آره.تک فرزنده؟
امروز با پدرش یه قرارداد نوشتن و طی اون قرارداد شش دانگ خونه به پسرم منتقل شد، منم به عنوان شاهد پای برگه قرارداد رو امضا کردم


آره.تک فرزنده؟
سر بچه رو کلاه نزارین گناه دارهآره.
امروز با پدرش یه قرارداد نوشتن و طی اون قرارداد شش دانگ خونه به پسرم منتقل شد، منم به عنوان شاهد پای برگه قرارداد رو امضا کردم![]()
حالا بهش میگفتم یه خونهی دیگه میخریم برات و اونو به نامت میکنیم، میگفت نه همینو میخوام،برای اینکه شما هم اینجا باشین تا من شبها تنها نخوابم و غذا هم داشته باشمسر بچه رو کلاه نزارین گناه داره![]()
آره واقعا، کاش یه دختر هم خدا بهمون میداد که حداقل اون تنهامون نزارهبچه س دیگه
یه چیزی میگه
ولی کلا پسرا تازمانی که مجردن باخانواده ان
اگه زن بگیرن کم رنگ میشن
شما که جوونین ووقت دارین هنوزآره واقعا، کاش یه دختر هم خدا بهمون میداد که حداقل اون تنهامون نزاره![]()
انقدر تجربه ناموفق داشتم که دیگه چشمم ترسیده.شما که جوونین ووقت دارین هنوز
از من میشنوی اصلا رو بچه هیچ حسابی باز نکنحالا بهش میگفتم یه خونهی دیگه میخریم برات و اونو به نامت میکنیم، میگفت نه همینو میخوام،برای اینکه شما هم اینجا باشین تا من شبها تنها نخوابم و غذا هم داشته باشم
به نظرتون حرفهاش زیادی منفعت طلبانه نبود؟
یعنی میشه امیدی داشت که در آینده این بچه یه کمکی هم به من و باباش داشته باشه؟![]()
آره دیگه واقعا نمیشه حساب باز کرد ولی از الان یادش میفتم که چقدر دلم براش تنگ میشه گریهم میگیرهاز من میشنوی اصلا رو بچه هیچ حسابی باز نکن
من خودم برنامم اینه هر وقت از عهده کارام نتونستم بربیام برم خانه سالمندان ازین غیر انتفاعی ها
کلی هم خوش میگذره هم دکتر و پرستار داره هم غذات سر وقته بچه ها هم دغدغه ندارن
تازه خواهرم هم گفت با هم میریم![]()
اولا دور از جونتآره دیگه واقعا نمیشه حساب باز کرد ولی از الان یادش میفتم که چقدر دلم براش تنگ میشه گریهم میگیره
حالا باز خوبه که تو خانه سالمندان هم با خواهرتی و تنها نیستی، من کلا از بچگی تا زمان مرگم قراره تنها باشم
نه خواهر داشتم، نه دختر دارم، توی پیری هم که قرار مزاحم عروس نشم، کلا خدا تنهایی رو توی سرنوشت من قرار داد![]()
وای من اصلا نمیتونم بخندم الان، بیشتر بغضم گرفته و چشمهام اشکی شدهاولا دور از جونت
بعدش ادرس میدم باهم میریم کلی هم خوش میگذره![]()
بابا رمانتیکش نکن کی از فردا خبر داره چه برسه چندین سال دیگهوای من اصلا نمیتونم بخندم الان، بیشتر بغضم گرفته و چشمهام اشکی شده![]()
آخه این روزها برای یکی از نزدیکانم پیش اومده که عروسش اینا رو گذاشته کنار و پسرش هم مطیعه زنش شده، توی جو اون احساس خطر کردمبابا رمانتیکش نکن کی از فردا خبر داره چه برسه چندین سال دیگه
الهی همسرت و خودت سالهای سال کنار هم باشید و از موفقیت های پسر گلت لذت ببرید
احتمالا من زیاد منطقی فکر میکنمآخه این روزها برای یکی از نزدیکانم پیش اومده که عروسش اینا رو گذاشته کنار و پسرش هم مطیعه زنش شده، توی جو اون احساس خطر کردم
کلا روحیهی عروسداریم این روزها ضعیفه![]()
بستگی به عروس هم داره، ایشالله که عروس خوب نصیب تو و من بشه، هر روز بیان خونه مون، خیلی هم خوبهاحتمالا من زیاد منطقی فکر میکنم
به پسرم گفتم ازدواج کردی اصلا نباید فکر کنی مسولیتی در قبال ما داری فقط فکر زندگیت باش
بعد در جوابم میگه میشه هر روز شام و ناهار بیایم پیشت![]()
وای تو رو خدا آخر شبی ازین حرفها نزن، من همینجوریش هم امشب فاز اشک آلودی برداشتم،ازین حرفها میزنی بیشتر دلم میگیرهمن چند روز دیگه ۴۷سالم میشه
یادمه ۳۵ساله بودم میگفتم وای ۱۵سال دیگه پنجاه ساله میشم چه وحشتناک
الان فقط سه سال دیگه مونده
کلا نفهمیدم چی شد چطور گذشت
میگن تو عالم زر آینده هر آدمی نشون میدن و اون انتخاب میکنه زندگیشو
احتمالا پرسیدن کی میخواد مسولیت پذیر باشه
من خودشیرین بازی در آوردم گفتم من من![]()
امشب کلا تو فاز رمانتیکیوای تو رو خدا آخر شبی ازین حرفها نزن، من همینجوریش هم امشب فاز اشک آلودی برداشتم،ازین حرفها میزنی بیشتر دلم میگیره![]()
من هم حدود 10 12 سال پیش همین حس رو پیدا کردم. موقعی بود که تو آرایشگاه پشت سرم رو که دیدم یه کوچولو کم مو شده بود.من چند روز دیگه ۴۷سالم میشه
یادمه ۳۵ساله بودم میگفتم وای ۱۵سال دیگه پنجاه ساله میشم چه وحشتناک
الان فقط سه سال دیگه مونده
کلا نفهمیدم چی شد چطور گذشت
میگن تو عالم زر آینده هر آدمی نشون میدن و اون انتخاب میکنه زندگیشو
احتمالا پرسیدن کی میخواد مسولیت پذیر باشه
من خودشیرین بازی در آوردم گفتم من من![]()
حالا من میخوام این جریان رو فراموش کنم، شما بیا یادم بندازچه بحث واقع گرایانه ای
متاسفانه عروس ها روی ارتباط بین پسر ومادرشوهر الکی حساسن
نه واقعا حساسیت الکی نیستچه بحث واقع گرایانه ای
متاسفانه عروس ها روی ارتباط بین پسر ومادرشوهر الکی حساسن
دقیقانه واقعا حساسیت الکی نیست
پسرها نمیتونن نوع روابط و اولویت ها رو از هم تشخیص بدن و اغلب این قضیه مشکل ساز میشه
وگرنه مادرها از جنس ما خانوم ها هستن و قطعا نوع احساس درک میشه
منم هربار که مسافرت میریم توی مسیر خونه های گلی و... رو میبینم که تنها چندتا دیوار نصفه ازشون مونده، همیشه میگم یه روزگاری یه ادمایی این دیوارا رو با ذوق ساختن، اینجا زندگی کردن ولی الان تنها اثری که ازشون مونده همینه...من هم حدود 10 12 سال پیش همین حس رو پیدا کردم. موقعی بود که تو آرایشگاه پشت سرم رو که دیدم یه کوچولو کم مو شده بود.
چند وقت قبلش هم یادم هست از تلویزیون مستند قدیمی جاده ابریشم پخش می شد: وسط یک بیابان توی آسیا مرکزی چند تا تکه چوب توی زمین فرورفته بود. می گفتند این جا چند هزار سال قبل یک شهر بوده، یک رود از کنار شهر عبور می کرده و یک نامه داخل یک چاه خشک شده کشف کرده بودند که یک سرباز مرزی برای مادرش نوشته بود. یعنی تنها اثر و نشانه از چند هزار نفر که چند هزار سال قبل زندگی معمولی داشتند فقط چند تا تخته زیر شن های بیابان بود.
تا مدتها این دو تا موضوع خیلی مشغولم کرده بود که این همه سعی و تلاش توی زندگی، این همه استرس برای چی. فعلا نظرم این هست
لحظه رو دریاب،
از چیزهای کوچک روزمره حداکثر لذت رو ببر. بزرگ شدن بچه ها، ساخته شدن ساختمانها، گل دادن بوته ها . رسیدن پاییز و زمستون و بهار و ..
و نهایتا این که این عمر چند ده ساله همگی به سرعت می گذره. پس بگذار به تلخی نگذره.
اکثرشون هم هیچ وقت یاد نمیگیرندقیقا
اگه یاد بگیرن در زمان درست، رفتا. درست رو داشته باشن، خیلی از موضوعات تلخ پیش نمیاد.
آره واللهاکثرشون هم هیچ وقت یاد نمیگیرن
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
A | عطر های مخصوص متولدین هر ماه | گفتگوی آزاد | 4 | |
A | خودنمائی به هر بهانه ای. چرا؟ | گفتگوی آزاد | 7 | |
A | هر کی بفکر خویشه | گفتگوی آزاد | 34 | |
![]() |
دستمزد 30 میلیون تومانی مهران مدیری برای هر شب اجرای «دورهمی»! | گفتگوی آزاد | 14 | |
A | طلب توجه به هر قیمتی درسته یعنی ؟ چقد ایراد میگیری ؟ | گفتگوی آزاد | 1 |