نگارم!
در این لحظات سرد و تاریک، فراق تو آتش به جانم زده....
اما همین آتش، مرا گرم نمی کند؛ گویی با من سر جنگ دارد!!!
تورا در فصلی سرد، در هوایی ابری و دلگیر، در میان همهمه ی پر اندوه و وهم بر انگیر سکوت به
جدایی سپردم...
حال پشیمانم!
دلم به اندازه تمام ستارگان آسمان، به اندازه تمام کلمات عاشقانه، که در صفحات سپید کاغذ حبس شده اند...
و به حرمت شب هایی که به یاد تو، خواب را به چشمانم حرام کرده و در دل گریستم، تنگ شده...
همسفرم!
بازگرد به دنیای من و همیشه باش...
بی تو تاب نمی آورم...
نمی توانم یک تنه کولبار سختی ها را بر دوش کشم...
من تا قیامت مملوک توام و تو تا ابدیت مالک من!!!
مرا دریاب که تا آخرین نفس به تو مدیونم!
در آن لحظاتی که کمرم زیر بار کالبد بی جان تنهایی ام خم شده بود...
تو برایم عشق را معنا کردی و با نفسهایت به هستی ام اعتبار بخشیدی...
پس آرام جانم!
بازگرد...بمان و همراهی ام کن...
سخاوتمندانه در برهوت افکارم قدم بزن و باران محبت را بر کویر دلم بپاش...
در آسمان زندگی ام اوج بگیر و در این شبهای خاکستری فراق، تا سپیده دم همدم همیشگی رویاهایم باش...
عزیزترینم!
نگذار دلم زیر پای غرور و خود خواهی رورگار لگد مال شود...
تاب شکسته شدن را ندارم...
فرصتی هم برای دوباره ساختن نیست!!!
مهربانم!
بازگرد به آغوش من و همیشه بمان...
نگذار نفس نفس بزنم...
دیگر قدرت رویارویی با هیچ تلنگری را ندارم...
دلم رهن عشق توست؛ جز تو کسی را نمی خواهم...
شاهزاده ی من!
بازگرد به سرنوشت من و همیشه بمان...
دستانم را روی قلبت بگذار...
مرا، ترنم وجودم را، شمیم احساسم را باور کن
و تا آخرین روز دنیا، عاشقم باش...
نازنین فاطمه جمشیدی
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ בل تنگ است…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ طلوع عشق را بہ قلب من هـבیہ مے בهـב …
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ با زیبایے ڪلا مش مرا בر عشقش غرق مے ڪنـב…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ تنم آغوشش را مے طلبـב …
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ בستانم ، בستان پر مهرش را مے طلبـב…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ سرم شانہ هایش را آرزو בارב…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ گوشهایم شنیـבن صـבایش را حسرت مے ڪشـב …
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ چشمانم ، چشمانش را مے طلبـב …
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ مشامم بہ בنبال عطر تن اوست…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ اشڪهایم را בیـבه…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ تنهاییم را چشیـבه…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ سرنوشتش هماننـב من است…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ בلش هماننـב בل من است…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ تنهاییش تنهایے من است…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ مرهم زخمهاے ڪهنہ است…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ محرم اسرار است…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ راهنمای زنـבگیست…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ قلب من براے בاشتنش عمرها صبر مے ڪنـב…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ בوست نام اوست…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ בوستیش بـבون (( تا )) است…
נلم براے ڪَـسے تنگ است ڪہ בلتنگِ בلتنگــے هایم است…