nima.trojan
عضو جدید
یه بنده خدایی تعریف میکرد قبلا که تلفن سکه بود تو صف وایستاده بود جلوش یه زنه وایستاده بود و یه مرد با سیبیله خفنم داشت با تلفن حرف میزد.
زنه حواسش به سیبیله مرده بود , وقتی حرف مرده تموم شد زنه میخاسته به مرده بگه سکه اضافه دارید,
میگه آقا ببخشید سیبیل اضافه دارید
طرف میگه منم شدم
مرده هم قاطی میکنه ولی چون زن بوده چیزی نمیگه.
زنه حواسش به سیبیله مرده بود , وقتی حرف مرده تموم شد زنه میخاسته به مرده بگه سکه اضافه دارید,
میگه آقا ببخشید سیبیل اضافه دارید

طرف میگه منم شدم

مرده هم قاطی میکنه ولی چون زن بوده چیزی نمیگه.




(2 تا سیب و 1 پرتقال داشتیم فقط) .. رفتم سر یخچال و یکی از سیب ها رو برداشتم و اومدم توو اتاق و گفتم: میوه داریم .. ایناهاش.. تازه پرتقال هم داریم 



