هر کی سوتی داده تعریف کنه!

fayazbahram

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار ساعت 12:30 نصف شب با بچه های گیم نت داشتیم کنار رودخونه فوتبال بازی می کردیم
وقت برگشتن من و آرمین و یکی که بهش می گفتیم زابلی داشتیم بر می گشتیم
بعد این زابلی خواست خاطره ی یه مسابقه ی گیم نت رو تعریف کنه و می خواست بگه که "سعید" یه تیم تنبل و مزخرف رو انتخاب کرد و برد مسابقه اینجوری گفت :
سعید اومد و من و افشین و بابک و هر خری رو انتخاب کرد
 

babi charlton

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار نشسته بودیم مغازه دوستم از وسایل کامپیوتر پرینتر مرینتر میفروشه خودشم اون پشت یه پارچه کشیده هر کی میره میشینه اونجا با هم نامردی نکردیم سه نفری نشسته بودیم اونجا.
یه دختره اومد اینم که پشت میزه با کلاس گفت خانوم بفرمایی در خدمتم بعد اینکه سفارشو گرفت که بعد چند روز بیاره دختره گفت کی بیام ببرم اینم گفت هر کی اومدین، اومدین.
:surprised::eek::w15::w15::w15:
ما هم نامردی نکردیم همون پشت پرده داشتیم میترکیدیم.:w25:
 

fayazbahram

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو پیش دانشگاهی که تاریخش میشه حدودای آبان یا آذر 85 من یه نقاشی برای شرکت در مسابقات هنرهای تجسمی کشیدم و دادم
بعد از اون هم یه نقاشی کشیدم تا بزنن به راهروی مدرسه که وقتی اون نقاشی رو بردم اتاق پرورشی کسی اونجا نبود (البته یه روز قبلش گفته بودم که یه نقاشی میارم ) نقاشی رو گذاشتم اونجا و اومدم ( این نقاشی ، نوشته ی بسم الله الرحمن الرحیم بود و نقاشی اولی یه منظره بود )
فرداش به مربی پرورشی گفتم که نقاشی رو چیکار کردین گفت فرستادیم مسابقه

حوالی خرداد بود که صدام کردن و گفتن نقاشیت تو استان اول شده و قراره بره کشوری و باید در موردش یه مقاله بنویسی ، من هم پرسیدم خوب کدوم نقاشیم ، گفت حتما اون اولی هست دیگه
من هم رفتم واسش مقاله نوشتم

حدود 20 مرداد گفتن که تو کشوری مقام آوردی و باید برین نیشابور
یه نفر دیگه هم تو رشته رنگ و روغن مقام آورده بود
تو مراسم افتتاحیه همه ی اثرها رو داشتن نشون میدادن اومد و رسید به بخش رنگ و روغن و 5 نفر رو نشون دادن و اسم دوستم بود اما اسم من نبود ، نمی دونین چه حالی داشتم ، پیش دوستم سرخ شده بودم ، تو خیال خودم داشتم به مسئولین بد و بیراه می گفتم ، دوستم هم میخواست شروع کنه به دلداری دادن من که بخش نقاشیخط اومد که اسم من اونجا بود واسه نقاشی که بعدا فرستاده بودم :D
 

nazila_sh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیشب با دوستان رفتیم بیرون بعد از کمی قدم زدن تصمیم گرفتیم بریم پیتزا بخوریم.بعد از اینکه پیتزا تموم شد دیدیم یکی از دوستام کاغذ زیر پیتزاش نصفست فهمیدیم پیتزا را با کاغذش خورده....کلی خندیدیم....:tooth:
 

jovhar

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیشب با دوستان رفتیم بیرون بعد از کمی قدم زدن تصمیم گرفتیم بریم پیتزا بخوریم.بعد از اینکه پیتزا تموم شد دیدیم یکی از دوستام کاغذ زیر پیتزاش نصفست فهمیدیم پیتزا را با کاغذش خورده....کلی خندیدیم....:tooth:
:surprised::surprised::surprised::eek:
مگه شماها پیتزا رو چطوری می خورین:biggrin::biggrin::biggrin:
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بعضی از روزا با ماشین میرم سرکار.چند روز پیش خیلی خسته بودم همون روز هم ماشین آورده بودم .متاسفانه ماشین را فراموش کردم و با تاکسی رفتم خونه.خلاصه تو شرکت و تو خونه شده بودم پایه خنده:smile:
:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin: خیلی با مزه بود ..
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند روز پیش عموم اینا شب اومده بودن خونه ما ....من آخر شب باهاشون رفتم خونشون...
وقتی رسیدیم ..چند دقیقه بعد عموم اومد تو اتاق دختر عموم.. گفت ..خب خوش اومدی ..

نمی دونم چرا یهو ...پاشدم ..گفتم ..ا...سلام ..حال شما؟؟؟:eek:
همه شون تا 1 ساعت داشتن می خندیدن..
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
مامان یکی از دوستام از این جور آدمایی که هر کی یه بیماری داره میگه آره منم همین جوریم و این مریضی رو دارم..
یه باری یه چیزی داشتیم از یه بنده خدایی می گفتیم ..بیچاره مرد بود و مریضیشم مردونه...
..داشتیم عوارض و علائمش و می گفتیم ..
که یهو این از راه رسید گفت آره دیگه ..منم این علائم و دارم...فکر کنم منم این بیماری و دارم..
که هممون یه ور اتاق ولو شدیم...
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش این تاپیک خیلی سوتی های جالب داره ..
ولی من واقعا متاسفم واسه افرادی که هر چیزی و هر جایی بیان می کنن و تازه با اسپم اون و پر رنگ ترم میکنن..
مثلا این جا همه افراد قشر تحصیلکرده اند...واقعا جای تاسف..:warn:
 

nazila_sh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
راستش این تاپیک خیلی سوتی های جالب داره ..
ولی من واقعا متاسفم واسه افرادی که هر چیزی و هر جایی بیان می کنن و تازه با اسپم اون و پر رنگ ترم میکنن..
مثلا این جا همه افراد قشر تحصیلکرده اند...واقعا جای تاسف..:warn:
آره موافقم...:w16: منم یک بار سوتی تعریف کردم ولی دیگه تعریف نمیکنم...:cry:
 

باران1368

عضو جدید
یه استادکم مو شیمی داشتیم نمیدنم چرا ازم خوشش نمییومد وقت وبی وقت ضدحال میزد(البته بی جواب نمی مون) اخطارداداه بود منتظرافتادن باشم کلی ترسیدم (آخه 3 واحد بودکم که نیست) خلاصه نمره ها روکه زدن بهم5 داداه بود یه روز دخترمو که تازه زبون بازکرده بودبردم دانشگاه وافتادم به خواهش .تمنا بعازکلی زاری کردن راضی شد 10بده یه دفعه دخترم داد زد کچچچچچچچچچچچچل........خلاصه کچل گفتن دخترم همانا4 ردکردن استادهمانا......
 

باران1368

عضو جدید
بزرگترین آرزوی دوستم اینه که مزدوج بشه واسه همین ثانیه به ثانیه عاشق یکی میشه!!!!!!!!!!!!یه استاد داریم خوش تیپ،جوون،خوش قیافه(البته به چشم برادری) طبق معمول دوستم عاشق ودلدلده ایشون بود یه روز که سرکلاس محوتماشای یوزارسیفش بود!!!!!!!!!!!!!!!! استاد با عصبانیت بهش گفت چرا حواست به درس نیست به چی فکرمیکنی؟ اونم خیلی رمانتیک گفت : به شما:eek::biggrin:
 

jovhar

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
گفته بودم قبلا که تو اکثر کلاسها من می خوابیدم
تو یکی ازکلاسها بعد انجام فرائض همیشگی( بیرون رفتن از کلاس و چای خوردن و 15 دقیقه استراحت و برگشتن به کلاس و 15، 20 دقیقه خوابیدن ) شروع کردم با کناریم صحبت کردن که استاد دیگه کنترل خودشو ازدست داد و به کناریم رو کرد و گفت:
" آقای فلانی بذار این بنده خدا( منظورش من بودم) بخوابه اینجوری هم ما راحتیم و هم شما و بقیه می تونن به درسشون گوش بدن آفرین بذار بخوابه."

خلاصه پیش همه سکه یه پولمون کرد:weirdsmiley::weirdsmiley:
 

jovhar

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چند وقته پیش یه خبر گذاشتم که توش نوشته شده بود در شهریور امسال این اتفاق افتاده.
خیلی خجالت کشیدم .


:surprised::surprised::surprised::surprised::eek:
:eek::eek::eek::eek:
:eek::eek::eek:
:eek::eek:
:eek:
واقعا خجالت کشیدی

منو بگو فکر میکردم خجالت پیش تو لنگ میندازه

عجیبه والله:surprised::surprised::surprised::surprised:
 

arash.eng

عضو جدید
يه بار با يكي از دوستام تو كلاس نشسته بوديم يه دختريم چن رديف جلوتر بود يهو يه بوي تهوع آوري اومد برگشتم به دوستم بگم كه بابا يه خرده رعايت كن غير منو تو كس ديگه ايم داره اينجا نفس ميكشه كه چشم افتاد به دختره كه پاهاشو از توي كفشش بيرون آورده داره تكون ميده!!!!!!!
 

MEG

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه استادکم مو شیمی داشتیم نمیدنم چرا ازم خوشش نمییومد وقت وبی وقت ضدحال میزد(البته بی جواب نمی مون) اخطارداداه بود منتظرافتادن باشم کلی ترسیدم (آخه 3 واحد بودکم که نیست) خلاصه نمره ها روکه زدن بهم5 داداه بود یه روز دخترمو که تازه زبون بازکرده بودبردم دانشگاه وافتادم به خواهش .تمنا بعازکلی زاری کردن راضی شد 10بده یه دفعه دخترم داد زد کچچچچچچچچچچچچل........خلاصه کچل گفتن دخترم همانا4 ردکردن استادهمانا......
:w15::w15::w15::w15:
 

Belle Fille

عضو جدید
سوتی بابابزرگ:gol:

این بابابزرگ ما همیشه وقتی داره چرت می زنه گوشهاش به بعضی فرکانس های صوتی حساس می شه و اگه اتفاقی یکی از این اصوات رو بشنوه. مثل فنر از جاش می پره و تا 3 دقیقه عکس العمل هاش از حیطه ی کنترلش خارج می شه.

یک بار رفته بودیم خونشون و بابا بزرگم طبق معمول رو کاناپه لم داده بود و به آرامی خرناس می کشید. که یک مرتبه تلفن شروع به زنگ زدن کرد. اون هم درست بغل دستش.
فکر می کنید بابا بزرگم چی کار کرد؟!!
ما فقط دیدم بابا بزرگم با سرعت نور رفته دم پنجره. پنجره رو باز کرده و داد می زنه:

" کیییییییه؟؟؟؟؟ این وقت شب چی کار داری؟!!!!!!" :w39:

لازم به ذکره که زمان وقوع این حادثه 8 شب بود!!!;):biggrin:
 

The SAW

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوتی های من بسیار است ...
1- یه بار گفتم بوتیک فروشی
2- مرتبط رو نوشتم مورطبت ( که بزرگترین سوتی املاییم بود)
3- پریروز دیدم دوستم بالای ماشینش یه دسته گل ترحیم گذاشته ... یهو پرسیدم چی شده ؟؟؟؟ گفت عموم فت کرده ... منم هول شدم گفتم خوشحال شدم...:D
 

The SAW

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوتی بابابزرگ:gol:

این بابابزرگ ما همیشه وقتی داره چرت می زنه گوشهاش به بعضی فرکانس های صوتی حساس می شه و اگه اتفاقی یکی از این اصوات رو بشنوه. مثل فنر از جاش می پره و تا 3 دقیقه عکس العمل هاش از حیطه ی کنترلش خارج می شه.

یک بار رفته بودیم خونشون و بابا بزرگم طبق معمول رو کاناپه لم داده بود و به آرامی خرناس می کشید. که یک مرتبه تلفن شروع به زنگ زدن کرد. اون هم درست بغل دستش.
فکر می کنید بابا بزرگم چی کار کرد؟!!
ما فقط دیدم بابا بزرگم با سرعت نور رفته دم پنجره. پنجره رو باز کرده و داد می زنه:

" کیییییییه؟؟؟؟؟ این وقت شب چی کار داری؟!!!!!!" :w39:

لازم به ذکره که زمان وقوع این حادثه 8 شب بود!!!;):biggrin:

:eek::eek::eek: نه بابا؟؟؟؟؟؟؟
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیروز داشتیم با مامانم اینا حرف از اشپزی و دسپخت و ...میزدیم ...تقریبا داشتیم به این نتیجه میرسیدیم که همه مون هرنوع غذایی و دسپخت هرکسی رو میخوریم:cool::huh::huh:که یهو من گفتم:....نهههههههههه....اتفاقا من دسپخت بعضیارو نمتونم بخورم....بعضیا با یه لهجه ی خاصی غذا درس میکنن:surprised::w01::w11::redface:
 

EAS

عضو جدید
شما کجای کارید ، من یه با اسم خودم رو هم غلط نوشته بودم !
 

Similar threads

بالا