشته باشید كه اگر بین شما وحدت و یكپارچگی باشد دشمن زبون ،هیچ كاری از دستش ساخته نیست و هیچگاه از یاد یتیمان و فقرا غافل مشوید .
شادی روح مطهرش صلوات
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فرازی ازوصیت نامه هنرمند شهید پیمان بزرگ زاده

امام راحل را تنها نگذارید و به برادرانم توصیه میکنم که درهیچ شرایطی واجبات دین را فراموش نکنند

برایم پیراهن مشکی نپوشید .وبدانید که من به انچه ارزوی خود بوده رسیده ام ودیگر ارزویی ندارم.

شهید پیمان بزرگ زاده کارمند صداوسیمای شیراز خطاط نقاش بازیگر گوینده ودانشجوی زبان انگلیسی

درزمان شهادت بود که بصورت بسیجی در زمانی که جبهه ها شدیدا نیاز به نیرو داشتند بفرمان امام (ره)

لبیک گفته وبه کربلای عاشقان رفت.
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بخشهایی از دست نوشته شهید محسن احمدزاده

خداوندا! مرا شهید بمیران، شاید خون ناچیز من کمکی کرده باشد به تداوم انقلاب اسلامی.
ای خدا، ای رحمان، ای معبود و محبوب من! تو را شکر می‌کنم تا نیک‌بخت شوم و با شهیدانی که در رضا و خشنودی درِ نیستی را کوفتند تا هست شوند هم‌خانه شوم.
خدایا! حمد و ثنایم را بپذیر و مرا هدایت فرما، گناهانم را ببخشای و مرا پاک گردان؛ زیرا، تو دوست داری پاکان را. سروران گرامی!
من در تاریخ۱/۳/۶۱ به ندای هل من ناصر ینصرنی امام امت، خمینی کبیر لبیک گفته و داوطلبانه از طرف بسیج اعزام شدم، چون خیلی دوست داشتم از نزدیک جبهه‌ی جنگ یا به تعبیر دیگر خانه‌ی امام زمان یا دانشگاه انسان‌سازی اسم‌نویسی کنم.

به راستی که چه فرق است میان دو جبهه و چه فرق است میان افراد دو جبهه؟ یک‌ طرف پیروان نورند و یک ‌طرف پیروان ظلمت.
یک ‌طرف ولایت الله را پذیرفتند و خدا هم آنان را یخرجهم من الظلمات الی النور گردانید و طرف دیگر ولایت طاغوت را. پشت این خاکریزها خداترسان و شب‌زنده‌دارانند که لباس تقوی بر تن کرده‌اند.



مولایشان علی علیه‌السلام فرمود:« جهاد لباس تقواست. »


به روایت ..........
 

Esmaeilpoor

عضو جدید

مــي خواستــم بـزرگ بشـــم
درس بخــونــم
مهنــدس بشـــم
خاکمــــو آبــاد کنـــم
زن بگيــــرم
مادر و پــدرمــو ببــــرم کربــلا
دختـــرمـــو بـزرگــ کنــــم ببـــرمــش پارکــ
تو راه مــدرسه با هـــم حرفـــ بزنيـــم
خيلـــي کارا دوسـت داشتــــم انجـــام بـــدم
خــب نشــــد….!!!
...
بايـــد مــي رفتـــم از مـــادرم، پـــدرم، خاکـــم، نامـوســـم، دختــــــرم و … دفـــاع کنــــم
رفتـــم کـــه دروغ نباشـــه
احتـــــرام کــم نشــه
همــديگـــرو درکـــ کنيـــم
ريــا از بيـــن بــره
ديگـــه توهيـــن نباشـــه
محتــاج کســـي نبــاشيــم

""بخشـــي از وصيــت نامه شهيـــد کاظم مهـــدي زاده تخــريــب چـــي عمـليــات کربــلاي يک ""

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]وصیت‌نامه 50 نفره رزمندگان روی پاکت شیرینی[/h]
کد خبر: ۳۶۹۲۶۰
تاریخ انتشار:
۱۶ دی ۱۳۹۲ - ۰۸:۱۲​
-
06 January 2014​
شب قبل از عملیات به شریفی پیشنهاد کردم که به احتمال زیاد در عمیات فردا تعدادی از بچه‌ها شهید می‎شوند و اگر یک وصیت‌نامه دسته‎جمعی بنویسیم یادگاری از این لحظات و ساعت‎های قبل از شهادت و رشادت می‌ماند.

به گزارش فارس از شهرستان میاندرود، روزهای نخست دی سالگرد انجام عملیات کربلای 4 و برای مردم میاندرود اما معنایی فراتر از نبرد و دفاع دارد.

تنها چند روز مانده به عملیات کربلای 4 حاج‏ عبدالله شریفی که در آن زمان فرمانده پایگاه بسیج بود تعداد 50 نفر از جوانان روستایی کوچک اما غیرتمند به‌نام سورک را برای اعزام به جبهه‎ها ثبت‎نام و اعزام می‎کند.

یکی از بازار و یکی از مزرعه، مدرسه یا کارخانه آمده بود اما همه با یک هدف که دفاع از کشور بود اما اتفاقی مهم در شب قبل از عملیات کربلای چهار رزمندگان این منطقه را جاودانه کرد.

راوی این رویداد که محمود محمدزاده است و در آن زمان فرمانده یک گردان غواص در دفاع مقدس بود در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری فارس گفت: وضعیت در آن زمان خاص بود بعد از عملیات والفجر هشت بیش از هفت ماه بود که عملیاتی نشده بود.

وی اظهار داشت: برای عملیات جدید خیلی نیرو به جبهه‎ها آمده بودند و یک کاروان از سورک به‌نام انصارالحسین(ع) نزدیک به 50 نفر از داوطلبان را ثبت‎نام و به هفت‎تپه اعزام کرده بود، من به همراه برخی دیگر از بچه‎های سورک در گردان عملیاتی عاشورا بودیم و نیروهای جدید سورکی هم با دیدن ما همه خواستار الحاق به این گردان بودند.

محمدزاده با اشاره به مخالفت خود و دیگر بچه‎های قدیمی گردان با این مساله گفت و دلیل آن‌ را احتمال شهادت تعداد بالای افراد با توجه خطرات عملیات فردا دانست اما گوش کسی بدهکار نبود تا اینکه با پافشاری افراد در نهایت40 نفر به گردان عملیاتی عاشورا پیوستند.

وی افزود: ما نگران این بودیم که اگر در عملیات آینده گردان با آتش سنگین یا حمله بعثی‎ها مواجه شود تعداد زیادی شهید می‌شوند و شاید این مساله در یک روستای کوچک برای مردم سنگین باشد.

این فرمانده دفاع مقدس نقش گردان عاشورا را در عملیات کربلای چهار خط‎شکن و نوک پیکان عملیان توصیف کرد و ادامه داد: گردان عاشورا باید از سه معبر رودخانه اروند را شنا می‎کرد و یکی از حساسیت‏های عملیات در همین کار بود.

محمدزاده افزود: شب قبل از عملیات در ذهنم جرقه‏ای زد و به شریفی پیشنهاد کردم که به احتمال زیاد در عملیات فردا تعدادی از بچه‌ها شهید می‎شوند و اگر یک وصیت‌نامه دسته‌جمعی بنویسیم یادگاری از این لحظات و ساعت‎های قبل از شهادت و رشادت خواهد ماند، شریفی هم پذیرفت و پیش‎نویس این وصیت‌نامه را بر روی مقوای شیرینی نوشت.

وی گفت: من هم چند کلمه به آن اضافه کردم ولی کلیات آن خوب بود بعداز پاکنویس کردن آن در جلسه‎ای با بچه‎ها که با سخنرانی یک روحانی و مداحی همچنین سخنرانی فرمانده پایگاه همراه بود در آخر موضوع وصیت‌نامه را مطرح کردم که با استقبال همه مواجه شد، همه 50 نفر امضا کردند و تاثیر خوبی بر روحیه رزمندگان روستا داشت.

محمدزاده افزود: فردا صبح عملیات را شروع کردیم و در این عملیات هفت نفر از بچه‎ها از جمله خود عبدالله شریفی فرمانده پایگاه بسیج به شهادت رسیدند و برخی هم در عملیات‎های بعدی مانند کربلای پنج و 10همچنین والفجر 10 به یاران و هم‌پیمانان خود ملحق شدند.

وی در مورد سرنوشت وصیت‌نامه گفت: پس از امضای آخرین نفر وصیت‌نامه پیش یکی از بچه‎ها باقی ماند و بعد از عملیات آن را تحویل گرفتم که تا امروز آن را لحظه‎ای از خود دور نکرده‎ام اما از کنگره شهدا و مستند روایت فتح دنبال آن آمدند و یک کپی از آن را به آنها دادم.

محمدزاده در پایان یادآور شد: بعدها رونوشتی از این سند مهم را برای اطلاع مردم از رشادت فرزندان این منطقه در بین مردم توزیع کردیم تا از ولایت‎پذیری و شهادت‎طلبی و میهن دوستی مردان این منطقه مطلع شوند که نتایج خوبی نیز داشت و امروز کمتر کسی است که در شهر از این موضوع خبر نداشته باشد. [h=4][/h]
 

nafis...

مدیر بازنشسته
اسیر تن، مغلوب هوای نفس،
مثل یک زندانیِ سال ها در بند
باید شکست این قفس را
تا طعم پرواز را چشید

:w05:
پ.ن: وصیت نامه ی این شهید خیلی عجیب هست. با این سن کم اینقدر شیوا مینویسه.
سعی میکنم هر از چند گاهی قسمتی کوتاه از وصیت نامه این شهید بزرگوار رو قرار بدم.
لطفا این چند خط را با چشم سر که نه، با چشم دل بخونین
امید که ذره ای در ما اثر کنه.

:gol:
++++++++++++++++++++
شهید ناصرالدین باغانی
در عملیات کربلای 5 در حالی که نوزده سال بیشتر نداشت در 21/12/65 به شهادت رسید.

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی، عشق به پدر و مادر را در من به ودیعت نهادی.
مدتی گذشت. دیگر عشق را آموخته بودم. اما به چه چیز عشق ورزیدن را نه، به دنیا عشق ورزیدم. به مال و منال دنیا عشق ورزیدم.
به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم.
اما همه ی این ها بعد از مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد. یعنی عشق به تو، فهمیدم عشق به تو پایدار است و دیگر عشق ها، عشق های دروغین است.
فهمیدم که "لاینفع مال و لا بنون". فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود "یقر المر من اخیه و صاحبته و بنیه و امه و ابیه..."
پس به عشق تو دل بستم. بعد از چندی که با تو معاشقه کردم به یکباره به خود امدم! دیدم که من کوچک تر از انم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من قرار بگیری.
فهمیدم که در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه فکر میکردم.
این تو بودی که عاشق من بودی و مرا میکشاندی. اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنباله تو می آمدم. ولیکن وقتی توجه میکنم می بینم
گاهی اوقات در دام شیطان افتاده ام ولی باز به راه مستقیم آمده ام.
حال میفهمم که این تو بودی که عاشق بنده ات بودی و هرگاه او صید شیطان شده تو دام شیطان را پاره کردی......
ادامه دارد......
:gol:
 
آخرین ویرایش:

nafis...

مدیر بازنشسته
وصیت نامه شهید ناصرالدین باغانی-قسمت دوم

وصیت نامه شهید ناصرالدین باغانی-قسمت دوم

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
:w05:
+++++++++++++++++++++++++++++++++++


هر شب به انتظار او نشستی تا بلکه یک شب او را ببینی! حالا میفهمم که تو عاشق صادق بنده ات هستی. بنده را چه که عاشق تو شود
(عنقا شکار کس نشود دام باز گیر)
آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار میکردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوقت مینشستی
اما من بدبخت ناز میکردم و شب خلوت را از دست می دادم و میخوابیدم.
اما تو دست برنداشتی و اینقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره منِ گریزپای را به چنگ آوردی.
من فکر میکردم که با پای خود آمده ام و چه خیال باطلی.
این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی
تا به دور از هرگونه هیاهو با من نرد عشق ببازی و من در کار تو جیران بودم و از کرم تو تعجب میکردم.
آخر تو بزرگ بودی و من کوچک. تو کریم بودی و من لئیم. تو جمیل بودی و من قبیح. تو مولا بودی و من بنده و من شرمنده از این همه احسان تو بودم.
کمند عشقت را محکم تر کردی. مرا به خط مقدم عشق بردی. در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی و چه نیکو شرابی بود. من هنوز از لذت ان شراب مستم.
اولین جرعه ان را نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم.
اما این بار تو بودی که ناز کردی و مرا سر میگرداندی. پیاله ام را به طرفت دراز کردم و تقاضای جرعه ی دیگر کردم اما پیاله ام را شکستی.
هرچه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی.
اکنون من خمارم و پیاله به دست. هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر میبرم.
ای عاشق من. ای اله من. پیاله ام را پر کن و مرا در خماری نگذار.
تو که یک عمر به انتظار نشسته بودی حال که به من رسیده ای چرا کام دل بر نمیگیری. تو که از بیع و متاع عشق دم میزدی چرا هم اکنون مرا در انتظار گذاشته ای!
اگر بدانم که خریدار متاعم نیستی و اگر بدانم که پیاله ام را پر نمیکنی پیاله را خود میشکنم و متاعم را به اتش میکشم تا در اتش حسرت بسوزی و انگشت حیرت به دندان بگزی!


ادامه دارد.....!!
:gol:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصيت نامه شهيد مهدي يخچالي
سفارش من به شما اين است كه پشتيبان ولايت فقيه باشيد و از امام حمايت نماييد. از روحانيت و دولت حمايت كرده و با كسي كه اين دو را تضعيف كند به شدت برخورد نماييد.
به خدا قسم كه اگر دشمنان مرا بكشند و خونم را بر زمين ريزند در قطره قطره خونم نام مقدس خميني را مي بينند. اي برادران، خط آل محمد و علي را روش و منش خود قرار دهيد و مبادا از اين راه بيرون رويد كه شكست شماها در اين صورت حتمي است. اي خواهران، اين شعر را الگوي خودتان قرار دهيد.
اي زن به تواز فاطمه اينگونه خطاب است
ارزنــده ترين زينت زن حفـظ حجاب است
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرازی از وصیت نامه شهید علی اکبر مقیمی‌

فرازی از وصیت نامه شهید علی اکبر مقیمی‌

تاريخ‌تولد : 1340/1/1
تاريخ شهادت : 1366/12/12
فرازی از وصیت نامه شهید مقیمی


خواست خداوندى اين است كه بالاخره مسلمانان و مستضعفان جهان حاكم شوند . پس چرا ما مسلمانان دست روى دست بگذاريم تا اين جنايتكار ان سرنوشت بيش از يك ميليارد مسلمان دنيا را تعيين كنند بپاخيزيد و مبارزه را شروع كنيد كه وعده الهى حتمى است .



1. پس از حمد و ثناى پروردگار و طول عمر امام عزيزمان امام خمينى روحى فدا و پيروزى رزمندگان اسلام بر كفر صدامى و جنايتكاران شرق و غرب هم اكنون اين توفيق از طرف خداوند سبحان به اين حقير رسيده است كه در جبهه هاى نبرد حق عليه ظلمت حضور يابم تا به وظيفه خود يعنى حراست از اسلام و يارى آن بكوشم.

2. از خداوند اين توفيق را مى خواهم گناهان مرا بيامرزد و ما را از خواهان و مقبولان درگاه خودش قرار دهد و ما را به هدفى كه رسيدن به معبود خود است برساند. انشاءالله .

3. جنايت كاران شرق و غرب خيال كرده اند كه با شهادت بهترين عزيزانمان، مردم مبارز ايران و مسلمانان جهان دست از مبارزه برمى دارند و مبارزه با كفر را به پايان مى رسانند. هر گزبه اين آرزو دست نخواهند یافت.

4. ملت مسلمان ايران به ارزش ها پايدار باشند تا موقعي كه ظلم و جور در دنيا روا است مبارزه كنند و مستضعفين جهان را از چنگال آنان برهانند.

5. خواست خداوندى اين است كه بالاخره مسلمانان و مستضعفان جهان حاكم شوند . پس چرا ما مسلمانان دست روى دست بگذاريم تا اين جنايتكار ان سرنوشت بيش از يك ميليارد مسلمان دنيا را تعيين كنند بپاخيزيد و مبارزه را شروع كنيد كه وعده الهى حتمى است .

6. پدر و مادر عزيزم اميدوارم خداوند به شما اجرى عظيم عطا نمايد زيرا شما بوديد كه مرا از هرگونه خطا و بدى رهانيديد و مرا طورى بوجود آوريد كه بتوانيد در جامعه سر بلند باشيد.

7. همسرم از شما مى خواهم صبر را هم چون زينب كبرى پيشه خود سازيد زيرا صبر خودش يك جهاد با نفس است و از شما مى خواهم از فرزندانم سعيد و وحيد خوب نگهدارى كنيد و به آنها بگوييد كه پدرت در راه خدا جهاد كرد و به شهادت رسيد و او را هرچه بيشتر به دين اسلام تشويق كن.

8. برادران عزيزم و اى هم سنگرانم از شما مى خواهم بعد از من ادامه دهنده راهم باشيد و اسلحه اى كه از دستم افتاد شما برداريد.

9. از مردم شهيد پرور مى خواهم يك پارچگى و وحدت خود را حفظ كنند.

10. از شما مى خواهم سنگر مسجد و نماز جمعه را خالى نكنيد.

11. هميشه در خط روحانيت باشيد كه روحانيت بودند كه مارا ازمنجلاب بدى ها و رذالت ها رها كردند .



منبع
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصیتنامه شهید شهرام کاوه

خدايا من هرچه به خود و عمر خود نگاه مي‌كنم چيزى را كه براى تو باشد به انجام نرسانده ام و آنچه را كه سايه رضا و خشنودى تو باشد نكرده ام و همه گناه و معصيت است خدايا گرچه رويى ندارم اما بجز تو هم كسى را ندارم و نمى شناسم كه قادر به بخشندگى گناهانم باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله رب العالمين
سپاس خداى بزرگ و آفريدگار جهان و جهانيان كه نعمت موجود و هستى را به بندگانش عطا فرمود و سپاس بى كران را كه راه دايت و رستگارى را با فرستادن پيامبران بر بنده ضعيفش گشود تا با شكر نعمت او به مقصد برسند و سپاس خداى متعال و رحمان و رحيم و مهربانى را كه لطف حركت در ارهش را بر اين بنده بى چيز نمود تا فرمانش را بجان و دل بخرد و در آرزوى پذيرش او مشتاق باشد. درود فراوان بر رهبر كبير انقلاب اسلامى كه حجت و نعمت خدا در نيابت امام زمان (عج ) بر ماست و درود بر همه امامان وشهداى انقلاب اسلامى از اول تا آخر كه همه مديون ايثار و شهادت آنان هستيم. پروردگارا اين بنده حقير با همه روسياهى و با همه دريدگى پرده عصمت و با همه بيمارى قلب و گناه و حجاب و تسلط نفس و ضعف عقل در حالى كه خجالت زده از بزرگى و بخشندگى توست اميد واثق به عفو تو دارد و در همه حال شهادت به يكتايى تو دارد كه تنها يار و پناهگاهش تو بوده اى و هستى و خواهى بود و شهادت‌مى دهد كه محمد (ص ) بنده فرستاده توست و شهادت مى دهد كه امام على (ع ) و فرزندان او تا حجه بن الحسن العسكرى (عج ) ولى و حجت تو هستند.
خدايا من هرچه به خود و عمر خود نگاه مي‌كنم چيزى را كه براى تو باشد به انجام نرسانده ام و آنچه را كه سايه رضا و خشنودى تو باشد نكرده ام و همه گناه و معصيت است خدايا گرچه رويى ندارم اما بجز تو هم كسى را ندارم و نمى شناسم كه قادر به بخشندگى گناهانم باشد چرا كه حيات همه با تو است. خدايا اين بنده را بپذير و گناهش را ببخش. اما آنچه بعنوان وصيت دارم اول از همه افرادى كه به نحوى مرا مى شناسند مى خواهم كه مرا حلال كنند و بر من ببخشند و بالاخره التماس دعا دارم ثانيا اينكه اين انقلاب بر پايه مكتب و امامت و شهادت به يارى و پشتيبانى خداى متعال ؟؟؟ مختلف پيروز همين سه پايه استوار بوده است. لذا است كه تمام يامت همه برادران و خواهران با تمام امكانات و از روى عشق رعايت اين سه اصل را در همه اصول نمايند و هميشه توحيد كلمه و كلمه توحيد را مدنظر داشته و جان امور كنند. باشد كه بر اين شكر خدا هم نعمات و پيروزيها را به ما عطا كند. همه كارها را براى خدا و فقط براى او انجام دهند كه حيات همه چيزها در اين رابطه معنى مي‌دهد و غير از اين نابود و فناست. خدايا تو توفيق كار در راهت و برايت و بخاطرت را به ما عطا كن. به برادران اتحاديه و انجمن ها بخصوص برادران انجمن اسلامى مخابرات الحمدلله شما بهتر از من مى دانيد لاكن به حد تاكيد مى گويم كه مطيع امام باشيد و قبل از همه اصول اخلاق اسلامى را فرا گرفته و متصف بدان شويد حدود شرع و عقل را در همه امور رعايت نمائيد و دراين مهم در تماس با روحانيت مبارز و در خط امام باشيد در همه كارها نظم و تقوى را به فرمايش على (ع ) رعايت نمائيد تا پيروز باشيد و سرانجام مرا ببخشيد خدا يار و ياورتان باشد. و به برادران همكارانيكه در اين برهه از زمان موقعيت ها و شرايط را در نظر داشته باشيد و كار را براى خدا انجام بدهيد و فقط براى او رعايت شرع و اخلاق اسلامى را در همه امور بكنيد البته شما بزرگتر و آقاى ما هستيد لاكن از اين برادر ؟؟/ امت خدا يارتان باشد و به اميد بخشش و حلال بودى شما. و اما به خانواده پدر و مادر و عمو و زن عمو و ديگران و همه بالاخره با اينكه از رفتن من ناراحت بوديد و من هم مى دانستم لذا تكليف شرعى بود و مرا ببخشيد و هرچند من ناتوان از خدمت براى شما بودم و كارى نكرده ام لاكن مرا عفو كنيد بياد خدا باشيد و همه چيز را از او بخواهيد و براى او بخواهيد كه او قادر و حاكم به امور هست. من اين راه را به حسب تكليف شرعى به امر خداى متعال و به اطاعت امام عزيز و بزرگمان درانجام يك وظيفه در حركت انقلاب اسلامى عزم كرده ام باشد كه خدا بپذيرد و صلاح در دست اوست. هرچه خدا بخواهد ما رضاى بدان هستيم ما شيعيان پروان راه على (ع ) و فرزندان او هستيم و در خط سرخ حسين (ع ) گام برميداريم كه نجات و رستگارى ما دراين است. و اما مطالب خصوصى كه آنچه را كه به ؟؟؟ داده ام قصدم بلاعوض بوده است و براى خودش همين طور هم كه از ديگران طلب دارم اگر داشتند بياورند و بدهند كه خودشان مى آورند چيزى ديگرى ندارم. بجز كتابها كه مقدارى از آنها مال شهيد جهاد است و د راختيار ؟؟؟ باشد و استفاده كند رعايت يكديگر را بكنيد و بياد خدا باشيد كه همه ما از او هستيم و بسوى او باز مى گريدم. من از همه اول از خداى متعال و ديگر از همه برادران و خواهران طلب بخشش مى كنم و باز تاكيدمي‌كنم كه هميشه بياد خدا باشيد و براى او كار كنيد و اين سه پايه را رعايت كنيد مكتب امامت و شهادت و در همه حال پيامدار آن ابشيد خدا به همه توفيق دهد. پروردگارا امام را در پناه خودت حفظ و پيروز بگردان پروردگارا امام ما را تا انقلاب مهدى (عج ) در پناهت حفظ و موئيد بفرما پروردگارا دشمنان اسلام را از آمريكات گرفته تا اسرائيل و صدام تا شرق و متجاوز همه را نابود و خواربگردان پروردگارا ما را ببخش و پاك در قيامت محشور بگردان پروردگارا همه مريضهاى اسلام بخصوص رزمندگان معلول و مجروح را شفاى عاجل و صبر عنايت كن. پروردگارا صبر جميل به همه امت مسلمان ما عطا كن. خداحافظ همگى شما

درباره شهید
نام: شهرام
نام خانوادگی:کاوه
نام پدر:علي محمد
تاریخ تولد:1350/10/12
تاهل:مجرد
محل شهادت:سردشت
تاریخ شهادت:1374/08/02
محل تولد:شیراز

منبع سایت فاتحال
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

منم بنده ذلیل و ناتوان درگاهت میدانم که مرا دوست داشتی و با اینکه توبه ام را شکستم باز با روی باز و گشاده مرا پذیرفتی و به من لطف کردی که مرا به این مکان مقدس آوردی و زبانم را به حمدو ثنای خود آشنا ساختی و باطنم را به دوستی خود آشنا کردی و علاقه ام را به چهارده معصومت افزون کردی زبانم را به ذکر و دعا به در گاهت آشنا نمودی و مرا در راهی که در پیش داشتم ثابت قدم گردانیدی
بسمه تعالی

آنکس که تورا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هردوجهانش بخشی
دیوانه تو هردو جهان را چه کن

ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون ...وذلک هوالفوز العظیم
توبه 111
همانا خداوند جان و مال مومنین را به بهای بهشت از ایشان خریداری نموده که در راه خدا جهاد می کنند سپس می کشند و خود کشته میشوند.... واین سعادت پیروزی عظیمی است.

ای گشایش بخش دلهای پرغم و اندوه و ای پناه بخش هر ناکام و بیکس و بی پناه بار دیگر به درگهت روی آوردم باردیگر حیران و سرگردان به درب خانه تو آمدم نادم و منکسر ، پشیمان آمده ام زیرا در طاعت تو که امر کردی من کوتاهی نمودم و سهل شمردم بعصیان پرداختم و چنانکه باید و شاید بطاعت تو قیام نکردم و از اینکه تو مرا از گناهان و معصیت ها نهی می کردی و من بازهم به انجام آن اصرا می کردم و دیگر اینکه نعمت های بیشمارت را در اختیار من قراردادی و من در شکر آن کوتاهی کردم، خوبیم را میخواستی ولی من به خودم ظلم کردم و تو مرا صدامیزدی ولی من از تو دور میشدم و آنقدر رحمت و احسان تو زیاداست. بارالها تو چقدر رحیمی که مرا به خود نزدیک کردی که توبه من گناهکار که محبوب و پسندیده تو است قبول کردی.
بارالها بارها لبیک گفتم و در این مکان مقدس در این جایی که از هرنقطه ای به تو نزدیک تر است قدم نهادم و لی گویا خالصانه نبود که نپذیرفتی.
ومن ای خدا بنده ضعیف و درمانده توام که مرا امر فرمودی برای انجام حوائج و رفع مشکلات بدرگاهت دعا کنم من هم امرت را اطاعت کردم و بحضورت بخاک ذلت و عبودیت افتادم.

منم بنده ذلیل و ناتوان درگاهت میدانم که مرا دوست داشتی و با اینکه توبه ام را شکستم باز با روی باز و گشاده مرا پذیرفتی و به من لطف کردی که مرا به این مکان مقدس آوردی و زبانم را به حمدو ثنای خود آشنا ساختی و باطنم را به دوستی خود آشنا کردی و علاقه ام را به چهارده معصومت افزون کردی زبانم را به ذکر و دعا به در گاهت آشنا نمودی و مرا در راهی که در پیش داشتم ثابت قدم گردانیدی و از اینکه به تو فیق نیکو کاری برگماردی و به کار ثواب و عمل صالح ..... و پایداری نمودی شکر الله ، تویی که از عطا و بخشش خود به خلق ، پاداش و ... نمی خواهی و میدانم که اگر می خواستی عذابم کنی و به کیفر گناهان زشتم ... مقتضی عدل تو استحقاق داشتم و از اینکه از تمامی تقصیرات و لغزش هایم درگذشتی از رحمت بی منتهایت بود .

ای امت مسلمان ایران به درگاه احدیت دست بلند کرده و از خدای بخواهید که از عمر ما کم کرده و به لحظه لحظه های عمر این خورشید تابان و این پیرجماران و رهبر عزیزمان امام خمینی بیفزاید و از خدا بخواهید که زیان را از دین ما رفع کند و بر دنیای ما مقررگرداند که زیان دنیا از بین رفتنی است و چندان مهم نیست زیرا زیان آخرت طولانی و باقی است و خدا بخواهید که ضرر اخروی بر شما وارد نیاورد هرچند به دنیایتان ضرر و زیان فاحشی رسد و مالتان و خانواده تان همه از بین برود بازهم به شکر گزاری خدا مشغول شوید و خلاصه آخر کار را اهمیت دهید و زیان دنیا را به چیزی نشمارید و کاری که رضا و خشنودی خداست به هر کاری که هوای نفس و قهرو خشم خداست مقدم شمارید و برای رضای خدا و خلاف هوای نفس کوشید و همیشه در تعارض حق و باطل طرفدار حق و مخالف باطل باشید و بدانید که خدا از ضعیف ترین مرتبه ما را به عزت و قدرت میرساند و از خدا بخواهیم و بکوشیم که با یاری او قوه و قوت خود را به راه اطلاعت و بندگی و معرفتش صرف کنیم نه راه عصیان و ظلم به خلق خدا تا درنتیجه به پاداش نیک و سعادت و بهشت ابدی نائل شویم انشاء الله و از خدا طلب کنیم که با رحمت خود رفتار کند نه با عدل خود بدانید که هیچ دری جزء درگاه رحمت خدا بر روی خلق باز نیست و ای شما منافقین کور دل که دل امیر مومنان علی ( ع ) را شکستید و یاران امام خمینی را از ما گرفتید شما ازاین بارسفر چیزی جزء خفت و خواری با خود حمل نمی کنید و بدانید که دل رنج کشیده مادران شهید داده و خواهران برادراز دست داده همیشه بر شما لعنت و نفرین خواهد فرستاد.

و ای سالارشهیدان حسین بن علی ( ع ) خیلی دوست داشتم که به زیارت قبرشش گوشه ات می آمدم و خاک کربلا را مرحم دردهایم می کردم ولی پروردگار مرا به پیش خود فراخوانده و امیدوارم که زیارت دیدن خودت در آن دنیا نصیبم گردد.
مهدی جان (عج) چقدر دعا کردم که آن روی ماهت را ببینم و امیدوارم که آخرین لحظات عمرم آن رویت که نمی شود آن را به چیزی تشبیه کرد ببینم آقا جان شفیع و واسطه باش میان ما و خدا.

...دوستان و آشنایان اتحاد و همبستگی خود را هرچه بیشتر کنید و به آیه واعتصموبحبل الله جمیعا ولا تفرقوا عمل کرده و بدانید که تنها راه سعادت است در جبهه ها هرچه بیشتر با حالت روحانی و عرفانی و معنوی شرکت کنید و هدف شهید شدن را کنار گذاشته و به نیت کشتن و در هم کوبیدن دشمن به پیش روید که در این میان اگر شهادت سراغتان آمد الحمدالله و اگر هم زنده و پیروز برگشتید بازهم الحمدالله .

در خاتمه پدر و مادر عزیزم اگر در امر حق اولاد و والدین کوتاهی کردم مرا ببخشید و از احسان نیکویی که شما عزیزان در حقم نمودید تشکر کرده و از خدا می خواهم که در مقابل زحمت و تربیت من به شما جزای خیر و صبر عطا بفرماید و با اکرام و احسانتان و اجر و توانتان بیفزاید و از زحمتهایی که در محافظتم در دوران کودکی کشیدید و تا به اینجا رسانیدید سپاسگزاری می کنم و بدانید که اگر شهادتم مورد قبول حق واقع شود حتماً اولین کسانی که شفاعت خواهم کرد شما ها خواهید بود و تا دلتان می خواهد برایم گریه کنید زیرا گریه بر شهید شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح اوست و بدانید و خوشحال باشید که خمس فرزندانتان را در راه اسلام داده اید و برادران و خواهرانم را تشویق کرده که در این راه ثابت قدم باشند و از دعاگویی به جان امام خمینی و کمک به جبهه ها و عیادت از مجروحین کوتاهی نکنید و حتماً زیاد به بهشت زهرا ( س ) بروید و به یاد شب اول قبر و فشار و تاریکی داخل آن بیافتید .

و برادران و خواهرانم از اینکه چند سال شمارا اذیت کردم و حق برادری را خوب ادا نکردم شرمنده ام و مرا حلال کنید و از تمام دوستان و آشنایان که در حق شان بدی کردم حلالیت می طلبم و دعا کردن را از یاد نبرید و توبه را از یاد نبرید و مبادا زبانتان را به دروغ و غیبت عادت دهید و اگر کسی طلبی دارد بیاید و بگیرد و اگر از کسی طلبی دارم به خودش می بخشم و از جایی چیزی قبول نکنید.

17/11/61 ساعت 2 نیمه شب
پادگان دوکوهه




درباره شهید

نام:حسن نوفلاح
نام پدر: علي
تاریخ تولد: 1340/12

مدرک تحصیلی: دیپلم
محل شهادت: فکه
تاریخ شهادت: 1361/11/24
گلزار شهید: بهشت زهرا(س) تهران
مزار شهید: قطعه: 28, رديف: 85, شماره: 2

به نقل از یکی از آشنایان شهید:
این شهید مربی تیم ملی واترپلو جمهوری اسلامی ایران
عضو و کاپیتان تیم ملی والیبال جمهوری اسلامی ایران
قهرمان چندین دوره مسابقات کشوری در رشته شنا بوده است.

منبع سایت فاتحال​
 

nafis...

مدیر بازنشسته
وصیت نامه شهید ناصرالدین باغانی-قسمت سوم

وصیت نامه شهید ناصرالدین باغانی-قسمت سوم

ای خوش ان روز کزین منزل ویران بروم
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم...

:gol:
+++++++++++++++++++++++
اما شهادت چیست؟
آنگاه که دو دلداده به هم میرسند و عاشق به وصال معشوق میرسد و بنده ی خاکی به جمال زیبای حق نظر می افکند و محو تماشای رخ یار می شود،
ان هنگام را جز به شهادت چه نام دیگر می توان داد؟!
آن هنگام که رزمنده ای مجاهد به سوی دشمن حق می رود و ملائک به تماشای رزم او می نشینند و شیطان ناله بر می اورد و پا به فرار می گذارد و ناگهان غنچه ای میشکفد، ان هنگام را جز به شهادت چه نام میتوانیم داد؟!
شهادت خلوت عاشق و معشوق است. شهادت تفسیر بردار نیست.
آی آنانی که در زندان تن اسیرید به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصه ی شهادت عاجزید. فقط شهید می تواند شهادت را درک کند.:w05:
شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتتد و نام شهید بر خود بگیرد. شهید در این دنیا قبل از اینکه به خون بتپد شهید است.
و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمیتواندی بشناسید و بفهمید، بعد از وصالشان نیز هرگز نمی توانید درکشان کنید.
شهید را شهید درک میکند. اگر شهید باشید شهید را می شناسید و گرنه آیینه زنگار گرفته چیزی را منعکس نمیکند که نمیکند. برخیزید و فکری به حال خود کنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد.
شهدا به حال شما غصه می خورند و از این در عجب اند که چرا به فکر نیستید؟!
به خود ایید. زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سر کوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شده اید نه برای ماندن در قفس.
این منزل ویران را رها کنید و ملک سلیمان در آیید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصیت نامه شهید محمد جهان آرا



از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».


بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین.
تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی.

من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم.

خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ...

و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت.

ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟

ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.


ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود.
ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛
ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.
 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
گوشه ای از وصیت نامه شهید عارف "محمد حسین یوسف الهی"

اي مردم بدانيد تا وقتي که از رهبري اطاعت کنيد، مسلمان، مومن و پيروزيد وگرنه هرکدام راهي به غير از اين داريد آب را به آسياب دشمن ميريزيد،
همچنان تا کنون بوده ايد باشيد تا مانند گذشته پيروز باشيد و اين ميسر نيست به جز ياري خواستن از خدا و دعا کردن.
اميدوارم که خداوند متعال به حق پنج تن آل محمد(ص) و به حق آقا امام زمان(عج) ايران را از دست شياطين و به خصوص شيطان بزرگ نجات دهد
و از اين وضع بيرون بياورد که بدون خدا هيچ چيز نمي تواند وجود داشته باشد.​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصيت نامه شهيد ناصر بختياري
...من خودم را لايق نميدانم كه در جواب نداي هل من ناصر ينصرني به امام كبيرمان لبيك بگويم... ولي از امام (ره) مي خواهم كه مرا دعا كند تا بلكه نزد خداوند مورد قبول واقع شوم و به درجه اي كه در نهايت شهادت است برسم.
...خدايا شكر مي كنم كه مرا آزاد آفريدي تا آزاد فكر كنم تا بتوانم بندگيت را به جاي آورم.
خدايا! شكر تو را كه مرا پاسدار انقلاب خميني ات قرار دادي تا اينكه بتوانم خونم را فداي حسينت بكنم.
خدايا! شكر تو را كه مرا از اين نعمت انقلاب سرخ خميني برخوردار نمودي و به آن درجه اي رساندي كه لياقتش را نداشتم. ...آگاه باشيد كه در اين برهه از زمان مسئوليت سنگيني بر دوش داريد. شما پاسدار خون هاي ريخته شده براي اسلام عزيز هستيد و بايد شما عزيزان پيام خون شهيدان و شعار آنها را با كار و كوشش در راه خدا به جهانيان صادر نمائيد، و ثابت كنيد كه مي توانيم در پناه اسلام غير وابسته به ابرقدرت ها باشيم و به شعار بهشتي مظلوم و ديگر شهدا تحقق بخشيم و نداي مظلومانه امتمان را به گوش تمام مستضعفان جهان برسانيم تا اينكه لرزه بر اندام پوسيده مستكبران داخلي و خارجي بيندازيم...
و مستضعفين خود تصميم بگيرند و حاكم روي زمين باشند همانطوريكه كه خداوند به بندگانش وعده داده است:
"و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين..."
تا اينكه مقدمه اي براي ظهور مهدي (عج) و افراشته شدن پرچم لااله الاالله در جهان باشد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصیتنامه شهید دکتر چمران به امام موسی صدر
متنی که در زیر می خوانید، وصیتنامه ای از سردار رشید اسلام، شهید دکتر مصطفی چمران است که خطاب به امام موسی صدر نگاشته شده است. این وصیتنامه در ۲۹ خرداد سال ۱۳۵۵ تنظیم گردید یعنی در سیاه ترین روزهای جنگ داخلی لبنان، که از یکسو نیروهای فلسطینی و احزاب چپ لبنان با سوریه درگیر شده بودند؛ و از سوی دیگر احزاب دست راستی و در رأس آنها فالانژیستها، با سوءاستفاده از غفلت جبهه ملی و اسلامی لبنان، مناطق آنان را مورد هجوم قرار داده بودند. در چنین روزهایی که از آنها به عنوان دومین دوره جنگ داخلی نام برده می شود، امام صدر به دکتر چمران مأموریت داد تا برای سازماندهی مقاومت شیعیان، راهی شهرک نبعه گردد. و این وصیتنامه قبل از عزیمت تنظیم گردید.

اما سیر این وصیتنامه خود داستانی دارد که اینک بدان می پردازیم:
کاشف این وصیتنامه، دانشمند محترم و کارشناس کهنه کار مسائل سیاسی خاورمیانه، جناب آقای محمدعلی مهتدی است. این برادر عزیز از دوستان دردمند و قدیمی امام صدر است، و سالها مسئولیت دفتر صدا و سیمای جمهوری اسلامی را در بیروت بر عهده داشته است. از جمله در سال۱۳۶۱، که اسرائیل به لبنان حمله نمود و تا دروازه های بیروت پیش آمد. آقای مهتدی تعریف می کرد که در روزهای آغازین جنگ، با همکاران خود برای تهیه گزارش به جنوب رفتند. طبعاً به شهر صور و مؤسسه صنعتی جبل عامل نیز سر زده بودند. ساختمان مدرسه در اثر اصابت بمب و خمپاره آسیب دیده بود. یکی از اتاقهای آسیب دیده، اتاق قدیمی دکتر چمران بود. همان اتاقی که ساعتها گفتگوی آقای مهتدی و دکتر چمران را پیرامون مسائل لبنان، خاورمیانه، انقلاب اسلامی ایران و …، نظاره کرده بود. کاغذها، دفاتر و پرونده های زیادی بر روی زمین پخش شده بودند. در همان حالی که فیلمبرداران به کار خود مشغول بودند، آقای مهتدی نیز کاغذها را بررسی میکرد. و در میان کاغذها به وصیتنامه مورد نظر برخورد نمود. مطالعه وصیتنامه ایشان را منقلب نمود. همانگونه که همکاران لبنانی، و در انتهای آن روز خانواده آقای مهتدی و میهمان آن روزشان خانم فاطمه نواب صفوی را نیز متأثر نمود.
بدنبال بازگشت آقای مهتدی، وصیتنامه تحویل بنیاد شهید چمران گردید. اما متأسفانه سالها بدون استفاده در آرشیو آن باقی ماند! تا اینکه یکی از همکاران با ذوق آقای سید مهدی شجاعی، آن را مجدداً در آرشیو بنیاد کشف نمود . وصیتنامه مورد نظر با اجازه بنیاد تنسیخ، و نهایتاً در شماره تیر ماه سال ۱۳۷۶ مجله “نیستان” چاپ گردید.
آنچه در زیر می خوانید، عیناً از مجله نیستان نقل شده است. البته آقای مهتدی اعتقاد دارند، متن اصلی وصیتنامه، از متن چاپ شده آن کاملتر می باشد.

متن وصیتنامه:

وصیت می کنم …

وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می دانم! او را وارث حسین می خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت می کنم …
برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم.
از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام، متأسف نیستم … از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم. از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم …
تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم…
تو ای محبوب من رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل می کنی، کینه های گذشته و دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جهانسوز را بر جان می پذیری، تو فداکاری می کنی، تو از همه چیز خود می گذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها می کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می دهند و خیانت می کنند، به تو تهمتهای دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند، و تو ای امام لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر می داری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم…

ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم… اما من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم… آدم ساده ای نیستم!… من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است … به سه خصلت ممتاز شده ام:

۱- عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم، و جز به عشق زنده نیستم.

۲- فقر که از قید همه چیز آزاد و بی نیازم. و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من نمی کند.

۳- تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد. مرا با محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق می سوزد. جز خدا کسی نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله های صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر می گردد، کمتر می یابد …
کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست. بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است.

آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می کند …
وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا می دانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشته ام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواسته ام. حتی زن و بچه ها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده اند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است.

وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض داده ام.
به کسی بدی نکرده ام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبوده ام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم …

آری وصیت من درباره این چیزها نیست …

وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …

احساس می کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته ام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم…

تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی وخودبینیی رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است …

به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم …

می دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده ام، حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام. عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوءاستفاده می نمایند! اما این بی خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …

و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می سوزم و لذت می برم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …
می دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می کنی. انسانها را دوست می داری. به همه بی دریغ محبت می کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده می کنند. حتی تو را به تمسخر می گیرند و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را می دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمی دهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران برچمن و شوره زار می باری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی گیری …
درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست.

عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزنده ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدس ترین خصیصه ای است که در میزان الهی به حساب می آید …​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصیت شهید 13ساله به ما

در وصیتنامه شهید دانش*آموز «عبدالمهدی پیرحیاتی» آمده است: برادران! هیچگاه دست از یاری دین اسلام برندارید و با امام امت، خمینی کبیر پیوندتان را مستحکم* تر کنید و هیچگاه چون مردم کوفه که به حضرت علی (ع) و مسلم*بن عقیل و امام حسین (ع) پشت کردند، پیمان*شکن نباشید.
شهید دانش*آموز «عبدالمهدی پیرحیاتی» در سال 1346 در دره*شهر استان ایلام دیده به جهان گشود و با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه منطقه غرب کشور شتافت تا اینکه پس از 2 ماه در جبهه*های حق علیه باطل در تاریخ 28 آبان 1359 در حالی که 13 سال بیشتر نداشت، در تپه سومار غرب به شهادت رسید. در وصیتنامه این شهید دانش*آموز آمده است:*


بسم *الله*الرحمن*الرحیم
«ما اراده کرده*ایم تا مستضعفان زمین را نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان حقیقی زمین قرار دهیم» آیه 5 سوره قصص
اکنون که به لطف خدای مهربان عازم جنگ و نبرد با کفار و دست *پرورده*های امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم جهانی هستیم، چند کلمه*ای به عنوان وصیت با نزدیکان خود دارم البته منظور از نزدیکان خودم یعنی برادران مسلمان جهان و کسانی که به پیامبری حضرت محمد (ص) و کتاب آسمانی قرآن کریم ایمان آورده*اند.
برادران! هیچگاه دست از یاری دین اسلام برندارید و با امام امت خمینی (ره) کبیر پیوندتان را مستحکم *تر کنید و هیچگاه چون مردم کوفه که به حضرت علی (ع) و مسلم *بن عقیل و امام حسین (ع) پشت کردند و از پیمان خود گذشتند، عمل نکنید و پیمان *شکن نباشید.
به خدا قسم مطمئن هستم که در صورت مرگ باز هم مانند لشکر امام حسین (ع) پیروز و سرافراز هستیم.
شهادت را تولدی دوباره و آغاز یک زندگی نوین همراه با سعادت ابدی می*دانم پس چرا به سوی سعادت ابدی نباشم و افتخار این دنیا و آن دنیا نصیب خود نگردانم.
برادران مسلمان در شب*های جمعه برایم از خداوند درخواست آمرزش کنید و سوره فاتحه نیز فراموش نشود. امیدوارم سعادت دنیا و آخرت نصیب تمام مسلمانان جهان شود.


 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
وصیت نامه شهدا درباره نماز



شهيد سيدحسن محمودي، :

بچه‌هاي كوچك را از همين حالا به نماز خواندن عادت دهيد و فطرت پاك آن‌ها را به سوي پروردگارشان جلب كنيد.

***************

شهيد محمدرضا مشهدي عبدالله، :

پدران و مادران عزيز مسلمان و مؤمن، از همان اوان كودكي فرزندانتان را به خواندن قرآن و برپاداشتن نماز آشنا كنيد.

***************

شهيد محمدمهدي معتمد، :

برادران عزيز نماز را با تفكر و آرامش قلبي و روحي و جسمي بخوانيدكه مايه لطف خداوند تبارك و تعالي خواهد شد.

***************

شهيد حسن منزوي ، :

فكر نمي‌كنم كه نيم ساعت نماز لطمه‌اي به درس و زندگاني شما بزند. بلكه همواره شما را در راهي قرار مي‌دهد كه رو به پيشرفت باشيد.

***************

شهيد محرم نوروز پور، :

از نماز و قرآن جدا نشويد، زيرا رستگاري مؤمن در اين دو مورد است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصيت نامه شهيد سيد كريم حسيني
بارالها به جبهه آمدم تا تكليف خود را ادا كنم و از من راضي باشي، اما افسوس كه نتوانستم مأموريت خود را به نحو احسن انجام دهم كه به تو نزديكتر شوم و از من راضي باشي. همسر عزيزم از بچه ها به خوبي نگهداري كن و آنها را در راه فراگيري علم و دانش ياري نما و مرتب آنها را به مساجد ببر تا فرد مفيدي براي جامعه ي ما باشند.
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار

به یاد سالگرد شهادت شهید سیدمحسن آل‌احمد طالقانی؛


با ترک تحصیل، درس استقامت و در صحنه بودن را به یادگار گذاشت


سیدمحسن با ترک تحصیل، درس استقامت و در صحنه بودن را برایمان به یادگار گذاشت تا بتوانیم با توسل به ایمان و تجربه‌های گران‌قدر انقلاب شکوه‌مند اسلامی که از میان قرن‌ها قبول رنج و اسارت و شهادت به‌دست آمده است، مصمم و کوشا پرچم جمهوری اسلامی را در سراسر جهان برافرازیم.
http://www.www.www.iran-eng.ir/IDNA_media/image/2013/11/10923_orig.jpg
به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، امروز مصادف است با شهادت شهید سیدمحسن آل‌ احمد طالقانی که در تاریخ 1 آذر1362به درجه رفیع شهادت نائل آمد.شهید سیدمحسن آل‌احمد طالقانی در سال ۱۳۴۴ش در شهر مقدس قم چشم به جهان هستی گشود.

او فرزند حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سیدمحمدعلی آل‌احمد طالقانی و نوه شهید حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سیدمحمدتقی آل‌احمد طالقانی (رحمة‌الله‌علیه) می‌باشد. چه زیباست که نوه‌ای به دیدار پدربزرگ شهیدش رود... از نظر مادری نیز شهید سیدمحسن آل‌احمد طالقانی، یکی از نتیجه‌های حضرت آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (رحمة‌الله‌علیه) مؤسس حوزه علمیه قم محسوب می‌گردد. سیدمحسن - همان‌طور که اشاره شد - در یک خانواده روحانی و محترم شهرستان قم، قدم به عرصه حیات نهاد. وی پس از شناخت خویش، همواره به‌دنبال سرچشمه‌ای بود که بتواند او را در تمام عمر آینده‌اش سیراب کند و عطش درونی‌اش را برطرف نماید.

دوره ابتدایی را در یکی از مدارس واقع در گذر خان با موفقیت گذراند و از آن موقع به ‌بعد شروع به تحصیل دروس عربی نمود، البته با تشویق پدر گران ‌قدرش. هر روز که می‌گذشت، عطش درونی‌اش بیش‌ تر می‌شد و به تحصیل علم و دانش بیش‌تر علاقه‌ مند می‌شد. سیدمحسن سیکل خود را هم گرفت و جامع‌المقدمات را نیز هم‌زمان با گرفتن سیکل به پایان رساند. رفتار متین و انسانی او در رابطه با خانواده و دوستان و هم‌سنگرانش بسیار چشمگیر بود تا آن‌جا که حرکت‌های حساب‌شده‌اش همواره مانع از رشد خصلت‌های غیراسلامی اطرافیانش می‌شد.

سیدمحسن سعی فراوان بر آن داشت که حتماً در هفته دو روز خصوصاً شب‌های جمعه، بعضی اوقات هم شب‌های چهارشنبه را به مسجد مقدس جمکران رهسپار گردد. او در رشته علوم تجربی و تا کلاس دوم دبیرستان تحصیل کرده و هم‌چنین درس سیوطی را تا اواسطش رسانده بود که تصمیم گرفت راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل گردد.

آری! سیدمحسن با ترک تحصیل، درس استقامت و در صحنه بودن را برایمان به یادگار گذاشت تا بتوانیم با توسل به ایمان و تجربه‌های گران‌قدر انقلاب شکوه‌مند اسلامی که از میان قرن‌ها قبول رنج و اسارت و شهادت به‌دست آمده است، انقلاب پیروزمندمان را تا سرحد منزل مقصود همراهی کرده و سرشار از زلال و ایمان، مصمم و کوشا پرچم جمهوری اسلامی را در سراسر جهان برافرازیم. سیدمحسن آل‌احمد طالقانی، سرانجام طی عملیات والفجر ۴ در خاک عراق در پنجوین به تاریخ یکم آذرماه سال ۱۳۶۲ هجری شمسی در سن هجده سالگی به‌همراه فرمانده خود به لقای حق و مقام عظمای شهادت نائل آمد.

فرازی از وصیت‌نامه شهید:

«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم... ما که رسیدن به لقای خداوندی را اصل قرار داده‌ایم، جبهه یکی از آماده‌ترین و بلند‌ترین سکوهایی است برای معراج و پرواز انسان به سوی ملکوت اعلی. حتماً آن خلوصی را که باید دارا شوم ندارم. شاید بعضی وقت‌ها خود را توجیه می‌کنم که اگر بمانم می‌توانم بهتر انجام وظیفه کنم و اگر جبهه بروم، این کار زمین می‌ماند و ضربه به انقلاب می‌خورد یا خیلی توجیهات دیگر. این‌ها همه از بی‌سعادتی انسان سرچشمه می‌گیرد و عموماً این‌گونه افراد اگر به عمق دلشان نظر کنیم، در آن وابستگی‌هایی موجود هست که این عوامل، توجیه‌گر آن‌ها می‌شود وگرنه انسان که شرایطش آماده باشد و از تمام وابستگی‌ها و تعلقات دل بکند، دیگر به سوی دوست رفتن معطلی ندارد.

بحث و استدلال و منطق و فلسفه ندارد. سبک و سنگین کردن ندارد. او دیگر عاشق است و عاشق، رسیدن به کوی دوست را می‌خواهد و بس... کدامین راه از این بهتر و نزدیک‌تر و صحیح‌تر و سعادتمند‌تر؟ کدامین فرصت از این هنگامه بهتر؟! مادر و پدر! فرد تکامل‌یافته به فردی می‌گویند که وارسته از محکومیت محیط درونی و برونی باشد، بلکه برخاسته از ایمان و عقیده و توحید باشد... ارادتمند شما عزیزان پشت جبهه، سیدمحسن آل‌احمد ۵-۸-۱۳۶۲»
 

Similar threads

بالا