بگو دیگه!!!فقط خبر میدی سوتی دادی؟....سوتی تو بگوامروز یه سوتی زشت پیش خواهرم دادم . . . خجالت میکشم از اتاقم بیام بیرون . . .!!!
بگو دیگه!!!فقط خبر میدی سوتی دادی؟....سوتی تو بگوامروز یه سوتی زشت پیش خواهرم دادم . . . خجالت میکشم از اتاقم بیام بیرون . . .!!!
بگو بخندیم!امروز یه سوتی زشت پیش خواهرم دادم . . . خجالت میکشم از اتاقم بیام بیرون . . .!!!
هنوز نگفته این همه امتیاز گرفتی اگه بگی چی؟امروز یه سوتی زشت پیش خواهرم دادم . . . خجالت میکشم از اتاقم بیام بیرون . . .!!!
سلام آدم فکرهای بد میکنه بگوووووووووووووووووووووووووووامروز یه سوتی زشت پیش خواهرم دادم . . . خجالت میکشم از اتاقم بیام بیرون . . .!!!
مثل اینکه ما شانس نداریم به کسی بخندیم.
امروز از خابگاه زدم بیرون دیدم خیلی جلب توجه میکنم
به خودم گفتم امروز خدا با منه
از سر کلاس که برمیگشتم دیدم دارند به من میخندند.
گفتم چون کم محلی بهشون کردم یه جاشون داره میسوزه
همون موقع یه بچهادانشکده گفت بابا زیپ شلوارتو ببند.
گربه رو دم حجله كشتي ديگه !!!من سوتی زیاد میدم که خیلیاش قابل گفتن نیست ولی بعضیاشو که میشه گفت رو میگم...
آخریش مال هفته پیش بود تو محضر، وقتی داداشم با زن داداشم عقد کردن. بعد از اینکه همه باهاشون روبوسی کردن و بهشون تبریک گفتن نوبت من شد منم با داداشم روبوسی کردم و تبریک بهش گفتم همون موقعه داداشم تو گوشم گفت با لیلا دست بده منم حول شدم وقتی دست دادم بجای اینکه تبریک بگم گفتم خداحافظ.....
خودم کلی خجالت کشیدم ولی کسی نفهمید..... یا شایدم فهمیدنو بعدا کلی بهم خندیدین
ببینم شماها بهم نمیگین EYZ ؟مثل اینکه ما شانس نداریم به کسی بخندیم.
امروز از خابگاه زدم بیرون دیدم خیلی جلب توجه میکنم
به خودم گفتم امروز خدا با منه
از سر کلاس که برمیگشتم دیدم دارند به من میخندند.
گفتم چون کم محلی بهشون کردم یه جاشون داره میسوزه
همون موقع یه بچهادانشکده گفت بابا زیپ شلوارتو ببند.
لووووووووووووووووووس...خوب تعریف کن دیگهامروز یه سوتی زشت پیش خواهرم دادم . . . خجالت میکشم از اتاقم بیام بیرون . . .!!!
تهش بود دیگه...عالییه روز صبح کلاس اخلاق داشتیم ..منم خیلی خوابم میومد، رفتم ردیف یکی مونده به آخر نشستم رفیقامم همه ردیف آخرو پر کرده بودن . تو ردیف جلو هم فقط 2تا دختر کنار هم جلوی من نشسته بودن..... ازشون خواستم که بهم نزدیکتر بشن تا من بتونم به دور از چشم استاد بخوابم ..... اونقد خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد، فقط بعد از یه مدتی با یه ضزبه محکم لگد یکی از دوستام که پشت سرم نشسته بودن از جا پریدم دیدم کل کلاس و استاد و دو تا دختر جلوییم و همه رفیقام دارن میخندن بعد فهمیدم که کلاس از خر و پف من زده بودن زیر خنده و تا مدتی تو دانشکده انگشت نمایه همه شده بودم.....
این ته ترش بود دیگهیه سری داشتیم میرفتیم سفر توراه بودیم که به ترافیک خوردیم بابامم از ماشین پیاده شد که بره ببینه چه اتفاقی افتاده وقتی برمیگرده در ماشینو باز میکنه، میشینه تو ماشین میبینه اااااااااااه چرا اینقد صندلی بلند شده نگاه میکنه میبینه رو پای راننده نشسته اون موقع دوزاریش مافته که تو ماشین یه بنده خدای دیگه نشسته ......با کلی خجالت عذر خواهی میکنه و پیاده میشه اونم با کله خونوادش میزنه زیر خنده.....
امروز صبح مامانم منو 7 بیدار کرد که پاشو برو تو اتاقت بخاب دیرتر مهمون میاد منم تو خواب پرسیدم کسی دسشویی گفت اره
منم با چشم بسته راه افتادم به خیاله خودم رفتم پشت در دسشویی نشستم دریغ از اینکه رفتم تو کوچه پشت در نشستم (خواب بودم نفهمیدم)
چند دقیقه بعد دیدم یکی میگه مینا خانوم مشکلی پیش اومده بیدار شدم دیدم پسر همسایمونه
تازه فهمیدم تو کوچه اومدم اشتباهی یه جای دسشویی
خوب بگو دیگه....تو کف نزارسوتی؟
هرکی رفته دانشگاه میدونه سوتیهای اول ترم یعنی چه؟
ترم بوقی بودیم و........
یکی از تاریخی ترین و ماندگارترین سوتی هایی که تو عمرم دادم این بود:
سر کلاس اندیشه اسلامی طبق روال همیشه رفتم آخر کلاس. به مهدی یکی از بچه های تپل مپل و هیکلی مهربون گفتم: آقا مهدی می شه یه لطفی بکنی بیای نیمکت جلوی من بشینی. اونم قبول کرد و خلاصه من هم با خیال آسوده چند تا کتاب گرم و نرم رو گذاشتم زیر سرم و در عالم خواب قوطه ور شدم.
اینو بگم که همیشه مهدی در مواقع اضطراری که استادمون می خواست یه قدمی بزنی یا اگه به میز نزدیک می شد. فوری صداش رو به علامت هشدار صاف می کرد و زیر لب می گفت: پاشو... پاشو خانوم! بعضی وقتها هم با مزگیش گل می کرد و همینجوری می گفت که منو از خواب بپرونه آخه استاد آخوندمون تنبل بود. سالی یک بار هم از منبرش پایین نمی اومد.
خلاصه اون روز هم من در خواب عمیقی بودم که در عالم رویا یه صداهای زمزمه مانندی از دور می شنیدم که می گفت : خانوم..خانوم محترم پاشو. منم که اصلا تو حال خودم نبودم با صدای گرفته گفتم: خیله خوب بابا خندیدم!!! بعد دیدم صدای ریسه رفتن یه عده می آد. یهو مثل فنر از جا پریدم داد زدم هااان! چی شده مگه؟......
چشم که وا کردم دیدم استاده بالا سرم وایساده و به من زل زده و شیشه های کلاس از شدت خنده ی بچه ها ترک برداشته .
کلی خجالت کشیدم. و این دفعه ی آخری بود که سر کلاسش خوابیدم.
منم شده سر کلاس بخوابم البته تو دبیرستان و نه به این ضایعی....خدایی بچه ها زود بیدارم میکردن منم با چشای پف کرده زل میزدم تو چشای مهلم...انگار نه انگارریاضی 2 داشتیم
من هم که سر اکثر کلاسهای دانشگاه رد خور نداشت که نخوابم
یک روز که ساعت بعد ریاضی امتحان فیزیک مکانیک داشتیم کتاب فیزیک مکانیک رو جلوم باز کرده بود و خوابم برده بود( من همیشه کنج ته کلاس می نشستم تا بتونم سرم رو به دیوار کنج تکیه بدم راحت تر بخوابم)
یه نیم ساعتی از خوابیدنم گذشته بود که بیدار شدم دیدم یک فرشته با مانتوی سفید جلوم واستاده، تا خواستم خودمو جمع و جور کنم شروع کرد به هرچی دلش خواست گفتن. آقای فلانی شما یا خوابی یا با کناریت صحبت می کنی نصف ساعت هم که بیرون تشریف دارین و در رفت و آمد هستین الآن هم که کتاب فیزیک جلوتونه و خواب تشریف داشتین، خلاصه پیش 40 نفر آدم من رو ضایع کرد و رفت.
بعدش یکی از بچه ها گفت 5 دقیقه ای جلوت واستاده بوده تا بیدار شدی.
اما من از رو نرفتم و نرود میخ آهنین در سنگ
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
بسلامتی هر کی تاپیکو میخونه | زنگ تفريح | 1 | ||
Д | هر کی اسپم انگلیسی بلده بیاد کل کل کنه.................... | زنگ تفريح | 4 | |
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 42 | ||
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 1 | ||
هر کی آخر پست بده برندس!!!! | زنگ تفريح | 7 |