[هنر گفتگو-گفتگوی هنری]-04- بهترین دیالوگ به یاد ماندنی که شنیدی ؟
- شروع کننده موضوع سروش7
- تاریخ شروع
پیرمرد: «دلت گرفته، آره؟ دل همه میگیره، دل داشته باشی میگیره دیگه... یا رفیق من لارفیق له... ای رفیق کسی که...»
سرباز: «رفیقی نداره...»
پیرمرد: «توئم قشنگیا... از خودی... خب حالا میخوای یه راهی بهت یاد بدم دلت وا بشه؟ توئم چشماتو ببند... دِ ببند دیگه... خب، چی میبینی؟»
سرباز: «هیچکس.»
پیرمرد: «هیچکس... خب هیچکس قشنگه دیگه... هیچکس همه کسه، همه کس هیچکسه. حالت خوب شد؟»
عنوان فیلم: [یک تکه نان - 1383]
کارگردان: [کمال تبریزی]
نویسنده: [محمدرضا گوهری]
سرباز: «رفیقی نداره...»
پیرمرد: «توئم قشنگیا... از خودی... خب حالا میخوای یه راهی بهت یاد بدم دلت وا بشه؟ توئم چشماتو ببند... دِ ببند دیگه... خب، چی میبینی؟»
سرباز: «هیچکس.»
پیرمرد: «هیچکس... خب هیچکس قشنگه دیگه... هیچکس همه کسه، همه کس هیچکسه. حالت خوب شد؟»
عنوان فیلم: [یک تکه نان - 1383]
کارگردان: [کمال تبریزی]
نویسنده: [محمدرضا گوهری]
عسل خانوم
عضو جدید
خدا که فقط متعلق به آدم‌های خوب نیست،خدا خدای آدم‌های خلاف‌کار هم هست و فقط خداست که بین بندگانش فرقی نمی‌گذارد فی‌الواقع خداوند اِند لطافت اِند بخشش اِند بیخیال‌شدن و اِند چشم‌پوشی و اند رفاقت است.رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت می‌گذارد.بایستی ما یک فکری به حال اهلی‌شدن آدم‌ها بکنیم اهلی‌کردن یعنی ایجاد علاقه‌کردن و این تنها راه رسیدن به خداست و خیلی هم مهم است...
پرویز پرستویی ..... مارمولک - کمال تبریزی
پرویز پرستویی ..... مارمولک - کمال تبریزی
عسل خانوم
عضو جدید
جک نیکلسون : یک مردِ نابینا میشناختم وقتی 40 سالش شد عمل جراحی کرد و بیناییش رو بدست آورد .....اولش کلی خوشحال بود ، خیلی زیاد . صورتها رو میدید ،رنگها رو ،منظره ها رو . اما یه دفعه همه چیز تغییر کرد دنیا حقیرتر از اونی بود که اون فکر میکرد هیچکس بهش نگفته بود دنیا انقدر کثیفه !چقدر زشته ..... اون همه جا زشتی و پلیدی میدید وقتی نابینا بود با یه عصا عادت داشت از خیابون رد بشه .وقتی بینا شد دیگه میتــرسید !رفت تو تـــاریکی زندگی کرد و از اتاقش بیرون نیومد !
و بعد از سه سال خودش رو کُشت
فیلم The Passenger
و بعد از سه سال خودش رو کُشت
فیلم The Passenger
آنه ! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت ، وقتی روشنی چشمهایت ، در پشت پرده های مه آلود اندوه ، پنهان بود. با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات ، از تنهایی معصومانه دستهایت ، آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت ، و در گیر و دار ملال آور دوران زنگی ات ، حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود ؟ آنه ! اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری ، در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی ، و آینک آنه ! شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ، در انتظار تو
دانلود
دانلود
حاج یوسف: ..... عمل که در حرف های ما نیست ولی مردم ما را بی خودی باد می کنند!
میرزا:نردبان این جهان ما و منیست/ عاقبت زین نردبان افتادنیست.
آدم هرچی بالاتر بره تشتش که از بوم بیوفته بیشتر صدا می کنه.سالک باید خودش رندی کنه نذاره این باد شهرت زیاد بشه که اگر ترکید خیلی صدا نکنه.
حاج یوسف: شهرت شرش از نفعش بیشتر است همیشه.
میرزا: اگه نفعی باشه!
هر چیزی یه تاوانی داره...
جمال تاوانش تنهایه. مال تاوانش حساب سنگینه ،شهرت هم تاوانش رسوایی و جلو چشم دیگران بودنه!
حاج آقا این جماعت که واسه بوسیدن دست آدم ، جلو آدم خم و راست می شن ، مثل این چوب کمونن ، هرچه قدر که بیشتر جلوی آدم خم می شن تیری که از این چله در می ره زهرآگین تر و کشنده تره.....
رسوایی1391
میرزا:نردبان این جهان ما و منیست/ عاقبت زین نردبان افتادنیست.
آدم هرچی بالاتر بره تشتش که از بوم بیوفته بیشتر صدا می کنه.سالک باید خودش رندی کنه نذاره این باد شهرت زیاد بشه که اگر ترکید خیلی صدا نکنه.
حاج یوسف: شهرت شرش از نفعش بیشتر است همیشه.
میرزا: اگه نفعی باشه!
هر چیزی یه تاوانی داره...
جمال تاوانش تنهایه. مال تاوانش حساب سنگینه ،شهرت هم تاوانش رسوایی و جلو چشم دیگران بودنه!
حاج آقا این جماعت که واسه بوسیدن دست آدم ، جلو آدم خم و راست می شن ، مثل این چوب کمونن ، هرچه قدر که بیشتر جلوی آدم خم می شن تیری که از این چله در می ره زهرآگین تر و کشنده تره.....
رسوایی1391
تو دلم ول وله هست واسه خواستنت مریم خانوم
وای که با این دیالوگ اردلان چقدر خندیدیم شب ها که همه دوستان جمع میشدن تو نمازخونه که سریالو ببینیم
من این جمله رو میگفتم و ....
ماه رمضون خوبی بود .
وای که با این دیالوگ اردلان چقدر خندیدیم شب ها که همه دوستان جمع میشدن تو نمازخونه که سریالو ببینیم
من این جمله رو میگفتم و ....
ماه رمضون خوبی بود .
زنا زود پیر می*شن، می*دونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب می*شه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن می*ذاره ازشون پرستاری یه مادرو می*خواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچه*های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم
(باغ*های کندلوس – ایرج کریمی) آذر (خزر معصومی)
(باغ*های کندلوس – ایرج کریمی) آذر (خزر معصومی)
Similar threads
Similar threads
-
[هنر گفتگو-گفتگوی هنری] - 09 - برگزاری مسابقات آوازخوانی و دکلمه و مسائل پیرامون آن- شروع شده توسط modir banoo
- پاسخ ها: 128
-
-
[هنر گفتگو-گفتگوی هنری]-07-نظر شما در مورد سريال آوای باران ؟- شروع شده توسط mersad20
- پاسخ ها: 10
-
[هنر گفتگو-گفتگوی هنری]-01- انتقاد دختران به محتوای فیلم های تلویزیونی !- شروع شده توسط nazila_sh
- پاسخ ها: 22
-
[هنر گفتگو-گفتگوی هنری]-03- بهترین کارتونی که در دوران کودکی دیدید ؟- شروع شده توسط shayesteh-namvar
- پاسخ ها: 134