زیبا دارم ملودیت را با گیتار و چهره ات را با آبرنگ تمرین میکنم میخواهم بنوازمت ، نقاشی ات کنم ، شعر که به دلت ننشست نازنین مریم ، بی خبر نباشی بعضی ها عجب سرزنشم میکنند ، فکر میکنم کمی حسودیشان میشود که تو هر چه سنگ میزنی من عاشق تر میشوم ، آن ها هنوز نمیدانند که همه دیوانگان را نمیشود با سنگ راند ، بعضی هایشان با سنگ ، دیوانگیشان چند برابر گل میکند و میشکفد و بزرگ میشود ، بزرگ عین تو ، عین علی ، عین اسمت ، عین مسیح و عین رنگ سرخ .
زیبا بعضی ها خیال میکنند تو مثل همه ای ، بگذار این گونه زندگی کنند من خیالم راحت تر است . جزیره ناشناخته ی دوردست ترین رویاهای نرسیده ام ، وقتی میدانی که دلی تا انتها در گرگ و میش وسوسه ی داشتنت عین باد بادکی گره خورده به درخت گیر است (مریم حیدرزاده)