هر کی سوتی داده تعریف کنه!

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
پریروز بود .. بادوستم میخواستیم یکی از کلاسارو که از استادش بدمون میومد با یک کلاس دیگه عوض کنیم ( به بهونه ی اینکه کلاساشو یک ساعتو نیم عقب آورده ) ولی فرصت حذف و اضافه تموم شده بود و گروه کاری نمیکرد .. رفتیم پیش معاونت فنی و راه رو پیشه رومون گذاشت و مراتبو گفت ولی ما که حوصله نداشتیم از اول رفتیم پیشه رئیس دانشکده ی فنی ( 4 مرحلرو پیچوندیم ) و گفتیم که جریان اینه و فقط هم ما مشکل داریم ( دوستم از دهنش در رفت که 4 تا استاد این کارو کردن ) !! فکر میکردیم اینو بگیم کلاسه مارو عوض میکنه ولی دیوانه برداشت کله معاونت و رئیس گروه و همیارو ... کشید بالا و چوب تو استینشون کرد :دی
خلاصه کاره خودمون که درست نشد هیچ بدتر هم شد چون اگه کلاس عقب بود به نفعمون بود... با تمام استادای عضو گروه دشمن تراشی کردیم هیچ ... گند زدیم به ساعت کلاس 300 نفر !! :دی
حالا فردا ( شنبه )وقتی اخطاریه ها بره دست استادای دیگه گندش در میاد ( این ترم مشروطیم ) ... خدا به دادمون برسه :دی
 

bme.masood

عضو جدید
پریروز بود .. بادوستم میخواستیم یکی از کلاسارو که از استادش بدمون میومد با یک کلاس دیگه عوض کنیم ( به بهونه ی اینکه کلاساشو یک ساعتو نیم عقب آورده ) ولی فرصت حذف و اضافه تموم شده بود و گروه کاری نمیکرد .. رفتیم پیش معاونت فنی و راه رو پیشه رومون گذاشت و مراتبو گفت ولی ما که حوصله نداشتیم از اول رفتیم پیشه رئیس دانشکده ی فنی ( 4 مرحلرو پیچوندیم ) و گفتیم که جریان اینه و فقط هم ما مشکل داریم ( دوستم از دهنش در رفت که 4 تا استاد این کارو کردن ) !! فکر میکردیم اینو بگیم کلاسه مارو عوض میکنه ولی دیوانه برداشت کله معاونت و رئیس گروه و همیارو ... کشید بالا و چوب تو استینشون کرد :دی
خلاصه کاره خودمون که درست نشد هیچ بدتر هم شد چون اگه کلاس عقب بود به نفعمون بود... با تمام استادای عضو گروه دشمن تراشی کردیم هیچ ... گند زدیم به ساعت کلاس 300 نفر !! :دی
حالا فردا ( شنبه )وقتی اخطاریه ها بره دست استادای دیگه گندش در میاد ( این ترم مشروطیم ) ... خدا به دادمون برسه :دی
چه گندی زدی گل پسر
اگ هتا فردا زنده موندی خبر بده:cry:
 

paeeizan

اخراجی موقت
یه روز بچه بودم یهویی رفتم خونه پسرعموم...دیدم بله پسر عموجون باخانمش...بساط لب دادن و بوس و ... اینحرفاست ..نمیدونم اونا منو دیدن یا نه ..منم دیدم....بچه بودم...فرار کردم .... بعدش واسه پسر عمه ام که 15 سال ازم بزرگتر بود ماجرا رو گفتم ... اونم بهم میخندید ... الانکه 24سالمه .. بازم پسر عمه ام میگه ..حسین یادته اونروز.....
.
.
.
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه روز بچه بودم یهویی رفتم خونه پسرعموم...دیدم بله پسر عموجون باخانمش...بساط لب دادن و بوس و ... اینحرفاست ..نمیدونم اونا منو دیدن یا نه ..منم دیدم....بچه بودم...فرار کردم .... بعدش واسه پسر عمه ام که 15 سال ازم بزرگتر بود ماجرا رو گفتم ... اونم بهم میخندید ... الانکه 24سالمه .. بازم پسر عمه ام میگه ..حسین یادته اونروز.....
.
.
.
خئب چشاتو درویش میکردی:D
 

student64

عضو جدید
[FONT=&quot]چنتا سوتی با هم[/FONT]​
[FONT=&quot]یه بار یکی از دوستام تعریف می کرد می گفت با خانومم به یه جشنی دعوت شده بودیم که مهمون اون جشن یکی از بازیگرای تلویزیون بود(که اسمشو نمیارم).دعوتش کردن اومد دیدیم با کت شلوار سندل پوشیده تازه جورابم پاشه.منم به بغل دستیم گفتم نگاش کن تورو خدا با کت شلوار سندل پوشیده جورابم پاشه.بغل دستیم ناراحت شد نگاه کردم دیدم ای بابا خودشم دقیقا همین تیپو زده.[/FONT]​
[FONT=&quot]...چند وقت گذشت تا اینکه یه روز من و دوستم و خانومش نشسته بودیم از سوتی های هم دیگه می گفتیم به دوستم گفتم فلانی اون بنده خدا رو بگو که با کت شلوار سندل پوشیده بود.دیدم رفیقم و خانومش همدیگرو نگاه می کنن و رنگ عوض می کنن.بعد از چند لحضه رفیقم منو نگاه کرد و با یه صدای لرزان گفت خدا لعنتت کنه اون بنده خدا پدر خانومم بود....!!![/FONT]​
[FONT=&quot]اینجوزی بود که آبرو و حیصیت ما پیش رفیقم و خانومش رفت[/FONT]​
 

m00nlight

عضو جدید
دوسال پیش بود....ترم اولی بودم و کلی با خودم حال میکردم...یه روز سوار تاکسی شدم تا بیام دانشگاه ، موقع پیاده شدن چند تا از پسرای ......! دانشگاه واستاده بودن تو ایستگاه تاکسی و دقیقا روبروی جایی که تاکسی ای که من سوارش بودم پارک کرده بود
منم خواستم خیلی فشن باشم کلی قر و ادا دادم تا اومدم اینور ماشین بعدم انگار که انجلینا جولی داره از ماشین پیاده میشه پامو با کلی ناز گذاشتم بیرون و اومدم پایین ن ن ن ن ن ن ؟!
و افتادم تو جو اب !
چون تاکسیه ماشینو خیلی چسبونده بود به جدول و !!!

اونا هم کلی خندیدن
اخییییییییییییی دورانی بود...
 

paeeizan

اخراجی موقت
پسر خواهرم5 سالشه./.اومدخونمون...بعدیه کاری باهاش داشتم..هی میگفتم بیا اینجا نمی امد .....چندبار گفتم....ولی.... خلاصه شاکی شدم وگفتم دِ بیا پدر فلان فلان شده....
دیدم ..همون لحظه پدرش هم اومده بود......
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
يه بار يه بنده خدايي يه موضوعي رو در مورد خودش بهم گفت ولي گفت به فلاني نگو منم ارتباط قطع نشده به فلاني پيام دادمو قضيه رو گفتم
دو دقيقه بعدش پيام اومد كه خوبه كه بهت گفتم به كسي نگو
نگو اشتباهي پيام و براي خودش فرستاده بودم!!!!!:cry:
با اين حساب , يادم باشه همه ي راز هامو به تو بگم !!!
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
والا هر کار میکنم چیزی واسه خوردن پیدا نمیکنم
احتمالا تا چند سال دیگه هم باید گرسنه بمونم:eek::eek::eek::eek:
اینطوری که میمیرم
:confused::cry:
بابا یکی به فکر من باشه وضعیت من اورژانسیه:D:D
٢ تا راه داري :
١) به غذاي مامان رضايت بدي.
٢)يه كم چشم و چالتو بيشتر باز كن !



(خودم راه اول رو بهت توصيه مي كنم .)
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
مامانم تعریف میکنه وقتی 13 ،14 سالش بوده همه دختر عموهاش خونشون جمع بودن
بعد شام مامانم ظرفارو میشوره از توی یخچال یه موز برمیداره زیر دامنش قایم میکنه میره توی جاش میخابه تا وقتی همه خوابیدن بخوره ولی قبل اینکه همه بخوابن خودش خوابش میبره
طفلکی مامانم نصفه شبی بلند میشه میبینه که ب.....له سریع جاهارو جمع میکنه که اگه دختر عموهاش بیدار شدن آبروش نره اونقدر هول بوده که حواسش نمیشه به این توجه کنه که چرا شلوارش کثیف نشده
سریع جاشو جمع میکنه میبره میشوره بعد از این که کارش تموم میشه میاد بخوابه که میبینه پوست موز روی زمینه تازه میفهمه که بله چه کلاه گشادی سرش رفته
پس از لحاظ سوتي دادن به مامانت رفتي !
 
  • Like
واکنش ها: MEG

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
الهه از مو گفت یاد یه خرابکاری قدیمی افتادم.پارسال میخواستیم بریم عروسی. زن داداشم خواست بره آرایشگاه گفتم بابا کجا میری خودم موهاتو درست میکنم. موهای اون یکی زن داداشمو با برادر زادم (نرگس)سشوار کشیدم به این طفلی که رسید گفتم بذار موهای تورو ببندم.یادم نبود که موهاش چقد نرمه ورداشتم با برس گرد که شونه هاش فلزی بود موهاشو سشوار کنم. خواستم باز کنم .نشد.موهاش گیر کرده بود لای برس.هیچ کاریش نمیشد کرد مگه اینکه موهاشو قیچی کنم.تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که نبر دست بیارمو دونه های برسو بکنم.هم خندم میگرفت هم پشیمون شده بودم از کاری که کردم .مامانمم میرفت میومد میگفت آخه چرا اینطوری کردی.بیچاره زن داداشم .هر وقت یادش میفتم خندم میگیره
حسابي خواهر شوهر بازي درآورديا ...!!! :victory:
 
  • Like
واکنش ها: MEG

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار تو کامپیوتر کلاس شو گذاشته بودیم و میرقصیدیم استاد اومد تو کسی نفهمید داد زد این چه مسخره بازیه سر کلاس من؟؟؟!!!!


همه فرار کردن
اووووه ...!
ما انقد از اين كارا كرديم كه ...!
منتها فرق ما اين بود كه فرار نمي كرديم و معلممون رو هم مي آورديم وسط !:w11:
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هه هه هه ...!!!
ايشون اگه خيلي به فكر جناب عاليه , چرا از خودش مايه نمي ذاره ؟!!!
اصلا من هیچی نمیخورم دیگه.خوب شد .راحت شدی منو به کشتن دادی؟؟هااا
یه نفرو کشتی قاتل
چی میشد ؟؟ها...... گرسنم بووود:(:(
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادمه زمانی که دانشجو بودم یعنی 4 سال پیش یه شب از یکی از دوستام سوال کردم :مجتبی شنیدم بابات جانبازه گفت اره جانبازه 25 درصد هم هست بدون اینکه در مورد سوالم فکر کنم گفتم راستی جبهه هم رفته اونم گفت نه پس میخ رفته تو پاش...
منم يه بار از دوستم پرسيدم : فلاني باباي تو چند درصد جانبازه ؟ اونم يه كم ناراحت شد (انگار كه يادش غم هاش افتاده باشه ) و گفت : ٧٠ %
منم حواسم جاي ديگه بود و خيلي حاليم نبود چي دارم ميگم , خنديدم و گفتم : اوووه ! اون ديگه شهيد محسوب ميشه ديگه !!!
اونم طفلي هيچي نگفت و از كلاس رفت بيرون !
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
اصلا من هیچی نمیخورم دیگه.خوب شد .راحت شدی منو به کشتن دادی؟؟هااا
یه نفرو کشتی قاتل
چی میشد ؟؟ها...... گرسنم بووود:(:(
خب آدمو عصباني مي كنيد ديگه !:crying2:
وگرنه من خيلي مهربونم به خدا ... :w11:
حالا تو هم نمي خواد بميزي , آدم كه از گشنگي نميميره , يه كم از اون گرسنه هايي كه شبا يه نون هم واسه خوردن ندارن ياد بگير !!!
 
  • Like
واکنش ها: MEG

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز مامانم نمیدونم میخواست واسمون چه غذایی درست کنه...گفت برو از قصابی سر کوچه 3تا قلم گوسفند بگیر بیار....منم رفتم نوشت افزاری سر کوچه 3تا قلم گرفتم اوردم خونه.......بدبختی این بود همه فامیلا خونه بودن ابروم رفت...هنوز که هنوزه فامیلا یاد میکنن میخندن:biggrin::biggrin::cry:
تو هنوز نيومده اخراج شدي ؟!!!!
بابا دمت گرم ...!
 
  • Like
واکنش ها: MEG

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خب آدمو عصباني مي كنيد ديگه !:crying2:
وگرنه من خيلي مهربونم به خدا ... :w11:
حالا تو هم نمي خواد بميزي , آدم كه از گشنگي نميميره , يه كم از اون گرسنه هايي كه شبا يه نون هم واسه خوردن ندارن ياد بگير !!!
نزدیک بود خودمو بکشم هااا ولی تو به زندگی امیدوارم کردی
:w36::w36::w36:
 
  • Like
واکنش ها: MEG

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
نزدیک بود خودمو بکشم هااا ولی تو به زندگی امیدوارم کردی
:w36::w36::w36:
خب خدا رو شكر كه نمرديم و يه كار خير هم تو عمرمون انجام داديم !
راستي , اسم جناب عالي چيه ؟! آخه خوندنش خيلي سخته .
فارسيشو بنويس ببينم تلفظم درسته يا نه .
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خب خدا رو شكر كه نمرديم و يه كار خير هم تو عمرمون انجام داديم !
راستي , اسم جناب عالي چيه ؟! آخه خوندنش خيلي سخته .
فارسيشو بنويس ببينم تلفظم درسته يا نه .
اسم:حامی
ثانی هم یه قسمتی از فامیلم هستش;)
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
باور کن اسممه:eek:
اگه گیر بدی باز خودمو میکشما:cry::cry:
باشه باشه , ديگه گير نمي دم . يه وقت ديوونه نشي و ما رو بي حامي كني !!!
به هر حال خوشبختم مهندس . http://www.www.iran-eng.ir/images/smilies/funny/w16.gif
منم بيوگرافيمو گذاشتم تو تاپيك kourosh برو ببينش .
 

s.khalighi

عضو جدید
يادمه مادربزرگ gf يكي از دوستام فوت شده بود، رابطه رفيقمم با خونواده gf خيلي خوب بود، رفت و آمدم داشتن، منم تا حدودي مي شناختمشون و سلام عليك داشتيم.
خلاصه رفته بودم پيش رفيقم و اون زنگ زد كه تسليت بگه ... بعد از اينكه با خانومش صحبت كرد خواست به مامانشم تسليت بگه، بعد از اينكه صحبتش تموم شد گوشي رو داد به من تا منم صحبت كنم، منم كه حول شده بودم اومد ادبي صحبت كنم به مامان دختره گفتم :" فوت مادرتون رو تسليت مي گم، من واقعاً شرمندم ايشون مردن!!! :surprised:" خودم اول نفهميدم چه گندي زدم ولي رفيقم از خنده سياه شده بود ... گفت مگه تو مامانشو كشتي ؟؟؟؟
تازه فهميدم چه سوتي بزرگي دادم ... :biggrin::biggrin::biggrin:
 

error.ok4u

عضو جدید
کاربر ممتاز
يادمه مادربزرگ gf يكي از دوستام فوت شده بود، رابطه رفيقمم با خونواده gf خيلي خوب بود، رفت و آمدم داشتن، منم تا حدودي مي شناختمشون و سلام عليك داشتيم.
خلاصه رفته بودم پيش رفيقم و اون زنگ زد كه تسليت بگه ... بعد از اينكه با خانومش صحبت كرد خواست به مامانشم تسليت بگه، بعد از اينكه صحبتش تموم شد گوشي رو داد به من تا منم صحبت كنم، منم كه حول شده بودم اومد ادبي صحبت كنم به مامان دختره گفتم :" فوت مادرتون رو تسليت مي گم، من واقعاً شرمندم ايشون مردن!!! :surprised:" خودم اول نفهميدم چه گندي زدم ولي رفيقم از خنده سياه شده بود ... گفت مگه تو مامانشو كشتي ؟؟؟؟
تازه فهميدم چه سوتي بزرگي دادم ... :biggrin::biggrin::biggrin:
هم سوتي ت باحال بود , هم آواتار جديدت .
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يادمه مادربزرگ gf يكي از دوستام فوت شده بود، رابطه رفيقمم با خونواده gf خيلي خوب بود، رفت و آمدم داشتن، منم تا حدودي مي شناختمشون و سلام عليك داشتيم.
خلاصه رفته بودم پيش رفيقم و اون زنگ زد كه تسليت بگه ... بعد از اينكه با خانومش صحبت كرد خواست به مامانشم تسليت بگه، بعد از اينكه صحبتش تموم شد گوشي رو داد به من تا منم صحبت كنم، منم كه حول شده بودم اومد ادبي صحبت كنم به مامان دختره گفتم :" فوت مادرتون رو تسليت مي گم، من واقعاً شرمندم ايشون مردن!!! :surprised:" خودم اول نفهميدم چه گندي زدم ولي رفيقم از خنده سياه شده بود ... گفت مگه تو مامانشو كشتي ؟؟؟؟
تازه فهميدم چه سوتي بزرگي دادم ... :biggrin::biggrin::biggrin:[/QUOمنم یه همچین سوتیی دادم;);):D
 

bme.masood

عضو جدید
يادمه مادربزرگ gf يكي از دوستام فوت شده بود، رابطه رفيقمم با خونواده gf خيلي خوب بود، رفت و آمدم داشتن، منم تا حدودي مي شناختمشون و سلام عليك داشتيم.
خلاصه رفته بودم پيش رفيقم و اون زنگ زد كه تسليت بگه ... بعد از اينكه با خانومش صحبت كرد خواست به مامانشم تسليت بگه، بعد از اينكه صحبتش تموم شد گوشي رو داد به من تا منم صحبت كنم، منم كه حول شده بودم اومد ادبي صحبت كنم به مامان دختره گفتم :" فوت مادرتون رو تسليت مي گم، من واقعاً شرمندم ايشون مردن!!! :surprised:" خودم اول نفهميدم چه گندي زدم ولي رفيقم از خنده سياه شده بود ... گفت مگه تو مامانشو كشتي ؟؟؟؟
تازه فهميدم چه سوتي بزرگي دادم ... :biggrin::biggrin::biggrin:
very nice:biggrin::biggrin::biggrin:
 

bme.masood

عضو جدید
داشتم با یکی اینگلیسی حرف میزدم میخواستم بگم چیکار میکنی. گفتم:
how are you doing?
کلی فکر کرد یعنی چی بعد یه دفه زدیم زیره خنده:biggrin:
حالا هرکی میخاو اینگلیسی حرف بزنه همینو میگه:cry:
 

Similar threads

بالا