نقد داروینیسم ممنوع!!!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقا فرزاد شما بیشتر علاقه دارین بحث کلامی بکنین... اما با اینهمه بحثی که تا اینجا شده اقلا برای من یکی هنوز معلوم نشده موضع شما در برابر این مساله چیه!!
ببینین مثلا شما می تونی بگی برگ درختان سبز در نظرت دفتریست از معرفت کردگار ، در مقابل آقا/خانوم ماندلا هم بگن نخیر برگ درختان سبز صرفا یه ارگانه که تغذیه درخت رو فراهم می کنه و وظیفه دیگه ای تو هستی برای خودش متصور نیست... خیله خب کلا هرکی هرجور راحته اما این در اینکه برگ درختی وجود دار که نقش اساسی تو زندگی اون درخت داره تغییری ایجاد نکرده... صرفا دوتا برداشت متفاوت از یه چیز مادی ایجاد شده
الان سوال اینجاست اصلا دید شما به احتمال این مسئله فرگشت چیه؟ منظورم بطور واضح اینه که بنظر شما امر محتملیه یا نامحتمل؟ اگر نامحتمله چرا؟ و اگر محتمله ایراداتش بنظر شما چیه که می گین سسته...؟ (ایرادی که نشون بده اتفاق نیفتاده) ... اشاره کردین که خدای مسیحیت و اسلام متفاوتن... برداشت من این بود که خدایی که اسلام تعریف می کنه خداییش جوریه که با فرگشت یا بی فرگشت جایگاهش همونه که بود... خب با این حساب نباید مشکلی با دید ساینتیستیک به این مساله داشته باشین... چون رد یا قبول این نظریه تاثیری در رد یا انکار خداوند برای شما نداره... بقول خودتون غربیها الان می خوان بحث تصادفات اولیه رو با هوش فرازمینی حل کنن، خب شما اینو با هوش خالق حل کن... اما قبلش باید اصلا روشن بشه که بنظرتون این نظریه تا کجا درسته...شما اصلا نمی خوای واضح نظرتو بگی!
 

Mandela.

عضو جدید
من چند وقته چندتا سوال در این مورد برام پیش اومده . فکر میکنم اینجا بپرسم بد نباشه.
1- آیا پشت "انتخاب طبیعی" طبیعت علم وقدرتی نهفته است؟ به عبارت دیگه طبیعت رو چه حسابی این راهو میره؟ چرا طبیعت این طوری عمل میکنه؟
2- تو مطالبه بالا که نیای مشترک انسان و شامپانزه و گوریل و اورانگوتان مطرح شده. چرا انسان از اون سه تای دیگه این قدر متفاوته.؟ در حالیکه اون سه تا نسبت به انسان خیلی به هم شبیه اند. آیا در بین دیگر گونه هایی که نیای مشترک دارن هم این همه تفاوت( از انسان تا شامپانزه) دیده میشه؟
با آرزوی موفقیت و سلامتی برای دوستان عزیزم.


امیر جان من تو نوشته دومم در صفحه قبل تقریبا جواب این سئوالات شما را دادم، یک بار دیگر اگر ممکن هست دقیق تر مطالعه بفرمایید.

تفاوت هنگام تولید مثل (از لحظه ای که اولین مولکول با قابلیت تولید مثل پدیدار شد تا الان) باعث میشه تفاوت هایی که در جهت بالا رفتن شانس تولید مثل هستند باقی بمونند و تغییراتی که نیستند از بین بروند.


فرگشت چیزی رو نفهمیده. اینطوری نیست که ماهی بفهمه اگه بیاد به خشکی در آینده اتفاق هایی خواهد افتاد.

ماهی هایی که در نزدیک ساحل زندگی می کردند برای پیدا کردن غذا نزدیک تر به ساحل میان و اونهایی که بدنشون اندک قابلیت بیشتری در گرفتن اکسیژن از هوا داشته بیشتر تونستن از خشکی غذا تهیه کنند و بیشتر زنده موندن و از بین اونهایی که میتونستن بیشتر در خشکی بمونند اونهایی که بدنشون اندکی در خشکی قوی تر بوده بیشتر زنده موندن و این تغییرات حفظ و تشدید شده تا به اینجا رسیده.

(این قضیه به طور کامل اثبات شده، پست مربوط به ماهی فرگشت یافته رو در صفحه دوم ببینید)


** ایپ ها در میان همه موجودات بیشترین جرم مغز رو نسبت به وزن بدن داشتند. از طرفی جد انسان امروزی بدنش نسبت به سایر ایپ ها مانند جد گوریل ضعیف تر بود.

بنابراین موضعی که در هنگام خطر باید اتخاذ میکرد تشخیص راه های فرار بود.

بزرگ شدن مغز انسان امروزی و بالا رفتن هوش به دلایل مختلفی رخ داده، از جمله:

1- فرار از شکارچی های درنده و بسیار قوی تر، که اونهایی که اندکی باهوشتر بودند بیشتر زنده موندن، بیشتر تولید مثل کردن و در نتیجه روند بالا رفتن هوش همینطور ادامه یافت.
تمام این تغییرها زمانی متوقف میشه که اضافه شدن اون قابلیت (بلندتر شدن قد یا بیشتر شدن هوش) شانس تولید مثل رو بالاتر نبره (مثل الان که افراد باهوش فرزندان بیشتری از افراد کم هوش ندارند).

2- یکی از دلایل دیگر بزرگ شدن مغز انسان روی آوردن او به طعام پخته خوردن هست و اینکه انسان تنها موجودی هست که پس از کشف کاملا تصادفی آتش گوشت پخته و مواد پخته خورده است.

خوردن مواد پخته، علاوه بر اینکه باعث شده فک انسان کوچکتر بشه و جای بیشتری برای رشد مغز باز کنه، یکسری واکنش های شیمیایی رو در بدن او سبب شده که باعث شده انسان امروزی رفتار متفاوتی نسبت به سایر ایپ های هم خانواده اش داشته باشه.

3 و 4 و ....
 
آخرین ویرایش:

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
البته اعتراف می کنم که هدف اصلی تاپیک اصن چیز دیگه ای بوده :biggrin:
حرف غلطی هم نیست... اینکه امروز دیگه همه می دونن زمین گرده اما اگه کسی دوس داشت بگه نه زمین گرد نیس خب بذاریم خوش باشه...
فرگشت هم همینطور... ممکنه یه نظریه کامل باشه ممکنه نه شک و شبهه توش باشه، فرقی نمی کنه بهرحال اگه کسی قبولش داشت خوش بحالش، نداشت هم خوش بحالش...
منتها هردوطرف باید آماده باشن که بادلیل بتونن از عقیده شون دفاع کنن
 

Mandela.

عضو جدید

من میگم فلسفه علم به معنی تبیین چیستی و چرایی اونه.شما میگید تعریف علم؟...وقتی شما میخوای فلسفه علم رو بخونی باید تاریخ تبیین این فلسفه رو هم بدونی.مثلا من بگم برو 11 جلد کاپلستون رو بخون میری میخونی؟
یه مجموعه ای از نظرات و تاریخ این تبیین رو میخونم بعد به یه نتیجه میرسم.وگرنه میگفتم برو فلانی این رو گفته.من براتون توضیح دادم مطلب رو.گفتم تا دکارت یه جور تبیین دانش بود از دکارت به بعد عوض شد این قضیه.یعنی تا اونجا تبیین بود و نبود بود و معرفت ابجکتیو بود از دکارت به بعد با اون کوژیتو معروفش (من می اندیشم پس هستم) معرفت سوبژکتیو شد.یعنی تا قبلش میگفت چی هستی و وجود داره و چه چیز هستی و وجود نداره.دنبال ذات هر پدیده بودن.دکارت اومد گفت من به همه چیز شک میکنم.به یک چیز نمیتونم شک کنم.این که دارم شک میکنم.با چه چیز شک میکنم.با فکرم.من می اندیشم پس هستم.یعنی از اینجا به بعد سوبژکتیو شد.اینجا دیگه بودن مبنا نیست.بلکه نمود مسئله ست.یعنی هر چی نمود داره و فکر من میتونه اونو ادراک کنه وجود داره و لا غیر.اینجا میخواست کار بشر رو راحت کنه تو دانش.همین رو اسمش رو گذاشت ساینتیسیسم.
دقت کن گفت من همینقدر رو میتونم بفهمم.حالا همین گزاره اومده به الان رسیده و مطلق شده.این چیزی که در شما به تحجر تبدیل شده.
اگه به این مورادی که میگم اعتماد نداری برو اون 11 جلدی رو بخون اگه خواستی.
در واقع میخوام بگم خود غرب هم از دکارت به اینور و بعدش تو اوجش این تلقی از کانت به این سو قوت گرفت.
یعنی اول میگفت من اینقدر میتونم بفهمم از عالم.بعد دیگه فکر کنم یادشون رفت گفتن نه فقط همینه که میشه فهمید و انتقال داد.اصولا اونچیزی از علم که میشه فهمید و به بقیه انتثال داد اطلاعات و دیتاست ،نه خود علم.
دلیلش میدونی چیه؟چون واسه انتقالش نیاز به اعتباریات داری.اعتباریات هم مشکلات خیلی خیلی فراوونی داره.همین داستانی که الان ما با هم داریم.البته من منظور شما رو میگیرم.شما منظور من رو متوجه نمیشید.چون مسئله اعتباریات رو تسلط ندارید.

در مورد اینترنت توضیح بدم که نمیگم نباید اینترنتی چیزی رو یاد گرفت ولی کتاب و فیلم و مستند خیلی مفیدتره.بهر حال من تو صفحه مانیتور نمیتونم مطالعه کنم.مگر اینکه پرینت بگیرم.بیشتر کتاب و فیلم و مستند.مستند باشه که چه بهتر.این روش جدید انتقال علمه.اگه از اول ابتدایی دانش اموزان رو اینطوری پیش ببرن با یه سیستم قوی صوتی و تصویری و هنری ،میشه در آینده کاری کرد که بشر نهایتا تا 22 سالگی به اون دکترین مربوطه تو شاخه علمی خودش برسه.
در مورد ph.d شما به من یه توضیحی میدید؟(خارج از بحثه میخوام بدونم چه تعریفی ازش دارید)

1- در باب اختلاف بر سر مفهوم علم من فکر کنم، ما تو ترجمه مشکل داریم.
چون من علم رو صرفا science دیدم که ترجمه شده است.

حالا شما نالج (دانش) رو هم داری به علم اضافه میکنی که این بحث ترجمه ای است، پس من هرجا میگم علم منظورم همان ساینس هست که البته این تعریف آکادمیک دنیا هم هست.

مثلا شما این رو چه ترجمه میکنی؟ قانون ساینسی؟

قانون علمی (Scientific law):

بیان مشاهدات تکرار پذیر ماست. اساس پیش بینی هایی که بر این اساس هستند مشاهدات گذشته است.


باور: چیزی که یک شخص باور دارد صحیح است.
دانش: باورهایی که یک شخص می داند صحیح است و مدعی است درباره آن آگاهی دارد.
علم: دانش هایی که یک شخص قادر است بصورت مشاهدات و آزمایش های تکرار پذیر به سایرین نشان دهد.


که فکر کنم شما میخوای بگی دانش همان علم است، و علم رو فقط در فارسی باید بگیم ساینس !!
در حالیکه این صرفا بازی با لغات هست.


درضمن تعاریفی که من از علم ارائه دادم، تعاریف شخصی نیست و تماما بر اساس منابع معتبر هست.


ویکیپدیا:
Science is a systematic enterprise that builds and organizes knowledge in the form of testable explanations and predictions about the universe

دایره المعارف بریتانیکا:
Science, any system of knowledge that is concerned with the physical world and its phenomena and that entails unbiased observations and systematic experimentation.

دیکشنری وبستر:
Science is knowledge about or study of the natural world based on facts learned through experiments and observation

دیکشنری آکسفورد:
The intellectual and practical activity encompassing the systematic study of the structure and behaviour of the physical and natural world through observation and experiment



2- دلیل علمی برای اینکه در گذشته فرگشت چطوری بوده و مدعی هستیم فرگشت رخ داده این هست که می تونیم آزمایش کنیم... امروز، فردا، پس فردا و ... ، نشون میده تئوری اینکه گذشته، حال و آینده مشابه هم رفتار می کنند توسط این آزمایشات تایید میشه و تئوری اینکه زمان باعث تغییر رفتار پدیده ها میشه هم نقض میشه (با هر دقتی که مد نظر ماست).

درباره گذشته های دورتر هم میشه مشاهداتی داشت از اتفاق هایی که افتاده و تطابق داد با بازسازی همون آزمایش در حال و فهمید که آیا نتایج یکسان هستند یا خیر.

شما از انحنای سنگ هایی که از فوران آتشفشان ها پدید اومدند می تونید شتاب گرانش هزاران و میلیون ها سال قبل زمین رو محاسبه کنید. اینها همه "شواهد علمی" هستند. پس در مورد برخی گزاره های علمی تقریبا قطعی میشه نظر داد دوست من.

حرف هایی که شما می زنید رو از یک نفر دیگه شنیدم (Ken Ham - که با اینکه از مکتبی دیگر است ولی تفکرات پیش انگارگرایانه مشابه شما داره) که علم رو به دو دسته تقسیم می که: Historical Science / Observational Science و معتقد هستن چون امروز نمیشه چیزی رو درباره گذشته جهان مشاهده کرد و دلیلی وجود نداره که فکر کنیم گذشته مثل امروز است، ما هیچ چیزی درباره گذشته جهان نمی دونیم چون براش لازمه "فرض" کنیم گذشته مثل امروز بوده و این "فرض" کردن بدون هیچ شواهد علمی است!


تا الان دیدید علم بهترین نتایج رو داده -> مشاهده / تئوری سازی / تست تئوری

این تعریف متد علمی است
.

اینکه می فرمایید کلیت رو فلسفه و عقل میده صحیح است (دیدی که شما از کلیت دارید)، ولی شما هیچ نیازی به پذیرش کلیت به این شکل ندارید و یک ذهنیت علمی هیچ وقت ادعای کلیت به این شکل نمی کنه.

بطور مثال شما اگه بگید "قوانین حرکت نیوتن چون در سرعت های پایین صدق می کنند در همه سرعت ها صدق می کنند" // این ادعا فلسفی و عقلی است و علمی نیست، و یک ادعای غلط است.
همینطور که شما بگید چون من چیزی را میسازم و دارای هوش هستم، پس حتما کسی که مرا ساخته دارای هوش است !!

شما هیچ نیازی ندارید برای کاربردی بودن متد علمی، به یافته هاش کلیت مطلق بدید.


در صورتی که علم پاسخی برای چیزی نداشته باشه (چه اون پرسش خارج از حیطه علم باشه و چه اون پرسش فعلا پاسخ علمی نداشته باشه)، شما از هر جای دیگه میتونید برای پاسخ گرفتن استفاده کنید (طالع بینی، اختربینی و ...) ولی باید دقت داشته باشید :

نه چیزی که یافتید علمی است و نه قادر هستید به سایرین نشون بدید صحیح است.


قدرت ساینس (علم) این هست که میشه به همه صحتش رو نشون داد و کسی هم نمیتونه توش شک کنه، اما آیا این فلسفه هایی که شما بهش معتقدی همین قدرت رو داره؟

علم گرایان معتقد هستند در صورتی که پاسخ علمی برای یک پرسش نیست، شما باید بگید "نمی دانم"، نه اینکه پاسخ غیرعلمی رو قبول کنید چون دلتون میخواد اون پاسخ صحیح باشه و به نظرم شما خیلی دوست دارین این جهان یک خدای مهربون داشته باشه که باعث بشه ما با مرگ به طور کامل نابود نشیم و من این دوست داشتنتون رو درک میکنم.


در مورد بقیه موارد که داره از بحث فرگشت کاملا دور میشه و گفتی بعدا لینک میدی، پیشنهاد میکنم برای هر کدام مثل سینمای هالیوود و.. تاپیک بزنید تا بشه در اون بحث کرد و من دیگه اون بحث هارو کش نمیدم.
چون انتقادات بسیار جدی به اون مواردی که گفتی وارد هست و من مشتاقم ببینم شما چه پاسخ هایی به هدف خلقت انسان ها با زندگی نباتی و نحوه رسالت پیامبران نخستین در غارها و شکل گیری زبان و... دارید. :gol:
 

Mandela.

عضو جدید
میتونی بیشتر در مورد "ژنتیک" و اون "ژن" ها بگی،چجوری اطلاعات رو در خودشون ذخیره می کنن؟ مثلن زمان بندی خاصی داخل ژن ها هست یا ترتیب و طبقه بندی خاصی داره؟

ژن ها بخشی از مولکول DNA هستند که اطلاعات در ساختار مولکولی اونهاست. طبقه بندی یا زمان بندی (مشابه چیزی که ما انسان ها باهاش اطلاعات رو دسته بندی می کنیم) وجود نداره.

بعد، تمامی لزوم یک "فرگشت" بدلیل "بقاء" هست؟!

خیر. به دلیل تولید مثل است. موجودی که بقا داره ولی تولید مثل نداره در فرگشت حذف میشه.

مثلا اگر جمعیت انسان ها بشدت کم بشه (مثلا بعد از جنگ اتمی!!) احتمالش هست انسان هایی پدید بیان سلولهاشون مثلا در برابر اشعه ایکس هم مقاومت نشون بدن؟! فرگشت این شکلی معنی میشه یعنی همیشه در راستای "بقاء" پیش رفته؟
یا اینکه نه بصورت Random یک سری فرگشت ها در یک سری از بخش های بدن رُخ دادند... بعدش بعضی از فرگشتا که بیشتر به کره ی زمین و محیط و خطراتش و اینا میخورده،موندن،الباقی حذف شدند...

به شکلی که شما میگید احتمالش بالا نیست چون در یک لحظه و یک نسل اونقدر تغییر بوجود نمیاد که باعث بشه نسبت به تشعشعات هسته ای مقاومت پدید بیاد، اما میتونید نتیجه بگیرید بعضی موجودات که در طول تاریخ بنا به دلایلی مقاومت بیشتری نسبت به تشعشات بدست آورده بودند در اون شرایط شانس زنده موندن بیشتری دارند، بیشتر با هم تولید مثل می کنند و این مقاومت در نسل های بعدیشون تقویت میشه و بعد از گذشت چند هزار یا چند صد هزار نسل میشه انتظار داشت اون نسل (که دیگه اصلا از گونه اون موجودات ابتدایی نیست) مقاومت خیلی بیشتری نسبت به تشعشات داره.

من موندم،اون فرگشتی که در "مغز" ادم رُخ داده بخاطر چی بوده؟ بقاء؟ آخه تو یک مستند میدیدم میگفت انسان سانان برای اینکه جثه کوچیکتری داشتند و توانایی های جسمی کمتری داشتند با مغزشون، و ساخت وسایل،بر اطراف غلبه میکردند.به مرور این "ابزار" گسترش پیدا کرد و آتش اومد و همینجور پیشرفت رُخ داد بجای غار شد خانه بجای سوار بر چوب، شد قایق، مثلا همینجوری ابزار آلات بودند که انسان رو پیشرفت دادند و فرگشت های خاص و عظیمی مثلا از صد ها هزار سال پیش به اینور روی آدم دیگه رُخ نداده.

بله چیزی که در اون مستند دیدید تقریبا صحیح بوده. گونه های انسان ها وقتی در جنگل زندگی می کردند نسبت به سایر گونه ها (که براشون برای غذا پیدا کردن و شکار نشدن رقابت داشتند) ضعیف تر بودند و برای همین پیشرفت در زمینه بالا رفتن هوش خیلی خوب شانس تولید مثل رو بیشتر کرده. طبیعتا وقتی به مرحله ای رسیدند که هوششون به حدی بود که دیگه خطری از محیط برای تولید مثل پدیدار نمی شد و باهوشترین انسان ها لزوما بیشترین تعداد تولید مثل رو نداشتند این "فشار فرگشتی" در این مسیر کم میشه تا تقریبا به صفر می رسه.
 

amirdolu

کاربر بیش فعال
.
.

انتخاب طبیعی در واقع پاسخ گونه ها به تصادفات رخ داده در محیطه... یعنی تا اونجایی که من درجریانم تو نظریه فرگشت هیچ روند هوشمندی در کار نیست...

قبول! ولی آیا همین پاسخ گونه ها به اتفاقات یا تصادفات رخ داده در جهت حفظ بقا ، نشانه هوش نیست؟ چرا هر گونه طوری پاسخ می ده که بقاش حفظ بشه؟ چرا پاسخ ها تصادفی نیست؟




شما بین دوبرمن و بول داگ چقدر شباهت می بینین؟
هردوشون سگ هستن!
شباهت تو زیست شناسی خیلی بر اساس پوسته ظاهری نیست... هرچند ظاهر تا حدودی میتونه شباهتای اساسی رو نشون بده...

اتفاقا من دوبرمن و بولداگ رو خیلی شبیه به هم میبینم. به لحاظ سبک زندگی شون. قابلیت هایشون. میزان جرم مغزشون به کل جرمشون. خوراکشون و خیلی چیزای دیگه.زیاد تفاوتی ندارن مگر ظاهری.
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
قبول! ولی آیا همین پاسخ گونه ها به اتفاقات یا تصادفات رخ داده در جهت حفظ بقا ، نشانه هوش نیست؟ چرا هر گونه طوری پاسخ می ده که بقاش حفظ بشه؟ چرا پاسخ ها تصادفی نیست؟
ببینین گونه به شکل هوشمند جواب نمی ده.. بطور خودبخودی و بدون اگاهی جواب می ده... در واقع شاید نشه بهش گفت جواب یا ری اکشن... این اتفاقی هست که در پاسخ به اتفاق دیگه ای میفته... مثلا اگه من و دوستم تو کوه گیر بیفتیم و مدت طولانی مجبور باشیم سرما و گرسنگی رو تحمل کنیم و هیچ گونه راه حل هوشمندانه ای هم ازمون برنیاد کدوممون احتمال زنده موندمون بیشتره؟ بستگی به خصوصیات جسمی ما داره! مثل همون کاکتوس که گفتم...
.
.
اتفاقا من دوبرمن و بولداگ رو خیلی شبیه به هم میبینم. به لحاظ سبک زندگی شون. قابلیت هایشون. میزان جرم مغزشون به کل جرمشون. خوراکشون و خیلی چیزای دیگه.زیاد تفاوتی ندارن مگر ظاهری.
تفاوت انسان با بقیه رو چی میبینین؟
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
آقا فرزاد شما بیشتر علاقه دارین بحث کلامی بکنین... اما با اینهمه بحثی که تا اینجا شده اقلا برای من یکی هنوز معلوم نشده موضع شما در برابر این مساله چیه!!
ببینین مثلا شما می تونی بگی برگ درختان سبز در نظرت دفتریست از معرفت کردگار ، در مقابل آقا/خانوم ماندلا هم بگن نخیر برگ درختان سبز صرفا یه ارگانه که تغذیه درخت رو فراهم می کنه و وظیفه دیگه ای تو هستی برای خودش متصور نیست... خیله خب کلا هرکی هرجور راحته اما این در اینکه برگ درختی وجود دار که نقش اساسی تو زندگی اون درخت داره تغییری ایجاد نکرده... صرفا دوتا برداشت متفاوت از یه چیز مادی ایجاد شده
الان سوال اینجاست اصلا دید شما به احتمال این مسئله فرگشت چیه؟ منظورم بطور واضح اینه که بنظر شما امر محتملیه یا نامحتمل؟ اگر نامحتمله چرا؟ و اگر محتمله ایراداتش بنظر شما چیه که می گین سسته...؟ (ایرادی که نشون بده اتفاق نیفتاده) ... اشاره کردین که خدای مسیحیت و اسلام متفاوتن... برداشت من این بود که خدایی که اسلام تعریف می کنه خداییش جوریه که با فرگشت یا بی فرگشت جایگاهش همونه که بود... خب با این حساب نباید مشکلی با دید ساینتیستیک به این مساله داشته باشین... چون رد یا قبول این نظریه تاثیری در رد یا انکار خداوند برای شما نداره... بقول خودتون غربیها الان می خوان بحث تصادفات اولیه رو با هوش فرازمینی حل کنن، خب شما اینو با هوش خالق حل کن... اما قبلش باید اصلا روشن بشه که بنظرتون این نظریه تا کجا درسته...شما اصلا نمی خوای واضح نظرتو بگی!

سلاممم.
اتفاقا دارم بحث ابجکتیو میکنم.چهارچوب مفهومی ارائه میدم.شما میتونی بگی چهارچوب مفهومیت جواب نمیده.تو بحث مفهوم یا کانسپت،شما وقتی فهمی از چیزی دارید ،براش کانسپت یا مفهوم درست میکنید.وقتی برای چیزی در زبانی کانسپت بود ،یعنی افراد استفاده کننده از اون زبان ،اون رو فهم کردن.
مثلا ما چرا تو فارسی برای اون حیوون استرالیایی مفهوم نداریم؟چون اصلا نبوده تو کشورمون و ما ازش کانسپت نداشتیم.
من به دوستمون گفتم مسیحیت فقط یه مفهوم میشناسه اونم فقط کلمه خالقه.وقتی بهش بگی مثلا یک جنین چرا یهویی خلق نمیشه هنگ میکنه.اصلا نیاز نبود برای زدن مسیحیت برن سراغ اجدادشون یا بقول دوستمون پسر عموهاشون.
ولی در مقابل میگن چرا اون خلق بقول شما تغییر میکنه و دچار تطور میشه میگیم هر خلقی از یک الی چند جعل رو شامل میشه.چرا یهویی خلق صورت نمیگیره میگیم خلق بر بستر سویتُ رخ میده.میگه چرا جعل صورت میگیره و چرا خلق بر بستر سویتُ رخ میده میگیم چون آیت موضوعیت داره.میگه چرا آیت موضوعیت داره؟میگیم چون اون در عین خالق بودن رب و مربی هم هست.میگه چرا ربوبیت میکنه؟میگیم چون به انسان که اینجا مخاطبه اراده داده و این اراده بقول نیچه معطوف به هر چیزی میشه.در واقع آیه رو مبنای معرفت و دانش قرار داده.(آیه=حبس علامت در شی که شما فکر کنم تا حدودی متوجه شدید)

حالا شما فرض کنید این حرفای من یک توهمه.در حد یک توهم که میتونید از من بپذیرید؟...من یه سوال دارم.اگه تلقی شرقی هارو بزاریم کنار و فقط تفکر غرب و اسلام رو در نظر بگیریم ،3 تا مفهوم هستن که مبنای دانش تو این سه تلقی و در واقع تفکر هستن.
1-تو اسلام مبنا مفهوم آیه هست.
2-تو غرب تو یک شاخه مبنا آرخه هست.
3-تو غرب تو یک شاخه دیگه مبنا مفهوم ایده یا ایدیا ست.

من گفتم این سه تا مفهوم یکی هستن.در واقع یک کانسپت بودن که در ادامه ترمینولوژی شده و تغییر فهم صورت گرفته.من میگم این برای شما عجیب هست یا نه؟

وقتی آرخه مبنا قرار میگیره از دلش ساینتیسیم که مبتنی بر تقلیل گرایی و حس گرائیه بیرون میاد...که من گفتم این معادل واژه قرآنی علم نیست.نمیدونم این دوستمون چرا از مفاهیم کتابی که قبولش نداره استفاده میکنه.(همونطور که از مفهوم عقل هم که مربوط به قرآنه و با ریزن و رشنالیتی متفاوته استفاده میکنن و میگن ما عقل گرا هستیم.درستش اینه که بگن ما تفکر گرا هستیم)پس علم و ساینس دو تا کانسپت متفاوته.حالا این دوستمون میگن تو فلان ژورنال و فلان مجله و سایت و کتاب این دوتا رو معادل هم میگیرن.من اتیمولوژی کردم که ببینن اینا معادل هم نیستن.

اتفاقی که در مورد اون برگ درخت میفته اینه که وقتی با ساینس میری سراغش(ساینس رو وقتی میگیری مطلق دانش) حقیقت حبس شده در اون رو که در واقع این برگ بخاطر اون حقیقت و منظور ،خلق شده رو کتمان میکنی.و اصطلاحا معرفت شما هبوط میکنه.این به این معنی نیست که اون برگ کارکرد مادی نداره.بله بعد اینکه معرفت سطح بالای خودت رو گرفتی بعدش حتما به آرخه اون هم میپردازی.
چسبیدن صرف به آیه ،عارف میسازه....چسبیدن صرف به آرخه به ساینتیست میسازه....تبیین آیه و کسب معرفت متعالی از اون و بعد تبیین آرخه و جمع این دو حکیم میسازه.(که عارف هم هست)

عرفان صرف تمدن سازی نمیتونی بکنه.ساینتیس تمدن میسازه ولی سازوکارش حبابه و فقط مسکنه .حکیم و حکمت هم تمدن سازه ولی تمدنش دیگه ماهیت حبابی نداره.

-در مورد فرگشت هم هر اون چقدر که با اون چهارچوب مفهومی بخونه قبول میکنم.اتفاقا تشکر هم میکنم.اگه واسه اونا آب نداشت واسه ما نون داره.کلی معنا شما میتونی بگیری.اونا چون این موارد رو نمیدونن سرپوش میزارن رو حقیقت.تقصیر هم گردن مسیحیت انحرافیه.جالبته خود فلسفه که اساسش فهم غلطه مسیحت رو لجن مال کرده.اونا تلقی دینیشون اون بوده.بعد که به فرگشت پی بردن پایه هایی مسیحت رو شل دیدن.
در مورد انسان رو قرآن صراحت داره که حضرت آدم بدون پدر بوده.میگه درمورد شباهت خلقت حضرت عیسی و آدم.

-درمورد سست بودنش.....ببینید شما باید خودتون رو در شرایط آزمایشگاهی بزارید جای اونا..........ادامه پست موکول میکنم به فردا:dجواب پست رو ندید تا کاملش کنم:)

 

amirdolu

کاربر بیش فعال
ببینین گونه به شکل هوشمند جواب نمی ده.. بطور خودبخودی و بدون اگاهی جواب می ده... در واقع شاید نشه بهش گفت جواب یا ری اکشن... این اتفاقی هست که در پاسخ به اتفاق دیگه ای میفته... مثلا اگه من و دوستم تو کوه گیر بیفتیم و مدت طولانی مجبور باشیم سرما و گرسنگی رو تحمل کنیم و هیچ گونه راه حل هوشمندانه ای هم ازمون برنیاد کدوممون احتمال زنده موندمون بیشتره؟ بستگی به خصوصیات جسمی ما داره! مثل همون کاکتوس که گفتم...
.
.منظورم از هوش به کل سیستم و طبیعت بود نه گونه صرف.چرا پاسخ گونه ها (هر چند خودبه خودی ) در مقابل تغییرات طبیعت در جهت حفظ بقاشونه؟ مثلا در گیر افتادن تو کوه.بالاخره هر گونه ای تو این شرایط سعی در حفظ جانش داره. و اگر در سرما گرفتار بشه. سعی میکنه از یخ زدن خودش جلوگیری کنه. سوال منم دقیقا همین جاست. چرا ؟ چرا مثلا خودشو در معرض سرمای بیشتر قرار نمیده تا به نابودی خودش کمک کنه؟
این گرایش به بقا از کجاست؟ چرا طبیعت این طور(حفظ گونه های قویتر و نابودی ضعیفتر) انتخاب میکنه؟ و اصلا حالا که طبیعت انتخاب میکنه؟ اگر علم وقدرتی نداره . چرا همیشه به این شیوه انتخاب میکنه؟ و اگر طبیعت انتخابگر نیست. پس مفهوم انتخاب طبیعی چی می شه؟


تفاوت انسان با بقیه رو چی میبینین؟

تفاوت انسان با بقیه گونه ها رو در سه مورد کلی میبینم. 1- کارهایی که برخلاف حفظ بقاء خودش بعضی وقتا انجام میده با آگاهی و برای هدفی خاص 2- توانایی انجام عکس العملی بر خلاف غریزه و نیازش 3- تغییر مدام سبک زندگیش حتی اگر بقاش هم در خطر نباشه.
 

Mandela.

عضو جدید
.
تفاوت انسان با بقیه گونه ها رو در سه مورد کلی میبینم. 1- کارهایی که برخلاف حفظ بقاء خودش بعضی وقتا انجام میده با آگاهی و برای هدفی خاص 2- توانایی انجام عکس العملی بر خلاف غریزه و نیازش 3- تغییر مدام سبک زندگیش حتی اگر بقاش هم در خطر نباشه.

پیچیدگی هایی که مغز انسان در فرگشت بدست آورده بعدها کارایی های متفاوتی پیدا کرده که بعضی از اونها چیزهایی است که شما گفتید، و قدرت درک خیلی چیزهای دیگه رو هم نداره و خیلی از تصوراتش هم کاملا به خطاست (خطاهایی که کمک می کردن به بقا در مقاطعی در طول فرگشت).

مثلا انسان تصور می کنه چیزهای ناشناخته Agency دارند (موجوداتی آگاه هستند) و برای همینه که در طول تاریخ صفت ها و شخصیت های انسانی به پدیده های ناشناخته می داد (خدایان طوفان و دریا و باران و ...). این مسئله به این برمی گرده که در محیطی که شکارچی زیاد هست شک کردن به هر صدا و هر ورودی سنسور ریسک پذیری رو پایین میاره و باعث بیشتر زنده موندن میشه حتی اگه اون صدا و ... صرفا باد بوده باشه.

دلفین ها مراحل انتقال تجارب و ... به نسل های بعدی رو هم دارند و این چیزها مختص انسان نیست (زمانی انسان هم قدرت ثبت تجارب رو نداشت و صرفا اونها رو انتقال میداد). روابط اجتماعی پیچیده بین انسان و دلفین هم ممکن است (میشه بهشون مفاهیم خیلی پیچیده تر از چیزی که با سگ و گربه می بینیم رو یاد داد)، دلفین ها مفاهیم سمبل ها و سینتکس رو می فهمند.

در مقایسه با انسان ها دلفین ها اونقدرها کم هوش تر نیستند، فقط در تمدن عقب تر هستند و فیزیک بدنی و سایر محدودیت های بیولوژیکیشون باعث میشه قدرت تشکیل تمدن رو به خوبی انسان ها نداشته باشند. تقریبا هیچ شکارچی در آب نمی تونه دلفین ها رو شکار کنه با اینکه دلفین ها فیزیک بدنی ضعیفی دارند (و هوش بیشتر از این براشون بی فایده است چون کمک بیشتری به بقا/تولید مثل نمی کنه) که این مسئله هم می تونه یکی از دلایلی باشه که امروزه تمدن دلفین ها رو نداریم.

دلفین ها از حضور خودشون آگاه هستند (تست آینه رو پاس می کنند) و خیلی چیزهای دیگه.
همانطور که قبل گفتم دلفین پس از انسان بیشترین جرم مغز رو نسبت به جرم بدنش داره و بسیاری از صفات انسان رو داره.
 

Mandela.

عضو جدید

در مورد انسان رو قرآن صراحت داره که حضرت آدم بدون پدر بوده.میگه درمورد شباهت خلقت حضرت عیسی و آدم.

آقا من کاری به بحث های ذهنی و انتزاعی شما ندارم.
چون مشخص هست تمامی برداشتت از جهان بر اساس جهان بینی اسلامیه و من هم دلیلی نمیبینم بخوام سر جهان بینیت باهات بحث کنم، چون هم برای تو بیفایده هست هم برای من.

فقط سئوالی که ازت دارم با توجه به شناختت از دینت که به حوزه کار من و این تاپیک مربوط میشه این هست که نظر صریح اسلام در مورد پیدایش موجودات چیست؟

1- همه موجودات به صورت خلق الساعه به وجود آمدن و سپس به زمین اومدن ؟
مثلا شیر و ببر و پلنگ و گربه و ... به صورت آنی خلق شدن و سپس در زمین تکثیر شدن و این ها دارای یک جد مشترک نیستند؟

2- فرگشت در مورد همه موجودات به جز انسان، به طور کامل صدق میکنه ولی در مورد انسان صدق نمیکنه؟
مثلا شامپانزه و گوریل و میمون و ... در یک زمانی در میلیون ها سال پیش یک جد مشترک داشته اند و بعدا مسیر فرگشتیشون جدا شده؟
اما انسان تافته جدا بافته هست؟

3- همه موجودات از یک ریشه مشترک هستند و در طول میلیون ها سال فرگشت، هر کدام به یک شکلی در آمده اند؟

4- موضع ندانم گرایی و عدم قطعیت تا هر وقت ساینس به طور کامل اثبات کرد، اسلام رو بر اون منطبق کنیم؟

5 و 6 و ...؟

من فعلا در مورد پیدایش انسان این چیزا به ذهنم میرسه اگر حالت دیگری هست لطفا عرض کن.

اینم جواب بده با توجه به معرفت و نالج و ساینسی که به کمک اسلام به دست آوردی:

1- از اینکه ببر و شیر 95 درصد DNA مشترک دارن، چه معرفتی رو کسب میکنی؟ (چرا قبول میکنی یا نمیکنی ما اینارو گربه سانان بنامیم؟)
2- از اینکه انسان و شامپانزه 98 درصد DNA مشترک دارن، چه معرفتی رو کسب میکنی؟ (چرا قبول نمیکنی یا میکنی ما اینارو ایپ ها بنامیم؟)


در پایان هم یک چیز رو مد نظر داشته باش، چون مدان داری تو نوشته هات تکرارش میکنی !
مسیحیت اگر اندازه مکتب شما آدم تفسیر به نرخ روز کن داشت، اونم به مشکل نمیخورد.
همانطور که وقتی کتاب شما مدعی هست عرش الله بر آب است و فرشتگان حملش میکنن رو با تفسیر یکجور معنا میکنید.
وقتی گفته میشه آسمان همچون سقف با ستون نامرئی به زمین متصل هست، با تفسیر یکجور دیگر معناش میکنید.
و ... صدها مورد دیگر که جاش این تاپیک نیست، مشخصه با تفسیر کردن و دست باز در تعبیر منطیق با ساینس زمان هیچ وقت کم نمیارین.

به این نمیگن نقطه قوت، میگن تفسیر برای توجیه کردن.
وگرنه شما تمامی نقاط ضعف انجیل که فکر میکنی با ساینس منطق نیست رو بیار، اگر من نتونستم توجیهات مشابه شما انجام بدم و تفسیر به روزش کنم، بگو سخن گزاف گفتی.
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
سلاممم.
اتفاقا دارم بحث ابجکتیو میکنم.چهارچوب مفهومی ارائه میدم.شما میتونی بگی چهارچوب مفهومیت جواب نمیده.تو بحث مفهوم یا کانسپت،شما وقتی فهمی از چیزی دارید ،براش کانسپت یا مفهوم درست میکنید.وقتی برای چیزی در زبانی کانسپت بود ،یعنی افراد استفاده کننده از اون زبان ،اون رو فهم کردن.
مثلا ما چرا تو فارسی برای اون حیوون استرالیایی مفهوم نداریم؟چون اصلا نبوده تو کشورمون و ما ازش کانسپت نداشتیم.
من به دوستمون گفتم مسیحیت فقط یه مفهوم میشناسه اونم فقط کلمه خالقه.وقتی بهش بگی مثلا یک جنین چرا یهویی خلق نمیشه هنگ میکنه.اصلا نیاز نبود برای زدن مسیحیت برن سراغ اجدادشون یا بقول دوستمون پسر عموهاشون.
ولی در مقابل میگن چرا اون خلق بقول شما تغییر میکنه و دچار تطور میشه میگیم هر خلقی از یک الی چند جعل رو شامل میشه.چرا یهویی خلق صورت نمیگیره میگیم خلق بر بستر سویتُ رخ میده.میگه چرا جعل صورت میگیره و چرا خلق بر بستر سویتُ رخ میده میگیم چون آیت موضوعیت داره.میگه چرا آیت موضوعیت داره؟میگیم چون اون در عین خالق بودن رب و مربی هم هست.میگه چرا ربوبیت میکنه؟میگیم چون به انسان که اینجا مخاطبه اراده داده و این اراده بقول نیچه معطوف به هر چیزی میشه.در واقع آیه رو مبنای معرفت و دانش قرار داده.(آیه=حبس علامت در شی که شما فکر کنم تا حدودی متوجه شدید)

حالا شما فرض کنید این حرفای من یک توهمه.در حد یک توهم که میتونید از من بپذیرید؟...من یه سوال دارم.اگه تلقی شرقی هارو بزاریم کنار و فقط تفکر غرب و اسلام رو در نظر بگیریم ،3 تا مفهوم هستن که مبنای دانش تو این سه تلقی و در واقع تفکر هستن.
1-تو اسلام مبنا مفهوم آیه هست.
2-تو غرب تو یک شاخه مبنا آرخه هست.
3-تو غرب تو یک شاخه دیگه مبنا مفهوم ایده یا ایدیا ست.

من گفتم این سه تا مفهوم یکی هستن.در واقع یک کانسپت بودن که در ادامه ترمینولوژی شده و تغییر فهم صورت گرفته.من میگم این برای شما عجیب هست یا نه؟

وقتی آرخه مبنا قرار میگیره از دلش ساینتیسیم که مبتنی بر تقلیل گرایی و حس گرائیه بیرون میاد...که من گفتم این معادل واژه قرآنی علم نیست.نمیدونم این دوستمون چرا از مفاهیم کتابی که قبولش نداره استفاده میکنه.(همونطور که از مفهوم عقل هم که مربوط به قرآنه و با ریزن و رشنالیتی متفاوته استفاده میکنن و میگن ما عقل گرا هستیم.درستش اینه که بگن ما تفکر گرا هستیم)پس علم و ساینس دو تا کانسپت متفاوته.حالا این دوستمون میگن تو فلان ژورنال و فلان مجله و سایت و کتاب این دوتا رو معادل هم میگیرن.من اتیمولوژی کردم که ببینن اینا معادل هم نیستن.

اتفاقی که در مورد اون برگ درخت میفته اینه که وقتی با ساینس میری سراغش(ساینس رو وقتی میگیری مطلق دانش) حقیقت حبس شده در اون رو که در واقع این برگ بخاطر اون حقیقت و منظور ،خلق شده رو کتمان میکنی.و اصطلاحا معرفت شما هبوط میکنه.این به این معنی نیست که اون برگ کارکرد مادی نداره.بله بعد اینکه معرفت سطح بالای خودت رو گرفتی بعدش حتما به آرخه اون هم میپردازی.
چسبیدن صرف به آیه ،عارف میسازه....چسبیدن صرف به آرخه به ساینتیست میسازه....تبیین آیه و کسب معرفت متعالی از اون و بعد تبیین آرخه و جمع این دو حکیم میسازه.(که عارف هم هست)

عرفان صرف تمدن سازی نمیتونی بکنه.ساینتیس تمدن میسازه ولی سازوکارش حبابه و فقط مسکنه .حکیم و حکمت هم تمدن سازه ولی تمدنش دیگه ماهیت حبابی نداره.

-در مورد فرگشت هم هر اون چقدر که با اون چهارچوب مفهومی بخونه قبول میکنم.اتفاقا تشکر هم میکنم.اگه واسه اونا آب نداشت واسه ما نون داره.کلی معنا شما میتونی بگیری.اونا چون این موارد رو نمیدونن سرپوش میزارن رو حقیقت.تقصیر هم گردن مسیحیت انحرافیه.جالبته خود فلسفه که اساسش فهم غلطه مسیحت رو لجن مال کرده.اونا تلقی دینیشون اون بوده.بعد که به فرگشت پی بردن پایه هایی مسیحت رو شل دیدن.
در مورد انسان رو قرآن صراحت داره که حضرت آدم بدون پدر بوده.میگه درمورد شباهت خلقت حضرت عیسی و آدم.

-درمورد سست بودنش.....ببینید شما باید خودتون رو در شرایط آزمایشگاهی بزارید جای اونا..........ادامه پست موکول میکنم به فردا:dجواب پست رو ندید تا کاملش کنم:)

گفتم باید خودمون رو تو شرایط آزمایشگاهی جای اونا بزاریم.واسه اینکار باید تاریخ تفکر رو تو غرب بدونیم.قبلا یه جور دیگه فکر میکردن و تعریف دیگه ای از علم داشتن ولی یه جور دیگه.قبلا دنبال ذان یا نومن هر پدیده بودن.گفتن نمیتونیم به نومن هر پدیده برسید پس به نمود یا فنومن اون میپردازن.الان دیگه یادشون رفته که یه زمانی دنبال نومن بودن.
تو ساینس شما یه روگرفتی از طبیعت رو میگیرید و تو ذهنتون صغری کبری میکنید.فوزیس یا فیزیک همین کار رو میکنه دیگه.فیزیک یه روگرفتی از طبیعت رو مطالعه میکنه.تو فلسفه زیست شناسی ،به دکترین فیزیولوژی میرسن.یعنی روگرفتی از حیات رو مطالعه میکنن.من میگم این رسیدن به ذات خلقت نیست بلکه شما ارتباط بین عناصر تشکیل دهنه پدیده هارو مطالعه میکنید.این در واقع مطالعه جعله.و بشر هنوز نتونسته و با ساینس نمیتونه به خلقت پی ببره.(به خود تعریف فوزیس تو آرا و نظرات ارسطو توجه کنید)
همین که نمیتونه به خلقت بپردازه و اون روگرفت رو میگیره و تو ذهن استنتاج میکنه برداشت های غلط ذهن میشه.

-در مورد خدا ما داریم اینطور میگیم.اونا اینطور برداشت نمیکنن و نکردن.من که نگران خدا نیستم.من نگران این حضرات هستم:)اشاره خوبی کردید.رد یا قبول این فرضیه برای من تفاوتی نمیکنه.ولی من تو پست اول به این مطلب اشاره کردم که این قضیه به یک ایدئلوژی تبدیل شده.یعنی سایر شاخه های علوم انسانی از دل این نوع انسان شناسی و حیات شناسی در اومده.لذا تو بحث right یا law یا true در مورد انسان از این قضیه استفاده میکنن.بعد اون رو میبرن بصورت اعلامیه جهانی اعلام میکنن و همه مردم جهان رو با اون چوب میزنن.
پس بحث اینه.وگرنه هر کی دوست داره خودش رو خویشاوند میمون و شانپانزه بدونه به ما چه ربطی داره.
من میخواستم کامل درم ورد اینکه یه تلقی تو زیست شناسی چطور به یک درخت معرفت تبدیل میشه صحبت کنم.خودتون این رو خوب متوجه شدی.
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشخصه با تفسیر کردن و دست باز در تعبیر منطیق با ساینس زمان هیچ وقت کم نمیارین.

به این نمیگن نقطه قوت، میگن تفسیر برای توجیه کردن.
وگرنه شما تمامی نقاط ضعف انجیل که فکر میکنی با ساینس منطق نیست رو بیار، اگر من نتونستم توجیهات مشابه شما انجام بدم و تفسیر به روزش کنم، بگو سخن گزاف گفتی
واقعیت ـه....


حالا هرچقدر هم بحث کنین، مهم اینه کل علم دنیا داشته و داره تو اروپا و آمریکا تولید میشه (اکثرن دانشمندان هم یهودی ان :| نمیدونم چرا اینا اینقد باهوشن :| مغز اقتصادیشونم عالیه)
بعد عده ای از ما نشستیم داریم بحث می کنیم که اونا اشتباه می کنن برای همین جنگ پیش میاد یا اقتصادشون فلج شده و فلان و بیسار....


اونم ماها :D خخخ آخه کی مارو حساب می کنه؟! چه گلی به سر دنیا زدیم مثلن؟!؟!
همین علمی هم که داریم خداروشکر کنیم از همین غربی های به قول دوستان فلان فلان شده،بدست آوردیم وگرنه که کپر نشین بودیم والا :| چیه؟! چی؟ چارتا قانون فیزیک ایرانی بیارید ما ببینیم استفادش در چیه! چارتا کشف و اختراع مهم بیارید :D الکی جوّ خود برتر بینی و صاحب نظر در تمام عرصه ها داریم والا... :D
 

Mandela.

عضو جدید
واقعیت ـه....


حالا هرچقدر هم بحث کنین، مهم اینه کل علم دنیا داشته و داره تو اروپا و آمریکا تولید میشه (اکثرن دانشمندان هم یهودی ان :| نمیدونم چرا اینا اینقد باهوشن :| مغز اقتصادیشونم عالیه)
بعد عده ای از ما نشستیم داریم بحث می کنیم که اونا اشتباه می کنن برای همین جنگ پیش میاد یا اقتصادشون فلج شده و فلان و بیسار....


اونم ماها :D خخخ آخه کی مارو حساب می کنه؟! چه گلی به سر دنیا زدیم مثلن؟!؟!
همین علمی هم که داریم خداروشکر کنیم از همین غربی های به قول دوستان فلان فلان شده،بدست آوردیم وگرنه که کپر نشین بودیم والا :| چیه؟! چی؟ چارتا قانون فیزیک ایرانی بیارید ما ببینیم استفادش در چیه! چارتا کشف و اختراع مهم بیارید :D الکی جوّ خود برتر بینی و صاحب نظر در تمام عرصه ها داریم والا... :D

مشکل اینجاست که یک عده تو کشور ما اصلا دارن تو یک کره خیالی دیگه زندگی میکنن.
برای هر چیزی میتونن بشینن هزاران جلد کتاب بنویسن و کشف دکترین کنن و دست های پشت پرده رو هویدا کنن و ...

فقط کافیه بهشون بگی باشه همه اینا قبول، نتیجه عملی و کاربردی مکتب فکری شما در تاریخ چی بوده و چی هست؟
این گوی و این میدان بیا شروع کن ببینیم چطوری نتیجه میگیری.
دوباره میشینن صدها جلد کتاب مینویسن که چرا ما نمیتوانیم عقایدمون رو اجرا کنیم. :D


ما تو این مملکت با چنان مکتب سستی در بین مردم روبرو هستیم، که مک دونالد مصداق نفوذه و اگر در کشور روبه روی مک دونالد باز بگذاریم:

مک دونالد میتواند کل دودمان و تاریخ فرهنگ چندهزار ساله ایرانی هارو به تنهایی به باد بده.
واسه همین علل نفوذ مک دونالد هم باور کن میتونن 50 جلد کتاب بنویسن. :surprised:


چهارتا دختر و پسر آب بازی میکنن، یا زن ها بیان استادیوم ورزشی، اسلام به خطر میوفته.
واسه این هم میتونن صد جلد کتاب بنویسن و نقش فراماسون رو در آب بازی مختلط پیدا کنن. :surprised:


حالا شما حساب کن این مکتب فکری و فرهنگی که با غذا و آب بازی دچار تزلزل میشه، بخواد به صورت علمی جلوی غرب بایسته.

اونوقت میگن فرهنگ غربی سسته و در حال نابودیه، کدوم فرهنگ سستی با مرغ و سیب زمینی میتونه کل یک مملکت رو بگیره، این نشانه سستیه؟

بعد هم که بهشون میگی بابا جمع کنین این توهمات رو، میگن شما عوامین و سطحی نگرین، نمیدونین پشت پرده غرب چه دکترین هایی در جریان هست و چه فیلمایی دارن تو هالیوود میسازن. :confused:


خوب مشخصه همش باید غرق فلسفه بافی و اهداف پشت پرده و ... بشه و داد و فریاد کنه که حق مارو خوردین.

بعد هم بیاد بگه تمامی غرب در حال فروپاشی هست، دانشگاه های غرب به نشانه اعتراض بلند شده اند، آخر الزمان نزدیک است و...
باور کن بری تو یک کشور غربی این چیزا رو به دانشجوهاش بگی، میگن بشین رو صندلی یک لیوان آب بدم دستت ریلکس باش. :)
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
آقا من کاری به بحث های ذهنی و انتزاعی شما ندارم.
چون مشخص هست تمامی برداشتت از جهان بر اساس جهان بینی اسلامیه و من هم دلیلی نمیبینم بخوام سر جهان بینیت باهات بحث کنم، چون هم برای تو بیفایده هست هم برای من.
بحث هاش شما هم که ذهنیه.شما الان برای من آزمایش کردید؟یا آزمایشگاه راه انداختید؟من میگم قال الله تو میگی قال داروین و سایرین.
تمام برداشت شما هم ناشی از جهانبینی داروینیه.من تمدن داروینی و نتایجش رو بی ریشه و روی آب میبینم.البته باهوش نیستم.پدران اون تمدن یکی یکی دارن اعتراف میکنن.
تمدنی که حقیقت خیلی از گزاره های آگاهی انسان رو صرفا مربوط به نورون های مغز میدونه آخر و عاقبتش این میشه.
اگه تو گل زیست شناسی دست و پا نمیزدی ،حداقل مطالعات فرا زیست شناسی هم میتونستی داشته باشی.


1- همه موجودات به صورت
خلق الساعه​
به وجود آمدن و سپس به زمین اومدن ؟
مثلا شیر و ببر و پلنگ و گربه و ... به صورت آنی خلق شدن و سپس در زمین تکثیر شدن و این ها دارای یک جد مشترک نیستند؟
فکر کنم اگه اینبار توضیح بدم ده بار رو رد کنه.
گفتم خلق بر بستر سویتُ صورت میگیره.به جز انسان نخستین که استثنا کرده .بیا تو پارادایم من تا بتونی بفهمی چی میگم.
پس سایر موجودات میتونن اون روند فرگشت رو داشته باشن.چون جعل در موردشون صورت میگرفته.


2- فرگشت در مورد همه موجودات
به جز انسان​
، به طور کامل صدق میکنه ولی در مورد انسان صدق نمیکنه؟
مثلا شامپانزه و گوریل و میمون و ... در یک زمانی در میلیون ها سال پیش یک جد مشترک داشته اند و بعدا مسیر فرگشتیشون جدا شده؟
اما انسان تافته جدا بافته هست؟

نه بطور کامل چون این فرض اشکالات اساسی داره.اینکه یک موجود با عدم توانایی پرواز بعد از مدت زمان طولانی پرواز میکنه حوزه جعل و صفت جاعلیت خداست در مورد اون مخلوقش.
شما همه اینارو صرفا اتفاقی و در نسبت با محیط تعریف میکنید.....من میگم جعل هم در مورد اون محیط اتفاق میفته و هم در اون موجودات.

اما صادق (علیه السلام)به مفضل میگه ای مفضل شباهت انسان به میمون دارای آیته و نشانیه.نشان این که تو این شباهت رو ببینی و غرور پیشفرض و خود برتر بینی در دنیا نداشته باشی.چیزی که تو رو از اون موجود جدا میکنه عقله.چه اینکه اگه این عقل در میمون جعل میشد در شمار انسان ها جای میگرفت.
خودتون رو عقل گرا میدونید در صورتی که این مفهوم قرآنی رو با فهم عوامانه دنبال میکنید.عقل سازوکاریه در وجود انسان که حد میزنه به تفکر.وقتی تفکر منهای تعقل دستمایه قرار میگیره ،در مواجهه با موجودی شبیه انسان به نام میمون ،احساس خویشاوندی میکنه.
اون میمون رو خلق کرده(تو اون مسیر سویتُ و جعل) که انسان تو بعد مادی تفاوتی بین خودش و میمون قائل نشه بعد داروین این موجود رو دیده فکر کرده جدشه.
اینکه میگید انسان برتری بر سایر حیوانات نداره و خیلی از حیوانات ویژگی های خیلی برتری بر انسان دارن رو که دین هم گفته.اونچیزی که برتری میبخشه عقله.عقل ایمان رو میاره.ایمان ایقان میاره.ایقان هم ایقاظ رو بهمراه داره.وقتی انسان تازه به اون مرحله رسید حقیقت سرشت خودش رو میفهمه.

3- همه موجودات از یک ریشه مشترک هستند و در طول میلیون ها سال فرگشت، هر کدام به یک شکلی در آمده اند؟

4- موضع ندانم گرایی و عدم قطعیت تا هر وقت ساینس به طور کامل اثبات کرد، اسلام رو بر اون منطبق کنیم؟

5 و 6 و ...؟
مورد سه رو متوجه نشدم مساله تون چیه.
در مورد چهار:
اتفاقا من از اونایی نیستم که دین و قرآن و خدا رو نسبت به معرفت لخت و عریان ساینس منفعل بگیرم.مثل کسانی که مدام موارد ذکر شده در قرآن رو با فرضیات مثلا علمی غرب یکی میگرن و میگن ببینید جاذبه فلان جا اومده و فلان چیز در فلان جا.
این مورادی که تو ساینس بهش میرسن سایه و شبحی از اون حقیقت اصلیه.چون لخت و عریانه برداشت های غلط ازش میشه.

من فعلا در مورد پیدایش انسان این چیزا به ذهنم میرسه اگر حالت دیگری هست لطفا عرض کن.

اینم جواب بده با توجه به معرفت و نالج و ساینسی که به کمک اسلام به دست آوردی:

1- از اینکه ببر و شیر 95 درصد DNA مشترک دارن، چه معرفتی رو کسب میکنی؟ (چرا قبول میکنی یا نمیکنی ما اینارو گربه سانان بنامیم؟)
2- از اینکه انسان و شامپانزه 98 درصد DNA مشترک دارن، چه معرفتی رو کسب میکنی؟ (چرا قبول نمیکنی یا میکنی ما اینارو ایپ ها بنامیم؟)


یک نمونش رو که در واقه پاسخ مورد شماست رو توضیح دادم بهتون.این یکی دانش توحید میده اون یکی حذف خدا از زندگی بشر.تفوات رو میبنید.یک برداشت غلط در ابتدای یک مسی تفکر چه بلایی سر بشر میاره.کار رو به جایی میرسونه که انسان حیوان بودن خودش رو تئوریزه میکنه.
خیلی سوال پرسیدی....من یه سوال بپرسم:

شما برای انسان با این روند فرگشتی چطور ارزش گذاری میکنید؟اون انسانیتی که جدیدا مد شده میگن انسانیت ربطی به دین نداره با این اوضاع و احوال چه صیغه ایه؟
نکنه اینم به نسبت معز به جرم ربط داره؟
:biggrin:
ما الان بیرون بقول شما اون روند فرگشت ایستادیم داریم در مورد این قضیه صحبت میکنیم.یعنی آگاهی داریم و زبان هم داریم با هم صبحت کنیم.هیچ یک از این موجودات هم این آگاهی رو ندارن.......این همه تفاوت در آگاهی فقط بخاطر نسبت جرم مغز به بدن.......حافظ کجایی که ببینی ره افسانه زدن رو به کجاها رسوندن.
همه این افسانه پردازی ها در مورد خودش هم هست متاسفانه.اینکه بگه نه من چیزی جز همون میمون نیست .....فقط یکم باهوش ترم.

در پایان هم یک چیز رو مد نظر داشته باش، چون مدان داری تو نوشته هات تکرارش میکنی !
مسیحیت اگر اندازه مکتب شما
آدم تفسیر به نرخ روز کن​
داشت، اونم به مشکل نمیخورد.
همانطور که وقتی کتاب شما مدعی هست عرش الله بر آب است و فرشتگان حملش میکنن رو با تفسیر یکجور معنا میکنید.
وقتی گفته میشه آسمان همچون سقف با ستون نامرئی به زمین متصل هست، با تفسیر یکجور دیگر معناش میکنید.
و ... صدها مورد دیگر که جاش این تاپیک نیست، مشخصه با تفسیر کردن و دست باز در تعبیر منطیق با ساینس زمان هیچ وقت کم نمیارین.

به این نمیگن نقطه قوت، میگن تفسیر برای توجیه کردن.
وگرنه شما تمامی نقاط ضعف انجیل که فکر میکنی با ساینس منطق نیست رو بیار، اگر من نتونستم توجیهات مشابه شما انجام بدم و تفسیر به روزش کنم، بگو سخن گزاف گفتی.


از سر استیصال مدام در حال توهین کردنی.خودرن نون به نرخ روز که کار پیامبران شما(داروین و دیگران) ست.هر دوره ای یه چیزی به اسم علم به خورد بشر میدن و یه جوری سر کار میزارن ملتو.

حقایقی در مقام مفهوم وجود داره که از چند هزار سال پیش ثابته.
اگه حداقل مباحث مربوط به تاویل متن و سازوکار مفهوم رو در آرا و نظرات هایدیگر و گادامر و دیگران میدونستی اینطوری پوپولیستانه در مورد تفسیر و تاویل حرف نمیزدید.

من که خودم با مثال اون ضعف خدای صرفا خالق و ساعت ساز رو گفتم ،در مورد جنین انسان که دوره کامل شدن داره رد میشه.حالا با مفاهیم انجیل توجیهش کن.
 

Mandela.

عضو جدید
بحث هاش شما هم که ذهنیه.شما الان برای من آزمایش کردید؟یا آزمایشگاه راه انداختید؟من میگم قال الله تو میگی قال داروین و سایرین.
تمام برداشت شما هم ناشی از جهانبینی داروینیه.من تمدن داروینی و نتایجش رو بی ریشه و روی آب میبینم.البته باهوش نیستم.پدران اون تمدن یکی یکی دارن اعتراف میکنن.
تمدنی که حقیقت خیلی از گزاره های آگاهی انسان رو صرفا مربوط به نورون های مغز میدونه آخر و عاقبتش این میشه.
اگه تو گل زیست شناسی دست و پا نمیزدی ،حداقل مطالعات فرا زیست شناسی هم میتونستی داشته باشی.



فکر کنم اگه اینبار توضیح بدم ده بار رو رد کنه.
گفتم خلق بر بستر سویتُ صورت میگیره.به جز انسان نخستین که استثنا کرده .بیا تو پارادایم من تا بتونی بفهمی چی میگم.
پس سایر موجودات میتونن اون روند فرگشت رو داشته باشن.چون جعل در موردشون صورت میگرفته.




نه بطور کامل چون این فرض اشکالات اساسی داره.اینکه یک موجود با عدم توانایی پرواز بعد از مدت زمان طولانی پرواز میکنه حوزه جعل و صفت جاعلیت خداست در مورد اون مخلوقش.
شما همه اینارو صرفا اتفاقی و در نسبت با محیط تعریف میکنید.....من میگم جعل هم در مورد اون محیط اتفاق میفته و هم در اون موجودات.

اما صادق (علیه السلام)به مفضل میگه ای مفضل شباهت انسان به میمون دارای آیته و نشانیه.نشان این که تو این شباهت رو ببینی و غرور پیشفرض و خود برتر بینی در دنیا نداشته باشی.چیزی که تو رو از اون موجود جدا میکنه عقله.چه اینکه اگه این عقل در میمون جعل میشد در شمار انسان ها جای میگرفت.


فرزاد من اشتباهی که تو نوشته های قبلیم کردم این بود که ازت زیاد سئوال میپرسدم و چون حجم مطلب بالا میرفت شما هم میزدی به صحرای کربلا و از هر دری سخنی میراندی که معلوم نبود اینارو قبلا کجا یادداشت کرده بودی که مدام کپیش میکردی !!
برای همین سعی میکنم فقط روی موضوع اصلی که ازش فرار میکنی زوم کنم تا دقیق متوجه بشم گیر کار شما کجا هست.


فرگشت بر اساس حرفای داروین هست و چون داروین گفته حیوانات ریشه مشترک دارن پس ما قبول کردیم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مگر زمان داروین تجهیزات آزمایشگاهی امروزی برای تطابق ژنی و DNA هم در این سطح وجود داشته و ما خبر نداشتیم؟

برادر محترم، فرگشت بر اساس الگوریتم های ژنتیک و DNA بنا شده نه حرفای داروین.
داروین مشاهدات شهودی اش را گفت و برداشت خیلی کلی اش از جمع آوری فسیل ها.


شما که میفرمایید ساینس نتوانسته ثابت کند انسان و شامپانزه دارای جد مشترک هستند، منظورت اثبات با چه مدرکی هست؟
یعنی چه اقدامی ساینس انجام بده شما به این نتیجه میرسی که ریشه اینها یکسان است؟


بیشتر از همه مشتاقم ببینم جواب سئوال آخر رو چی میدی.
چون شما برای گزینه آخر فقط داری به حرف مکتبت بسنده میکنی که چون معتقدی امام صداق به خالقت متصل بوده، پس چون ایشون گفته علت شباهت انسان و شامپانزه صرفا افزایش معرفت هست، جواب گرفته شده است !!

حالا کسی با چنین دیدگاهی واقعا میتونه مدرک ساینس رو بپذیره؟
بازم میگم اون مدرک ساینس باید چیکار بکنه برات؟

به شامپانزه آمپول تزریق کنه و تبدیل به انسان بشه؟
که احتمالا در این صورت هم میگی اینا در حوزه جعل خداست !!

حرفام در مورد دلفین را در صفحه قبل نوشته آخر بخون، بسیاری از حالات روانی (روحی از نظر شما) که فکر میکنی فقط مخصوص انسان هست رو دولفین هم داره و تست آیینه و خودآگاهی رو پاس کرده.
اونم فقط به دلیل بالا بودن جرم مغزش و نزدیکی اون به مغز انسان.

شما اول تکلیف خودت رو مشخص کن که اصلا ساینس رو قبول داری و چه نوع مدرکی از ساینس میتونه برات حجت باشه، وقتی بخش های زیادی از ساینس رو یک توهم و ایدئولوزژی شکست خورده میدونی، خوب بنده خدا با همین معرفتت هم به سعادت میرسی.
دنبال کشف مجهولات هستی که چی بشه؟
هی بیشتر به عظمت خدا پی ببری و خوشحال تر بشی که چقدر عظمت داره و خدا هم اجر این خوشحالیت رو بده؟
 
آخرین ویرایش:

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
مشکل اینجاست که یک عده تو کشور ما اصلا دارن تو یک کره خیالی دیگه زندگی میکنن.
برای هر چیزی میتونن بشینن هزاران جلد کتاب بنویسن و کشف دکترین کنن و دست های پشت پرده رو هویدا کنن و ...

فقط کافیه بهشون بگی باشه همه اینا قبول، نتیجه عملی و کاربردی مکتب فکری شما در تاریخ چی بوده و چی هست؟
این گوی و این میدان بیا شروع کن ببینیم چطوری نتیجه میگیری.
دوباره میشینن صدها جلد کتاب مینویسن که چرا ما نمیتوانیم عقایدمون رو اجرا کنیم. :D


ما تو این مملکت با چنان مکتب سستی در بین مردم روبرو هستیم، که مک دونالد مصداق نفوذه و اگر در کشور روبه روی مک دونالد باز بگذاریم:

مک دونالد میتواند کل دودمان و تاریخ فرهنگ چندهزار ساله ایرانی هارو به تنهایی به باد بده.
واسه همین علل نفوذ مک دونالد هم باور کن میتونن 50 جلد کتاب بنویسن. :surprised:


چهارتا دختر و پسر آب بازی میکنن، یا زن ها بیان استادیوم ورزشی، اسلام به خطر میوفته.
واسه این هم میتونن صد جلد کتاب بنویسن و نقش فراماسون رو در آب بازی مختلط پیدا کنن. :surprised:


حالا شما حساب کن این مکتب فکری و فرهنگی که با غذا و آب بازی دچار تزلزل میشه، بخواد به صورت علمی جلوی غرب بایسته.

اونوقت میگن فرهنگ غربی سسته و در حال نابودیه، کدوم فرهنگ سستی با مرغ و سیب زمینی میتونه کل یک مملکت رو بگیره، این نشانه سستیه؟

بعد هم که بهشون میگی بابا جمع کنین این توهمات رو، میگن شما عوامین و سطحی نگرین، نمیدونین پشت پرده غرب چه دکترین هایی در جریان هست و چه فیلمایی دارن تو هالیوود میسازن. :confused:


خوب مشخصه همش باید غرق فلسفه بافی و اهداف پشت پرده و ... بشه و داد و فریاد کنه که حق مارو خوردین.

بعد هم بیاد بگه تمامی غرب در حال فروپاشی هست، دانشگاه های غرب به نشانه اعتراض بلند شده اند، آخر الزمان نزدیک است و...
باور کن بری تو یک کشور غربی این چیزا رو به دانشجوهاش بگی، میگن بشین رو صندلی یک لیوان آب بدم دستت ریلکس باش. :)

تاپیک رو تقریبا به همون سرنوشت تاپیک های دیگه داری دچار میکنی.فکر کردم دارید بحث علمی میکنی مثلا.الان شما میگید با ساینس به حقیقت رسیدید ،پس این همه بیقراری برای چیه؟
ما ادعای ایستادن در انتهای خطر رو نداریم ولی تمدنی که بقول تافلر به حدش رسیده رو میتونیم بیایم اینجا به باد تناقضات و اعترافات بگیریم.ولی موضوع این تاپیک نیست.
اگه میخواید ادامه بدید از بحث های حاشیه ای دور باشید.
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
فرزاد من اشتباهی که تو نوشته های قبلیم کردم این بود که ازت زیاد سئوال میپرسدم و چون حجم مطلب بالا میرفت شما هم میزدی به صحرای کربلا و از هر دری سخنی میراندی که معلوم نبود اینارو قبلا کجا یادداشت کرده بودی که مدام کپیش میکردی !!
برای همین سعی میکنم فقط روی موضوع اصلی که ازش فرار میکنی زوم کنم تا دقیق متوجه بشم گیر کار شما کجا هست.


فرگشت بر اساس حرفای داروین هست و چون داروین گفته حیوانات ریشه مشترک دارن پس ما قبول کردیم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مگر زمان داروین تجهیزات آزمایشگاهی امروزی برای تطابق ژنی و DNA هم در این سطح وجود داشته و ما خبر نداشتیم؟

برادر محترم، فرگشت بر اساس الگوریتم های ژنتیک و DNA بنا شده نه حرفای داروین.
داروین مشاهدات شهودی اش را گفت و برداشت خیلی کلی اش از جمع آوری فسیل ها.


شما که میفرمایید ساینس نتوانسته ثابت کند انسان و شامپانزه دارای جد مشترک هستند، منظورت اثبات با چه مدرکی هست؟
یعنی چه اقدامی ساینس انجام بده شما به این نتیجه میرسی که ریشه اینها یکسان است؟


بیشتر از همه مشتاقم ببینم جواب سئوال آخر رو چی میدی.
چون شما برای گزینه آخر فقط داری به حرف مکتبت بسنده میکنی که چون معتقدی امام صداق به خالقت متصل بوده، پس چون ایشون گفته علت شباهت انسان و شامپانزه صرفا افزایش معرفت هست، جواب گرفته شده است !!

حالا کسی با چنین دیدگاهی واقعا میتونه مدرک ساینس رو بپذیره؟
بازم میگم اون مدرک ساینس باید چیکار بکنه برات؟

به شامپانزه آمپول تزریق کنه و تبدیل به انسان بشه؟
که احتمالا در این صورت هم میگی اینا در حوزه جعل خداست !!

حرفام در مورد دلفین را در صفحه قبل نوشته آخر بخون، بسیاری از حالات روانی (روحی از نظر شما) که فکر میکنی فقط مخصوص انسان هست رو دولفین هم داره و تست آیینه و خودآگاهی رو پاس کرده.
اونم فقط به دلیل بالا بودن جرم مغزش و نزدیکی اون به مغز انسان.

شما اول تکلیف خودت رو مشخص کن که اصلا ساینس رو قبول داری و چه نوع مدرکی از ساینس میتونه برات حجت باشه، وقتی بخش های زیادی از ساینس رو یک توهم و ایدئولوزژی شکست خورده میدونی، خوب بنده خدا با همین معرفتت هم به سعادت میرسی.
دنبال کشف مجهولات هستی که چی بشه؟
هی بیشتر به عظمت خدا پی ببری و خوشحال تر بشی که چقدر عظمت داره و خدا هم اجر این خوشحالیت رو بده؟

وقتی میگیم داروین منظور ایده اولیه بوده.نه اینکه این حرفا براساس فقط همون حرفای داروینه.

جواب سوالت رو فکر کنم چندید بار.ولی بازم همین یه سوالت رو جواب میدم شب انشا الله.

بعد کلا میخوام بیام تو پارادایم تو و فقط یه سوال مطرح کنم.چون فکر میکنم جوابای من بدرد شما نمیخوره.منطقیه دیگه؟
 

amirdolu

کاربر بیش فعال
فقط سئوالی که ازت دارم با توجه به شناختت از دینت که به حوزه کار من و این تاپیک مربوط میشه این هست که نظر صریح اسلام در مورد پیدایش موجودات چیست؟

1- همه موجودات به صورت خلق الساعه به وجود آمدن و سپس به زمین اومدن ؟
مثلا شیر و ببر و پلنگ و گربه و ... به صورت آنی خلق شدن و سپس در زمین تکثیر شدن و این ها دارای یک جد مشترک نیستند؟

2- فرگشت در مورد همه موجودات به جز انسان، به طور کامل صدق میکنه ولی در مورد انسان صدق نمیکنه؟
مثلا شامپانزه و گوریل و میمون و ... در یک زمانی در میلیون ها سال پیش یک جد مشترک داشته اند و بعدا مسیر فرگشتیشون جدا شده؟
اما انسان تافته جدا بافته هست؟

3- همه موجودات از یک ریشه مشترک هستند و در طول میلیون ها سال فرگشت، هر کدام به یک شکلی در آمده اند؟

4- موضع ندانم گرایی و عدم قطعیت تا هر وقت ساینس به طور کامل اثبات کرد، اسلام رو بر اون منطبق کنیم؟

5 و 6 و ...؟

.

شاید این آیه واضح ترین آیه در قران برای تفاوت خلقت انسان و حیوانات باشه که کاملا بحث ریشه مشترک رو منتفی می کنه.
خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها و انزل لکم من الانعام ثمانيه ازواج يخلقکم في‏ بطون امهاتکم خلقا من بعد خلق في‏ ظلمات ثلاث ذلکم الله ربکم له الملک لا اله الا هو فاني تصرفون


ترجمه : خداوند شما را از يک تن آفريد، و همسرش را از جنس او قرار داد، و براى شما از دام ها هشت تاى پديد آورد ( شتر، گاو، ميش و بز; نر و ماده آنها ) شما را در شکم مادرانتان آفرينشى پس از آفرينش ديگر، در تاريکى هاى سه گانه ( شکم، رحم و مَشيمه ) خلق مى کند. اين است خدا که پروردگار شماست. اوست که کارهاى شما را به سامان مى رساند، و فرمانروايى فقط از آنِ اوست. جز او معبودى شايسته پرستش نيست، پس چگونه از عبادت او باز گردانده و به پرستش غير او برده مى شويد ؟ (زمر- 6)

در مورد خلق الساعه بودن آدم و عیسی (ع). اتفاقا یک تعبیر مشترک اومده( کن فیکون).


ان مثل عيسي‏ عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فيکون


ترجمه : بى گمان، حکايت آفرينش عيسى نزد خدا همچون حکايت آفرينش آدم است که خدا او را از خاک آفريد، سپس به او گفت: باش، و او بدون پدر به وجود آمد. پس همان گونه که آدم فرزند خدا نبود، عيسى نيز فرزند خدا نيست. آل عمران / 59




قالت رب اني يکون لي‏ ولد و لم يمسسني‏ بشر قال کذلک الله يخلق ما يشاء اذا قضي‏ امرا فانما يقول له کن فيکون


ترجمه : مريم گفت: پروردگارا، چگونه مرا فرزندى باشد در حالى که هيچ بشرى مرا لمس نکرده است ؟ فرشته گفت: حقيقت همان است که به تو نويد دادم. خدا هر چه بخواهد مى آفريند، بدين صورت که چون کارى را مقرّر کند، فقط به آن مى گويد: باش، و آن چيز موجود مى شود. آل عمران / 47
 

Mandela.

عضو جدید
تاپیک رو تقریبا به همون سرنوشت تاپیک های دیگه داری دچار میکنی.فکر کردم دارید بحث علمی میکنی مثلا.الان شما میگید با ساینس به حقیقت رسیدید ،پس این همه بیقراری برای چیه؟
ما ادعای ایستادن در انتهای خطر رو نداریم ولی تمدنی که بقول تافلر به حدش رسیده رو میتونیم بیایم اینجا به باد تناقضات و اعترافات بگیریم.ولی موضوع این تاپیک نیست.
اگه میخواید ادامه بدید از بحث های حاشیه ای دور باشید.

فکر کنم خودتون بیشتر از همه تاپیک خودتون رو منحرف میکنید.
در ضمن من غیر از تاپیک شما تو تاپیک دیگری به غیر از یک تاپیک که حرف کلی زدم نظر دیگری ندادم و بقیه اش تاپیک های علمی خودم بود !!
لطفا اذهان عمومی رو منحرف نکنید که با کسی طرف هستین که مدام داره دست به انحراف تاپیک ها با مطالبی غیرعلمی میزنه.

وقتی میگیم داروین منظور ایده اولیه بوده.نه اینکه این حرفا براساس فقط همون حرفای داروینه.

جواب سوالت رو فکر کنم چندید بار.ولی بازم همین یه سوالت رو جواب میدم شب انشا الله.

بعد کلا میخوام بیام تو پارادایم تو و فقط یه سوال مطرح کنم.چون فکر میکنم جوابای من بدرد شما نمیخوره.منطقیه دیگه؟


خیر جواب این سئوال رو حتی یک بار هم ندادی، فقط نشستین علل شکل گیری داروینیسم و تبعات اون رو مدام با فلسفه تشریح فرمودین.
ببینیم در شب آیا ساینس چه مدرک قابل آزمایشی برای شما بیاره تا شما بر اساس اون مدرک به این نتیجه برسی که نیای همه موجودات مشترک است.

فقط همینطور که گفتی، خواهشا از این حالت از یونان باستان تا نیچه و هیتلر رو به وسط کشوندن پرهیز کنید.
جواب هاتون رو هم کوتاه تر بنویسید که بشه روی یک موضوع زوم کرد و بحث در شاخه های بی ربط کش پیدا نکنه.
ممنون. :gol:
 

Mandela.

عضو جدید
شاید این آیه واضح ترین آیه در قران برای تفاوت خلقت انسان و حیوانات باشه که کاملا بحث ریشه مشترک رو منتفی می کنه.
خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها و انزل لکم من الانعام ثمانيه ازواج يخلقکم في‏ بطون امهاتکم خلقا من بعد خلق في‏ ظلمات ثلاث ذلکم الله ربکم له الملک لا اله الا هو فاني تصرفون


ترجمه : خداوند شما را از يک تن آفريد، و همسرش را از جنس او قرار داد، و براى شما از دام ها هشت تاى پديد آورد ( شتر، گاو، ميش و بز; نر و ماده آنها ) شما را در شکم مادرانتان آفرينشى پس از آفرينش ديگر، در تاريکى هاى سه گانه ( شکم، رحم و مَشيمه ) خلق مى کند. اين است خدا که پروردگار شماست. اوست که کارهاى شما را به سامان مى رساند، و فرمانروايى فقط از آنِ اوست. جز او معبودى شايسته پرستش نيست، پس چگونه از عبادت او باز گردانده و به پرستش غير او برده مى شويد ؟ (زمر- 6)

در مورد خلق الساعه بودن آدم و عیسی (ع). اتفاقا یک تعبیر مشترک اومده( کن فیکون).


خوب این موضوع صرفا داره این رو میرسونه که انسان تافته جدا بافته هست.
و در مورد نحوه پیدایش سایر موجودات نظری نمیده و نداده.
که احتمالا با قطعی شدن فرگشت بشه گفت نظر خالق ما هم همین فرگشت بوده.

اما در باب اینکه گفته شده اول آدم خلق شده و سپس همسرش حوا از او گرفته شده.
در حالیکه این حرف از نظر فرگشت مردود هست که اول موجود نر باشد و سپس موجود ماده از او مشتق شود.
در فرگشت جنسیت ماده جنس غالب هست و این نر هست که از یک ماده انشقاق یافته.


کلی ترین نشانه این موضوع وجود نوک پستان در موجودات نر هست.
پستانداران نر هرگز وظیفه شیردهی رو نداشتن ولی نوک پستان هم دارند و نوک پستان هم جز شیردهی هیچ کاربرد دیگری ندارد.


شما که معتقدی این یک خلقت خوشمنده و اول نر به صورت خلق الساعه خلق شده و سپس ماده از او مشتق شده، میتونی واسه ما تشریح کنی این خالق سرتا پا هوش شما هنگام خلق الساعه موجود نر در ابتدا، چرا برای این موجود نر نوک پستان گذاشته؟
واسه خوشگلیه؟


فرگشت واسه این موضوع کاملا جواب علمی داره که اتفاقا یکی از دلایل اثبات فرگشت هم هست، ولی احتمالا شما بگی هنوز نمیدونیم علتش چیه و یک معرفتی پشت این پنهان هست که بعدها میفهمیم.
 

ELnur

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر پستا زیاد بودن:weirdsmiley:
نتونستم جز چندتا محدود مابقی رو بخونم
چیزی که دستم اومد در مورد خلقت و این چیزا بازم نظریه ها باهم همخوانی ندارن:)

منم نظرمو میگم باشد که آگاه شویم و شوم و شود....

خیلی روان میگم ..کره زمین میدونید چجوری تشکیل شده دیگه؟وقتی آب یه جا جمع میشه توش موجودات تک سلولی ایجاد میشن به مرور تبدیل به خشکی میشه و همچنین موجودات تک سلولی پیشرفت میکنن و حیوانات زیادی به وجود میاد و میشه سر منشا هستی از نوع زمینی....موجوداتی شبیه انسان نه صرف خود انسان هم به مرور ایجاد شدن و تو زمین زندگی میکردن که نسلشون از همون موجودات تک سلولی و غیره نشات گرفته تا اینجا واضح هستش حالا یه سریا اعتقاد دارن آدم تکامل یافته ی همون موجودات شبیه انسان هستن یه سریا هم اعتقاد دارن آدم تکامل یافته ی اونا هستن اما خلقتشون در جای دیگری اتفاق افتاده.....ادم و حوا هم بچه دار شدن پسرشون طبق چیزی که من مطالعه کردم با دختری از موجود شبیه انسان که تحت تربیت قرار گرفته ازدواج کرده.....و نسل بشر ادامه یافته....این خلاصه ی دیدگاه من هست ممکنه توش ایراداتی هم داشته باشه پس همه ی نظرات مخالف و موافق با ارزش رو تو کل دنیا میخونم تا آگاهانه و بر اساس عقل تصمیم بگیرم

من نمیدونم چرا این همه دعوا میکنید....تفکر هرکسی برای خودش هست همیشه آدم باید راه رو برای بهتر کردن تفکرش باز بذاره آدم عاقل هم همین کارو میکنه خود خدا هم همینو میخواد حتی تو حرف زدن هم نباید صرفا نقال بود و تقلید کرد باید شناخت و خواند و فهمید.......
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
چرا داروینیسم منتج به نسبی انگاری میشود؟

چرا داروینیسم منتج به نسبی انگاری میشود؟

سلاممم.

اونچه که هدف این تاپیک بود و دوستمون نسبت به اون هدف دلواپس شدند و موجب انحراف مسیر و هدف تاپیک شدن ،پرداختن به ایدئولوژی داروینیسم بوده نه بحث فرگشت و تطور.

با پذیرش ایدئولوژی داروینیسم (دقت کنید پذیرش ایدئولوژی) ، تبیین درخت معرفت جدید برای بشر موضوعیت پیدا میکنه.

درختی که تنه اون رو ،داروین بصورت یک ایده که این ایده روگرفتی از مناسبات حیات موجودات مختلف بوده.
متافیزیک یا ریشه این درخت خیلی زود همزمان با داروین ،توسط نیچه تبیین شد.

مساله ای که اینجا لازمه اینه که همه باید خودشون رو جزئی از اون کل مسئله تطور ببینن....اون کسی که معتقده به اون برداشت ذهنی از مسئله فرگشت، باید همه رو جزئی از اون کل بدونه.ولی چیزی که رایجه اینه که این دوستان با اینکه به تطور معتقدن و اراده ای رو پشت این تغییرات نمیبینن ولی باز یک بنی آدم و فرزاندان آدم دسته بندی میکنن و یک خویشاوندان شانپانزه و میمون و ...
اونچیزی که نیازه اینه که اون دسته اول رو باید با مسئله تطور و تغییر در مناسبات ذهنی و بوجود اومدن ایده خدا و خلقت تبیین کرد.اینکه چطور این ایده خدا در بیشتر جوامع بشری بوجود اومده.بالاخره خدا یک ایدست در عالم موجود.

یک مساله ای که درمورد فلسفه وجود داره اینه که تلقی های غلطی در موردش وجود داره.همین که شما تو زیست شناسی روگرفتی از حیات موجودات رو میگیرید و تو ذهنتون صغری کبری میکنید دارید فلسفه میبافید.

اینکه این ایده یعنی خدا و تلقی های ادیان چطور در ذهن بشر پدید اومده رو نیچه درموردش بحث میکنه.پس نیچه شروع میکنه به تبیین ریشه اون درختی که تنه ش مساله داروین بوده.

پس یک فیزیولوژی که دکترین فلسفه زیست شناسیه مطرحه و یک ذهن.که این ذهن حاصل همون تطوره.(اونطور که میگن)

نیچه تو کتاب خواست قدرتش میگه : (نقل به ضمون)

انواع بسیار متنوع چشمها وجود دارد.در نتیجه حقیقت های(true) بسیار متوع وجود دارد.لذا هیچ حقیقتی وجود ندارد.(وقتی چشم های مختلف واقعیتی رو میبینن استنباط ها و ذهنیت های مختلف برشون پیش میاد)
تقابلی خرد باوری با نسبی انگاری که الان وجود داره مربوط به 150 سال پیش و همین پیشگویی نیچست-
نیچه معتقده که پنداری در یک جامعه میاد و بعد به دهانها میفته.یعنی از عالم وجود و آگاهی ،از طریق اعتباریات و مفاهیم و کلمات به عالم موجود میاد.بعدا مردم یادشون میره که این چیزی که الان حقیقت (ترجمه غلط مفهوم true) محسوب میشه ، قبلا پندار بوده.
نیچه بوجود اومدن این توهمات و پندار ها رو که تو عالم موجود true رو تبیین میکنه رو حاصل سبک زندگی و شرایط جغرافیایی و بومی میدونه.لذا میگه هر وواقعیتی از هر سبک زندگی خارج شد اون درسته(معنای صحیح true)...این به تکثر گرایی معرفتی و یا درست بودن انواع دانایی ختم میشه.لذا نسبی گرایی پدید میاد.

این ایده ای که داروین مطرح میکنه و همچنین ایده فلسفی نیچه که متاثر از اون بوده بعدا فلسفه پست مدرن رو بوجود میاره.بعدا کسانی مثل هایدیگر و ویتکانشتین و میشل فوکو و دیگران همین ایده نیچه رو بسط میدن.سایکولوژی فروید هم از همینجا نشات میگیره.انسانی که فروید معیار قرار میده انسان حاصل از همین تطور و فرگشته.

پس همه تلقی ها و پندار ها و باور های بشری درسته.چون حاصل موقعیت های جغرافیایی و فرهنگی و سبک زندگی اونا و در یک کلام تطور ذهنیشونه.چون این تطور در ذهن هم موضوعیت داره از نظر اونا.

این تلقی های پست مدرن ایدئولوژی رو نفی میکنه.هر گونه فراروایت رو رد میکنه.هیچ چیزی رو تعریف نمیکنه.همه چیز نسبی.اوجش میشه ایده دیکانستراکشن ژاک دریدا.

پس یه فیزیولوژی داروینی داشتیم که از دل اون تو تبیین فلسفه دین و فلسفه true ،دکترین سبک زندگی پدید اومد و چون سبک زندگی ها متفاوته پس نسبی انگاری معرفتی و انواع دانایی مطرح شد.لذا داروینیسم اگه یک ایدئولوژی باشه خودش رو نقض کرده.همه حرف ما همینه.حالا میان از تو این هیومن رایتزی که اینجا به غلط حقوق بشر ترجمه میشه رو در میارن و همه رو با اون چوب میزنن.
اولین کسانی که ضد این هیومن رایتزن همین پست مدرنیست ها هستن.ولی تو کشور ما و یه سری از این به اصطلاح اساتید پست مدرنیست ،متون بزرگان پست مدرنیست رو اونجایی که ضد دینه ترجمه میکنن و بسط و گسترش میدن.بعد اونجایی که همین بزرگان پست مدرن ضد هیومن رایتز و یکسان سازی بشر کتاب نوشتن رو سانسور میکنن.

پس یک کشوری مثل آمریکا حق نداره به بهانه بردن دموکراسی که هیچ سنخیتی با اسلام نداره رو حق ندارن به ضرب و زورد و کستار ببرن یه جایی مثل افغانستان یا عراق.خنده دار بودن این مساله تو افغانستان داره خودش رو نشون میده.دو تا رییس جمهور به طور همزمان.

 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
سلاممم.

اونچه که هدف این تاپیک بود و دوستمون نسبت به اون هدف دلواپس شدند و موجب انحراف مسیر و هدف تاپیک شدن ،پرداختن به ایدئولوژی داروینیسم بوده نه بحث فرگشت و تطور.

با پذیرش ایدئولوژی داروینیسم (دقت کنید پذیرش ایدئولوژی) ، تبیین درخت معرفت جدید برای بشر موضوعیت پیدا میکنه.

درختی که تنه اون رو ،داروین بصورت یک ایده که این ایده روگرفتی از مناسبات حیات موجودات مختلف بوده.
متافیزیک یا ریشه این درخت خیلی زود همزمان با داروین ،توسط نیچه تبیین شد.

مساله ای که اینجا لازمه اینه که همه باید خودشون رو جزئی از اون کل مسئله تطور ببینن....اون کسی که معتقده به اون برداشت ذهنی از مسئله فرگشت، باید همه رو جزئی از اون کل بدونه.ولی چیزی که رایجه اینه که این دوستان با اینکه به تطور معتقدن و اراده ای رو پشت این تغییرات نمیبینن ولی باز یک بنی آدم و فرزاندان آدم دسته بندی میکنن و یک خویشاوندان شانپانزه و میمون و ...
اونچیزی که نیازه اینه که اون دسته اول رو باید با مسئله تطور و تغییر در مناسبات ذهنی و بوجود اومدن ایده خدا و خلقت تبیین کرد.اینکه چطور این ایده خدا در بیشتر جوامع بشری بوجود اومده.بالاخره خدا یک ایدست در عالم موجود.

یک مساله ای که درمورد فلسفه وجود داره اینه که تلقی های غلطی در موردش وجود داره.همین که شما تو زیست شناسی روگرفتی از حیات موجودات رو میگیرید و تو ذهنتون صغری کبری میکنید دارید فلسفه میبافید.

اینکه این ایده یعنی خدا و تلقی های ادیان چطور در ذهن بشر پدید اومده رو نیچه درموردش بحث میکنه.پس نیچه شروع میکنه به تبیین ریشه اون درختی که تنه ش مساله داروین بوده.

پس یک فیزیولوژی که دکترین فلسفه زیست شناسیه مطرحه و یک ذهن.که این ذهن حاصل همون تطوره.(اونطور که میگن)

نیچه تو کتاب خواست قدرتش میگه : (نقل به ضمون)

انواع بسیار متنوع چشمها وجود دارد.در نتیجه حقیقت های(true) بسیار متوع وجود دارد.لذا هیچ حقیقتی وجود ندارد.(وقتی چشم های مختلف واقعیتی رو میبینن استنباط ها و ذهنیت های مختلف برشون پیش میاد)
تقابلی خرد باوری با نسبی انگاری که الان وجود داره مربوط به 150 سال پیش و همین پیشگویی نیچست-
نیچه معتقده که پنداری در یک جامعه میاد و بعد به دهانها میفته.یعنی از عالم وجود و آگاهی ،از طریق اعتباریات و مفاهیم و کلمات به عالم موجود میاد.بعدا مردم یادشون میره که این چیزی که الان حقیقت (ترجمه غلط مفهوم true) محسوب میشه ، قبلا پندار بوده.
نیچه بوجود اومدن این توهمات و پندار ها رو که تو عالم موجود true رو تبیین میکنه رو حاصل سبک زندگی و شرایط جغرافیایی و بومی میدونه.لذا میگه هر وواقعیتی از هر سبک زندگی خارج شد اون درسته(معنای صحیح true)...این به تکثر گرایی معرفتی و یا درست بودن انواع دانایی ختم میشه.لذا نسبی گرایی پدید میاد.

این ایده ای که داروین مطرح میکنه و همچنین ایده فلسفی نیچه که متاثر از اون بوده بعدا فلسفه پست مدرن رو بوجود میاره.بعدا کسانی مثل هایدیگر و ویتکانشتین و میشل فوکو و دیگران همین ایده نیچه رو بسط میدن.سایکولوژی فروید هم از همینجا نشات میگیره.انسانی که فروید معیار قرار میده انسان حاصل از همین تطور و فرگشته.

پس همه تلقی ها و پندار ها و باور های بشری درسته.چون حاصل موقعیت های جغرافیایی و فرهنگی و سبک زندگی اونا و در یک کلام تطور ذهنیشونه.چون این تطور در ذهن هم موضوعیت داره از نظر اونا.

این تلقی های پست مدرن ایدئولوژی رو نفی میکنه.هر گونه فراروایت رو رد میکنه.هیچ چیزی رو تعریف نمیکنه.همه چیز نسبی.اوجش میشه ایده دیکانستراکشن ژاک دریدا.

پس یه فیزیولوژی داروینی داشتیم که از دل اون تو تبیین فلسفه دین و فلسفه true ،دکترین سبک زندگی پدید اومد و چون سبک زندگی ها متفاوته پس نسبی انگاری معرفتی و انواع دانایی مطرح شد.لذا داروینیسم اگه یک ایدئولوژی باشه خودش رو نقض کرده.همه حرف ما همینه.حالا میان از تو این هیومن رایتزی که اینجا به غلط حقوق بشر ترجمه میشه رو در میارن و همه رو با اون چوب میزنن.
اولین کسانی که ضد این هیومن رایتزن همین پست مدرنیست ها هستن.ولی تو کشور ما و یه سری از این به اصطلاح اساتید پست مدرنیست ،متون بزرگان پست مدرنیست رو اونجایی که ضد دینه ترجمه میکنن و بسط و گسترش میدن.بعد اونجایی که همین بزرگان پست مدرن ضد هیومن رایتز و یکسان سازی بشر کتاب نوشتن رو سانسور میکنن.

پس یک کشوری مثل آمریکا حق نداره به بهانه بردن دموکراسی که هیچ سنخیتی با اسلام نداره رو حق ندارن به ضرب و زورد و کستار ببرن یه جایی مثل افغانستان یا عراق.خنده دار بودن این مساله تو افغانستان داره خودش رو نشون میده.دو تا رییس جمهور به طور همزمان.


علیک سلام
یجوری حرف بزن ادم بفهمه چی میگی:D:biggrin:
 
آخرین ویرایش:

Mandela.

عضو جدید
من برداشت خودم رو هم به عنوان حسن ختام از منظر ایدئولوژیکی فرگشت عرض خواهم کرد و دیگه در این تاپیک نظری نخواهم داد، چون هر حرفی لازم بوده از نظر خودم گفته ام.


انسان هارو در پذیرفتن یا نپذیرفتن ماهیت فرگشتی انسان به دو دسته کلی تقسیم میکنم:


1- انسان هایی که به شدت از نیستی وحشت دارند و تحت هیچ شرایطی نمیتونن مرگ رو به عنوان پایانی بر هستی خودشون بپذیرند.
این عده کثیر که عموما وابسته به مذاهب باستانی گوناگون یا عرفان های نوظهور هم هستند، به همین جهت هیچ علاقه ای به این موضوع ندارند که انسان و ایپ هارا دارای یک ریشه مشترک ببینند.
و خودشون به دو دسته تقسیم میشن:

1-1 انسان های مذهبی افراطی که به هر طریقی سعی میکنن زندگی خودشون یا دیگران رو در راه اربابی که قرار هست به اونا جاودانگی ببخشه فدا کنند.
این گروه عظیم تا به امروز میلیون ها میلیون انسان رو کشته اند، از حمله اعراب به خودشون و ایران، تا جنگ های صلیبی، تا فجایع کلیسا در قرون وسطی، تا حمله یهودی ها به مردم فلسطین، تا این اواخر داعش و طالبان و ...

2-1 انسان های مذهبی معمولی
اینا صرفا ترجیح میدن کارایی بکنن که در زمان جاودانگی زیاد شرمنده نباشن.
از طرفی اجرای اخلاق بدون پشتوانه و توجیه براشون دشوار هست، بنابراین دست به خلق مراسم مذهبی میزنن تا با اجرای اون به خودشون تسکین بدن که ارباب رو تا حدودی به خاطر بخش های زیادی از گناهانشون راضی نگه داشتن، اکثریت عوام جوامع رو این قشر تشکیل میدن.



2- انسان هایی که مرگ رو به عنوان پایانی بر هستی قبول دارند و همانطور که میبینند همه موجودات از یک نقطه آغاز به یک نقطه پایان میرسند، فرگشت رو هم قبول میکنند.
این گروه هم به دو دسته تقسیم میشوند:

1-2 پوچ گرایان، این افراد از طرفی جاودانگی را قبول ندارند، از طرفی عصبانی هستند که چرا نمیتوانند تا ابد زنده بمانند.
این افراد یا منزوی میشوند و در خلوت خودشان خواهند مرد، یا انسان هایی نژاد پرست میشوند که برای قدرت در دنیا سعی میکنن هرکسی جلوی راهشون هست رو بردارن.

2-2 اخلاق گرایان دنیایی. که فقط سعی میکنند انسان درستی باشند چون هیچ دلیلی برای بد بودن ندارند.
میدانند مرگ نقطه پایان است. تا حد ممکن به کسی آزار نمیرسانند و بدون توقع و انتظار پاداش و رضایت ارباب و ... سعی میکنن به هم نوعشان کمک کنند.

از نظر من این آخرین گروه میتونه موفق ترین نوع انسان روی زمین باشه و کمترین جنگ و درگیری رو صورت بده.
در کشورهایی که امروز شادترین مردم دنیا رو دارن و از طرفی آزادی اجتماعی در بالاترین سطح هست، این گروه اکثریت هستند هرچند در مقیاس کلی جهان بسیار کمند.



در پایان دوستان بزرگوار:

هیچ اهمیتی ندارد که شما بپذیرید یا نپذیرید که با ایپ ها (apes) خویشاوند هستید.
نپذیرفتن این موضوع نه برای شما کرامت خواهد تراشید و پذیرفتنش هم نه شما را خوار خواهد کرد.
حالا میخواهید داستان بتراشید که ما روزی مرغ باغ ملکوت بودیم و ناسپاسی کردیم و الان داریم تاوان میدیم و از اینجور باورهای اساطیری، بازم در چارچوب دنیا تغییری ایجاد نخواهد کرد.

حقیقت و فکت دنیا همینی هست که میبینید، مدتی هستی و سپس نیستی.
سعی کنید با آن کنار بیایید و به معنای واقعی کلمه انسان باشید، انسانی که فقط رفتار و اخلاقش به واسه قدرت مغزی برتر او، میتواند سطح زندگی او را از سایر جانداران بالاتر نگه دارد.

سالم و تندرست باشید ....
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز


میانگین کشته های جنگ های صدر اسلام که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) تحمیل شد هزار و سیصد و خورده ای بوده.در حالی که پیروان مکتب خویشاوندی(عبارت من درآوردی) و منکر معاد و خالق فقط در دو جنگ جهانی بیشتر از 150 میلیون انسان رو کشتند.یک قلم فقط در ایران نصف جمعیت از گرسنگی مردند.

شادی ناشی از سرمستی و حاصل دارو و انواع و اقسام مشروبات الکلی(زهر ماری) ،شادی حقیقی نیست.
اونچیزی که مهمه اطمینانه قلبه....الا به ذکر الله تطمئن القلوب.

 

ELnur

عضو جدید
کاربر ممتاز
من برداشت خودم رو هم به عنوان حسن ختام از منظر ایدئولوژیکی فرگشت عرض خواهم کرد و دیگه در این تاپیک نظری نخواهم داد، چون هر حرفی لازم بوده از نظر خودم گفته ام.


انسان هارو در پذیرفتن یا نپذیرفتن ماهیت فرگشتی انسان به دو دسته کلی تقسیم میکنم:


1- انسان هایی که به شدت از نیستی وحشت دارند و تحت هیچ شرایطی نمیتونن مرگ رو به عنوان پایانی بر هستی خودشون بپذیرند.
این عده کثیر که عموما وابسته به مذاهب باستانی گوناگون یا عرفان های نوظهور هم هستند، به همین جهت هیچ علاقه ای به این موضوع ندارند که انسان و ایپ هارا دارای یک ریشه مشترک ببینند.
و خودشون به دو دسته تقسیم میشن:

1-1 انسان های مذهبی افراطی که به هر طریقی سعی میکنن زندگی خودشون یا دیگران رو در راه اربابی که قرار هست به اونا جاودانگی ببخشه فدا کنند.
این گروه عظیم تا به امروز میلیون ها میلیون انسان رو کشته اند، از حمله اعراب به خودشون و ایران، تا جنگ های صلیبی، تا فجایع کلیسا در قرون وسطی، تا حمله یهودی ها به مردم فلسطین، تا این اواخر داعش و طالبان و ...


2-1 انسان های مذهبی معمولی
اینا صرفا ترجیح میدن کارایی بکنن که در زمان جاودانگی زیاد شرمنده نباشن.
از طرفی اجرای اخلاق بدون پشتوانه و توجیه براشون دشوار هست، بنابراین دست به خلق مراسم مذهبی میزنن تا با اجرای اون به خودشون تسکین بدن که ارباب رو تا حدودی به خاطر بخش های زیادی از گناهانشون راضی نگه داشتن، اکثریت عوام جوامع رو این قشر تشکیل میدن.




2- انسان هایی که مرگ رو به عنوان پایانی بر هستی قبول دارند و همانطور که میبینند همه موجودات از یک نقطه آغاز به یک نقطه پایان میرسند، فرگشت رو هم قبول میکنند.
این گروه هم به دو دسته تقسیم میشوند:

1-2 پوچ گرایان، این افراد از طرفی جاودانگی را قبول ندارند، از طرفی عصبانی هستند که چرا نمیتوانند تا ابد زنده بمانند.
این افراد یا منزوی میشوند و در خلوت خودشان خواهند مرد، یا انسان هایی نژاد پرست میشوند که برای قدرت در دنیا سعی میکنن هرکسی جلوی راهشون هست رو بردارن.


2-2 اخلاق گرایان دنیایی. که فقط سعی میکنند انسان درستی باشند چون هیچ دلیلی برای بد بودن ندارند.
میدانند مرگ نقطه پایان است. تا حد ممکن به کسی آزار نمیرسانند و بدون توقع و انتظار پاداش و رضایت ارباب و ... سعی میکنن به هم نوعشان کمک کنند.


از نظر من این آخرین گروه میتونه موفق ترین نوع انسان روی زمین باشه و کمترین جنگ و درگیری رو صورت بده.
در کشورهایی که امروز شادترین مردم دنیا رو دارن و از طرفی آزادی اجتماعی در بالاترین سطح هست، این گروه اکثریت هستند هرچند در مقیاس کلی جهان بسیار کمند.



در پایان دوستان بزرگوار:

هیچ اهمیتی ندارد که شما بپذیرید یا نپذیرید که با ایپ ها (apes) خویشاوند هستید.
نپذیرفتن این موضوع نه برای شما کرامت خواهد تراشید و پذیرفتنش هم نه شما را خوار خواهد کرد.
حالا میخواهید داستان بتراشید که ما روزی مرغ باغ ملکوت بودیم و ناسپاسی کردیم و الان داریم تاوان میدیم و از اینجور باورهای اساطیری، بازم در چارچوب دنیا تغییری ایجاد نخواهد کرد.

حقیقت و فکت دنیا همینی هست که میبینید، مدتی هستی و سپس نیستی.
سعی کنید با آن کنار بیایید و به معنای واقعی کلمه انسان باشید، انسانی که فقط رفتار و اخلاقش به واسه قدرت مغزی برتر او، میتواند سطح زندگی او را از سایر جانداران بالاتر نگه دارد.

سالم و تندرست باشید ....

قسمتی از حرفتون درست هست اما قسمتیش اصلاااا:)
4نمونه مثال زدید و تک به تک جدا از هم, ....این کاملا منفی نگری هست....
اما به قول خودتون نپذیرفتن این موضوع نه برای شما کرامت خواهد تراشید و پذیرفتنش هم نه شما را خوار خواهد کرد.:)

قسمت آخر حرفتون خیلی درست هست......
 

Mandela.

عضو جدید


میانگین کشته های جنگ های صدر اسلام که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) تحمیل شد هزار و سیصد و خورده ای بوده.در حالی که پیروان مکتب خویشاوندی(عبارت من درآوردی) و منکر معاد و خالق فقط در دو جنگ جهانی بیشتر از 150 میلیون انسان رو کشتند.یک قلم فقط در ایران نصف جمعیت از گرسنگی مردند.

شادی ناشی از سرمستی و حاصل دارو و انواع و اقسام مشروبات الکلی(زهر ماری) ،شادی حقیقی نیست.
اونچیزی که مهمه اطمینانه قلبه....الا به ذکر الله تطمئن القلوب.


به بحث تاپیکت ارتباطی نداره، اما چون باز هم کامل نخوندی مجبورم جواب بدم !!
جنگ جهانی رو هیتلر درست کرده و از سوی هیچ جریانی تایید نمیشه.
مخصوصا اینکه در نظر داروین همه انسان ها از یک ریشه هستند، ولی از نظر هیتلر:

همه انسان ها از نسل شامپانزه ها هستند، جز نژاد ژرمن و آریایی و اینا ریشه هایی والاتر دارند، این رو چطوری میتونی با بی انصافی کامل و صرف کینه تون از غرب به فرگشت ربطش بدین؟


در ضمن وقتی جنگ های مذهبی گفته میشه، لطفا فقط در زمان خود پیامبر فریز نشین.


از کشتار اعراب از ایرانیان و ترک ها، جنگ های صلیبی، جنگ های عثمانی و کشتن میلیون ها انسان ، کشتار هندیان توسط نادرشاه کشتار امروز طالبان و داعش و ... تماما کسانی راه انداختن که اعتقاد به معاد و الله و بهشت و جهنم داشتن.

تازه جنگ ها و جنایت هایی که مسیحی و یهودی دارن رو فاکتور گرفتیم وگرنه یهودی ها و مسیحی ها هم در طول تاریخ با همین باورهای ماورایی کم آدم نکشتن.


متاسفانه بازم میگم شما بدجوری سیاست یک بام و دو هوا داری.
در نقد عقل گرایی مدرن تمامی جنایت رو گردن عقل گرایی میندازی، ولی جنایات مذهبی هارو میندازی گردن انحراف از اصول!!


که انگار هیتلر نماد خرد گرایی بدون معاد هست.

در ضمن خوشبختانه تا به حال لب به الکل و ... هم نزدیم و شادی ما هم خیلی بیشتر از شماست، اونم فقط به این دلیل که برخی مضرات الکل از نظر ساینس تایید شده.
اما صرفا جهت اطلاعت شراب قرمز به مقدار بسیار کم برای عروق بسیار مفید هم هست که چون شما مومنین نمیتونین افراط نکنین به کل براتون حرام شده.

منو یاد همونایی میندازی که میگن کسی که حجاب مو نداره لخت هست، از نظر شما هم هرکس شادی مذهبی ندارد تو شرابخونه ها و فاحشه خانه ها پلاس است !!


قسمتی از حرفتون درست هست اما قسمتیش اصلاااا:)
4نمونه مثال زدید و تک به تک جدا از هم, ....این کاملا منفی نگری هست....
اما به قول خودتون نپذیرفتن این موضوع نه برای شما کرامت خواهد تراشید و پذیرفتنش هم نه شما را خوار خواهد کرد.:)

قسمت آخر حرفتون خیلی درست هست......

منفی نگری نیست، همه انسان هارو میشه به نوعی در این چارچوب جا داد.
همانطور که گفتم کمتر کسی رو پیدا میکنی که به فرگشت معتقد نباشه و باور داشته باشه این دنیا پایان هست.
برای زیر مجموعه های کلی اش هم میشه دسته بندی رو بیشتر بسط داد ولی در نهایت به همین دو سر شاخه میرسیم.
 
آخرین ویرایش:

danielo

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب این موضوع صرفا داره این رو میرسونه که انسان تافته جدا بافته هست.
و در مورد نحوه پیدایش سایر موجودات نظری نمیده و نداده.
که احتمالا با قطعی شدن فرگشت بشه گفت نظر خالق ما هم همین فرگشت بوده.

اما در باب اینکه گفته شده اول آدم خلق شده و سپس همسرش حوا از او گرفته شده.
در حالیکه این حرف از نظر فرگشت مردود هست که اول موجود نر باشد و سپس موجود ماده از او مشتق شود.
در فرگشت جنسیت ماده جنس غالب هست و این نر هست که از یک ماده انشقاق یافته.


کلی ترین نشانه این موضوع وجود نوک پستان در موجودات نر هست.
پستانداران نر هرگز وظیفه شیردهی رو نداشتن ولی نوک پستان هم دارند و نوک پستان هم جز شیردهی هیچ کاربرد دیگری ندارد.


شما که معتقدی این یک خلقت خوشمنده و اول نر به صورت خلق الساعه خلق شده و سپس ماده از او مشتق شده، میتونی واسه ما تشریح کنی این خالق سرتا پا هوش شما هنگام خلق الساعه موجود نر در ابتدا، چرا برای این موجود نر نوک پستان گذاشته؟
واسه خوشگلیه؟


فرگشت واسه این موضوع کاملا جواب علمی داره که اتفاقا یکی از دلایل اثبات فرگشت هم هست، ولی احتمالا شما بگی هنوز نمیدونیم علتش چیه و یک معرفتی پشت این پنهان هست که بعدها میفهمیم.
الخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ:biggrin:
 

amirdolu

کاربر بیش فعال
خوب این موضوع صرفا داره این رو میرسونه که انسان تافته جدا بافته هست.
و در مورد نحوه پیدایش سایر موجودات نظری نمیده و نداده.
که احتمالا با قطعی شدن فرگشت بشه گفت نظر خالق ما هم همین فرگشت بوده.

اما در باب اینکه گفته شده اول آدم خلق شده و سپس همسرش حوا از او گرفته شده.
در حالیکه این حرف از نظر فرگشت مردود هست که اول موجود نر باشد و سپس موجود ماده از او مشتق شود.
در فرگشت جنسیت ماده جنس غالب هست و این نر هست که از یک ماده انشقاق یافته.


کلی ترین نشانه این موضوع وجود نوک پستان در موجودات نر هست.
پستانداران نر هرگز وظیفه شیردهی رو نداشتن ولی نوک پستان هم دارند و نوک پستان هم جز شیردهی هیچ کاربرد دیگری ندارد.


شما که معتقدی این یک خلقت خوشمنده و اول نر به صورت خلق الساعه خلق شده و سپس ماده از او مشتق شده، میتونی واسه ما تشریح کنی این خالق سرتا پا هوش شما هنگام خلق الساعه موجود نر در ابتدا، چرا برای این موجود نر نوک پستان گذاشته؟
واسه خوشگلیه؟


فرگشت واسه این موضوع کاملا جواب علمی داره که اتفاقا یکی از دلایل اثبات فرگشت هم هست، ولی احتمالا شما بگی هنوز نمیدونیم علتش چیه و یک معرفتی پشت این پنهان هست که بعدها میفهمیم.


سلام.


يا ايها الناس اتقوا ربکم الذي خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثيرا و نساء و اتقوا الله الذي تسائلون به و الارحام ان الله کان عليکم رقيبا


ترجمه : اى مردم، درباره همنوعان خود از پروردگارتان پروا کنيد و حقوق يکديگر را پاس داريد، همان کسى که شما را از يک تن ( آدم ) آفريد و همسرش را از نوع او خلق کرد، و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را پراکنده ساخت. آرى، از خدايى که او را بزرگ و عزتمند مى دانيد و به نام او از يکديگر درخواست مى کنيد، پروا بداريد و از ]پايمال کردن حقوق[ خويشاوندان خود نيز پروا کنيد و همبستگى ميان خود و آنان را محترم شمريد، که خدا بر شما نگهبان است و اعمال شما را براى پاداش و جزا محفوظ مى دارد. نساء / 1


هو الذي خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها ليسکن اليها فلما تغشاها حملت حملا خفيفا فمرت به فلما اثقلت دعوا الله ربهما لئن آتيتنا صالحا لنکونن من الشاکرين


ترجمه : خداست آن که شما را از يک تن آفريد و همسرش را از نوع او قرار داد تا در کنارش بيارامد، پس چون با وى درآميخت، همسرش به نطفه او که بارى سبک بود باردار شد و مدتى را با آن سپرى کرد تا آن که جنينى سنگين شد، و چون بدان گرانبار گشت، هر دو تن ( پدر و مادر ) خداوند، پروردگارشان را خواندند و با او چنين پيمان بستند که اگر فرزندى سالم و درخورِ بقا به ما عطا کنى قطعاً از سپاسگزاران تو خواهيم بود. اعراف / 189


خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها و انزل لکم من الانعام ثمانيه ازواج يخلقکم في‏ بطون امهاتکم خلقا من بعد خلق في‏ ظلمات ثلاث ذلکم الله ربکم له الملک لا اله الا هو فاني تصرفون


ترجمه : خداوند شما را از يک تن آفريد، و همسرش را از جنس او قرار داد، و براى شما از دام ها هشت تاى پديد آورد ( شتر، گاو، ميش و بز; نر و ماده آنها ) شما را در شکم مادرانتان آفرينشى پس از آفرينش ديگر، در تاريکى هاى سه گانه ( شکم، رحم و مَشيمه ) خلق مى کند. اين است خدا که پروردگار شماست. اوست که کارهاى شما را به سامان مى رساند، و فرمانروايى فقط از آنِ اوست. جز او معبودى شايسته پرستش نيست، پس چگونه از عبادت او باز گردانده و به پرستش غير او برده مى شويد ؟زمر / 6




در سه آیه قران که راجع به موضوعه. بحث این نیست که حوا از ادم مشتق شده یا برعکس. میگه "همسرش را از جنس او قرار دادیم".

اما درباره نوک پستان در جنس نر و چرایی اون. (به نظر من که نشون دهنده همون نفس واحده هست!و دلیل فیزیولوژیش هم اینه که قبل از تعیین جنسیت جنین این قسمت رشد می کنه )
اینکه بگیم فعلا نمیدونیم ولی احتمالا در آینده علم زیست شناسی پی به حکمتش ببره؟ منطقی تره؟ یا اینکه ادعا کنیم "ما به آخر علم زیست شناسی در انسان رسیدیم و تمامی اندام ها و ارتباطشون و زیر و بمشون رو می دونیم و صد در صد در آینده هیچ چیزی به علم ما در این زمینه اضافه نخواهد شد و این مطلب یقینا درسته.!"
تاپیک بسیار خوبی بود. و همه بحث ها روشن و واضح مطرح شد.
با آرزوی سلامتی و موفقیت برای دوستان عزیزم.
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا