همین الان داری به چی فکر میکنی؟

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به استوری یکی از املاکی های ساری، حالا ما میخوایم بریم یه خونه بخریم اونجا، اینا دارن تز میدن که چرا قیمت ساری نسبت به بقیه شهرها پایینتره😒😒😒
به تو چه آخه، تو خیلی هنر داری برو همین خونه های قیمت پایین رو بفروش که روی دستتون باد نکنه😒😒😒
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به اتفاق عجیبی که حدود دو ساعت قبل برامون افتاد، فکرم مشغولشه.
توی جاده ی برگشت به سمت گرگان بودیم، یهو دیدیم از لاین مخالف کلی سنگ و بتون پاشید طرف جاده ی ما، شوهرم فوری زد روی ترمز و ماشین رو کشید کنار، دیدیم توی اون لاین یه نیسان پُشتک زد و افتاد روی یه ماشین دیگه و دوتایی خوردن به گارد ریل وسط جاده و اون سنگ ها و بتون ها هم بخاطر برخورد این دوتا ماشین با گارد ریل بود.
تمام اتفاقات توی دو ثانیه افتاد. منم فوری زنگ زدم به 110 اطلاع دادم، منکه فکر میکنم راننده نیسان حتما فوت کرده، حتی سرنشین های اون ماشین زیری هم احتمالا فوت کرده باشن، خیلی اتفاق سختی بود.
چیزی که فکر منو درگیر خودش کرده، سوای از اتفاقی که برای اون دوتا ماشین و سرنشین هاش افتاده، خسارتی بود که ممکن بود برای ما هم پیش بیاد.
شانس ما این بود که ما توی لاین سرعت نبودیم و یک ثانیه هم از تصادف عقب تر بودیم.
یعنی فقط اگه یک ثانیه جلوتر بودیم، اون سنگ ها میفتاد روی ماشین ما، یا اگه توی لاین سرعت بودیم، حتی اگه سنگ ها روی ماشین ما نمیفتاد، ما از روی اون همه سنگ و بتون رد میشدیم و با توجه به سرعت ما حتما اتفاق بدی برامون میفتاد😐
خدا به ما رحم کرد، امیدوارم به سرنشین های اون دوتا ماشین و خانواده هاشون هم رحم کنه🤲😔
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به اتفاق عجیبی که حدود دو ساعت قبل برامون افتاد، فکرم مشغولشه.
توی جاده ی برگشت به سمت گرگان بودیم، یهو دیدیم از لاین مخالف کلی سنگ و بتون پاشید طرف جاده ی ما، شوهرم فوری زد روی ترمز و ماشین رو کشید کنار، دیدیم توی اون لاین یه نیسان پُشتک زد و افتاد روی یه ماشین دیگه و دوتایی خوردن به گارد ریل وسط جاده و اون سنگ ها و بتون ها هم بخاطر برخورد این دوتا ماشین با گارد ریل بود.
تمام اتفاقات توی دو ثانیه افتاد. منم فوری زنگ زدم به 110 اطلاع دادم، منکه فکر میکنم راننده نیسان حتما فوت کرده، حتی سرنشین های اون ماشین زیری هم احتمالا فوت کرده باشن، خیلی اتفاق سختی بود.
چیزی که فکر منو درگیر خودش کرده، سوای از اتفاقی که برای اون دوتا ماشین و سرنشین هاش افتاده، خسارتی بود که ممکن بود برای ما هم پیش بیاد.
شانس ما این بود که ما توی لاین سرعت نبودیم و یک ثانیه هم از تصادف عقب تر بودیم.
یعنی فقط اگه یک ثانیه جلوتر بودیم، اون سنگ ها میفتاد روی ماشین ما، یا اگه توی لاین سرعت بودیم، حتی اگه سنگ ها روی ماشین ما نمیفتاد، ما از روی اون همه سنگ و بتون رد میشدیم و با توجه به سرعت ما حتما اتفاق بدی برامون میفتاد😐
خدا به ما رحم کرد، امیدوارم به سرنشین های اون دوتا ماشین و خانواده هاشون هم رحم کنه🤲😔
گر نگه دار من آن است که خود میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

خدارو شکر
 

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به اینکه چرا علیرضا با دیدن من به یاد آدم های خوشبخت افتاده؟ بخاطر اتفاق دیروز؟ 🤔
اون که خوش شانسیه
کلا فکر میکنم خیلی خوشبختی اما یه کوچولو قدر خوشبختیتو نمیدون

به فردا که ماه رمضونه
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
منم یاد خاطرات خواستگاری هام افتادم.
یه بار یه خواستگار توی خونه مون بود، دیدیم که زنگ میزنن، مامانم رفت در رو باز کرد، دیدیم از مهمونها عذرخواهی کرد و رفت دم در و چند دقیقه بعد اومد.
وقتی خواستگارها رفتن، گفتیم کی بود، گفت خواستگار😂😂😂
یه خواستگار دیگه سرزده پاشده بود، اومده بود دم در خونه مون، میخواست بیاد توی خونه🤦‍♀️😂😂😂
منم همش میخندیدم، میگفتم کاش میزاشتی بیان، بین دوتا خواستگار دوئل میزاشتیم، ببینیم کی برنده میشه😂😂😂
یه خواستگار دیگه هم داشتم، خیییییلی سمج بود، خییییلی ها، آدمی نبود توی دور و اطرافمون که واسطه نکرده باشه، پدر دوماد میگفت، دخترتون فقط به پسر من جواب مثبت بده، براش کنار خونه خودتون خونه میخرم و همون کنار خودتون با پسرم زندگی کنه، اصلا پاش رو خونه ی ما نزاره🤦‍♀️
به اینم آخرش جواب منفی دادم، خیلی از رفتارهاشون بدم اومده بود، یک سال تموم هر روز یه نفری زنگ میزد خونه مون و از طرف اونا میخواست واسطه بشه😒
بعد از اینکه با شوهرم رفتیم آزمایش خون و قرار عقد رو گذاشتیم، خبر ازدواج رو به اطرافیانمون گفتیم.
این خبر به گوش دوست مامانم که دقیقا خونه ی روبرویی خونه ی مامانم اینا هست، رسید. وقتی خبر رو شنید، شب بود تا صبح نخوابید، ساعت 7 صبح پاشد اومد خواستگاری😳🤦‍♀️😂
من و مامانم خواب بودیم،بابام داشت میرفت بیرون، میبینه این خانوم داره میاد خونه مون، مامانم یهو صدای صحبت بابام با این خانوم رو میشنوه که بابام داره میگه بله هستن، بفرمایین بالا، بفرمایین، مامانم میگه من توی خواب اتفاقی صداشون رو شنیدم، با هول از رختخواب بلند شدم که کی داره میاد توی خونه، که میبینه دوستش هست. خانومه اومد که چرا زودتر به من نگفتی که مهدیه داره ازدواج میکنه، من میخواستم یکی دو ماه دیگه که امتحانت مهدیه تموم شد، بیام خواستگاری، تو رو خدا به اون خواستگار جواب رد بدین و بدینش به پسر من، که مامانم گفت نمیشه، آزمایش خون رفتیم و قرار گذاشتیم با هم، باید زودتر میومدی الان نمیتونم بهم بزنم.
حالا توی تمام این مراحل صحبتهاشون، من توی اتاقم خواب بودم و اصلا خبر نداشتم که بیرون اتاقم چه خبره😂😂😂😂
 
آخرین ویرایش:

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به اتفاق عجیبی که حدود دو ساعت قبل برامون افتاد، فکرم مشغولشه.
توی جاده ی برگشت به سمت گرگان بودیم، یهو دیدیم از لاین مخالف کلی سنگ و بتون پاشید طرف جاده ی ما، شوهرم فوری زد روی ترمز و ماشین رو کشید کنار، دیدیم توی اون لاین یه نیسان پُشتک زد و افتاد روی یه ماشین دیگه و دوتایی خوردن به گارد ریل وسط جاده و اون سنگ ها و بتون ها هم بخاطر برخورد این دوتا ماشین با گارد ریل بود.
تمام اتفاقات توی دو ثانیه افتاد. منم فوری زنگ زدم به 110 اطلاع دادم، منکه فکر میکنم راننده نیسان حتما فوت کرده، حتی سرنشین های اون ماشین زیری هم احتمالا فوت کرده باشن، خیلی اتفاق سختی بود.
چیزی که فکر منو درگیر خودش کرده، سوای از اتفاقی که برای اون دوتا ماشین و سرنشین هاش افتاده، خسارتی بود که ممکن بود برای ما هم پیش بیاد.
شانس ما این بود که ما توی لاین سرعت نبودیم و یک ثانیه هم از تصادف عقب تر بودیم.
یعنی فقط اگه یک ثانیه جلوتر بودیم، اون سنگ ها میفتاد روی ماشین ما، یا اگه توی لاین سرعت بودیم، حتی اگه سنگ ها روی ماشین ما نمیفتاد، ما از روی اون همه سنگ و بتون رد میشدیم و با توجه به سرعت ما حتما اتفاق بدی برامون میفتاد😐
خدا به ما رحم کرد، امیدوارم به سرنشین های اون دوتا ماشین و خانواده هاشون هم رحم کنه🤲😔
سلام خداروشکر که به خیر گذشته ،انشالله برای ماشینهای دیگه هم عاقبتش خیر باشه
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
نه عزیزم من سپردم به خودش انتخاب کنه
ولی کلا فکرم در همین مورداس😁
به اینکه من حس ششم قوی ای دارم، خوب میتونم افکار رو حدس بزنم😂
منم دو سه هفته ست با برادر کوچیکم درگیرم.
دخترعموم رو بهش پیشنهاد دادم، یکم مخالفت میکنه ولی از نظر من و مامانم بهترین گزینه هم برای خودشه و هم برای کل خانواده.
ولی در نهایت نمیشه زورش کرد، من و مامانم دلایل موافقتمون رو بهش میگیم تا در نهایت خودش تصمیم بگیره.
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به اینکه من حس ششم قوی ای دارم، خوب میتونم افکار رو حدس بزنم😂
منم دو سه هفته ست با برادر کوچیکم درگیرم.
دخترعموم رو بهش پیشنهاد دادم، یکم مخالفت میکنه ولی از نظر من و مامانم بهترین گزینه هم برای خودشه و هم برای کل خانواده.
ولی در نهایت نمیشه زورش کرد، من و مامانم دلایل موافقتمون رو بهش میگیم تا در نهایت خودش تصمیم بگیره.
انشاالله هر چی خوب و خیر قسمتشون بشه
 

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منم یاد یه خاطره افتادم
یه بار یه خواستگار داشتم که صبح ها با 207 میومد دنبالم و میبردم سر کار، پیاده میکرد ، منم بهش قول دادم که با هم ازدواج کنیم
بعد یه مدت یه روز یکی با شاسی بلند ایستاد و سوارم کرد و از اون به بعد من دیگه با 207 نرفتم و همش با شاسی بلند میرفتم
اما نمیدونم چی شد بعد یه مدت شاسی بلنده دیگه نیومد ، زنگ زدم 207 گفت نامزد کردم
هیچی هر دوتاشونو از دست دادم
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منم یاد یه خاطره افتادم
یه بار یه خواستگار داشتم که صبح ها با 207 میومد دنبالم و میبردم سر کار، پیاده میکرد ، منم بهش قول دادم که با هم ازدواج کنیم
بعد یه مدت یه روز یکی با شاسی بلند ایستاد و سوارم کرد و از اون به بعد من دیگه با 207 نرفتم و همش با شاسی بلند میرفتم
اما نمیدونم چی شد بعد یه مدت شاسی بلنده دیگه نیومد ، زنگ زدم 207 گفت نامزد کردم
هیچی هر دوتاشونو از دست دادم
پسرم از خواب بیدار شو 🤣🤣
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
منم یاد یه خاطره افتادم
یه بار یه خواستگار داشتم که صبح ها با 207 میومد دنبالم و میبردم سر کار، پیاده میکرد ، منم بهش قول دادم که با هم ازدواج کنیم
بعد یه مدت یه روز یکی با شاسی بلند ایستاد و سوارم کرد و از اون به بعد من دیگه با 207 نرفتم و همش با شاسی بلند میرفتم
اما نمیدونم چی شد بعد یه مدت شاسی بلنده دیگه نیومد ، زنگ زدم 207 گفت نامزد کردم
هیچی هر دوتاشونو از دست دادم
توی این دنیاهای مجازی، یهو تو دختر از آب در بیای هم جای تعجب نداره🤦‍♀️😂😂😂
 

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توی این دنیاهای مجازی، یهو تو دختر از آب در بیای هم جای تعجب نداره🤦‍♀️😂😂😂
برای اینکه مطمئن بشی یه دعوت بگیر هم ثواب میبری هم مطمئن میشی
ماه رمضانم که هست ، ثوابش بیشتره افطاری دادن
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
برای اینکه مطمئن بشی یه دعوت بگیر هم ثواب میبری هم مطمئن میشی
ماه رمضانم که هست ، ثوابش بیشتره افطاری دادن
به اینکه راضی نیستم که توی ماه رمضون بخاطر یه دعوت ساده، روزه ت باطل بشه.
ده روز هم که نمیتونی اینجا بمونی، از کار و زندگیت میفتی.
کلا راضی به توی زحمت افتادنت نیستم😁
 

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به اینکه راضی نیستم که توی ماه رمضون بخاطر یه دعوت ساده، روزه ت باطل بشه.
ده روز هم که نمیتونی اینجا بمونی، از کار و زندگیت میفتی.
کلا راضی به توی زحمت افتادنت نیستم😁
چرا نتونم ده روز بمونم؟؟؟
میتونم ، تازه این ده روز میگردم شاید قسمتم گرگان باشه
 

Similar threads

بالا