مقایسه یا سرکوفت؟!

NIKI 90

عضو جدید
شاید بسیاری از ما انسان ها وقتی که می خواهیم یک ارزیابی درست از جایگاهی که در آن قرار داریم داشته باشیم، به مقایسه خودمان با دیگران می پردازیم. مثلا وقتی که می خواهیم ببینیم موقعیت فعلی شغلی، اجتماعی، تحصیلی، اقتصادی یا معنوی مان در چه سطحی است، معمولا خودمان را با دوستان، آشنایان، فامیل یا هم سن و سال هایی که تقریبا از استعدادی مشابه ما برخوردارند مقایسه می کنیم.

حداقل برای اینکه بفهمیم به نسبت استعدادی که خدا به ما داده بازدهی مناسبی داشتیم یا نه؟
این کار به خودی خود اگر گرفتار افراط و تفریط نشود ایرادی ندارد. ولی بعضی وقت ها؛ بعضی از ما، به مقایسه کردن اطرافیانمان با دیگران رو می آوریم.
مثلا همسرمان را با همسر دیگران مقایسه می کنیم، یا فرزندمان را با فرزند دیگران و به همین منوال...
آقای محترم سرپرست خانوار، همسرش را با "زن های مردم" مقایسه می کند و در حقیقت به همسرش هم این حق را می دهد که شوهرش را با "شوهرهای مردم" مقایسه کند.

خانم محترم به شوهرش سرکوفت " شوهران دیگران" را می زند و در حقیقت به شوهرش این اجازه را می دهد که در جواب به او بگوید: "می خواستی با همان شوهران دیگران ازدواج کنی..."
و خلاصه صحنه ی زندگی تبدیل به یک جنگ تمام عیار خانوادگی و طبیعتا دلخوری و ناراحتی و هزار تا مشکل دیگر می شود.
درست است که شاید خیلی از اوقات یکی از طرفین ممکن است در یک زمینه ای کم کاری کرده باشد یا مثلا مناسب با استعدادهایش نتیجه نگرفته باشد ولی حتما راه های بهتری هم برای به اصطلاح راه انداختنش وجود دارد.

اما اگر ما به جای سرکوفت زدن و مقایسه کردن، رو بیاوریم به تشویق کردن طرف مقابل، تعریف کردن از او در زمینه هایی که خوب نتیجه گرفته یا عملکرد خوبی داشته، انگیزه دادن غیر مستقیم در آن مواردی که احتمالا ضعف یا کم کاری داشته احتمالا خیلی بهتر نتیجه خواهیم گرفت.

منبع:

http://www.jonbeshnet.ir/news/13919



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید بسیاری از ما انسان ها وقتی که می خواهیم یک ارزیابی درست از جایگاهی که در آن قرار داریم داشته باشیم، به مقایسه خودمان با دیگران می پردازیم. مثلا وقتی که می خواهیم ببینیم موقعیت فعلی شغلی، اجتماعی، تحصیلی، اقتصادی یا معنوی مان در چه سطحی است، معمولا خودمان را با دوستان، آشنایان، فامیل یا هم سن و سال هایی که تقریبا از استعدادی مشابه ما برخوردارند مقایسه می کنیم.حداقل برای اینکه بفهمیم به نسبت استعدادی که خدا به ما داده بازدهی مناسبی داشتیم یا نه؟این کار به خودی خود اگر گرفتار افراط و تفریط نشود ایرادی ندارد. ولی بعضی وقت ها؛ بعضی از ما، به مقایسه کردن اطرافیانمان با دیگران رو می آوریم. مثلا همسرمان را با همسر دیگران مقایسه می کنیم، یا فرزندمان را با فرزند دیگران و به همین منوال...آقای محترم سرپرست خانوار، همسرش را با "زن های مردم" مقایسه می کند و در حقیقت به همسرش هم این حق را می دهد که شوهرش را با "شوهرهای مردم" مقایسه کند.خانم محترم به شوهرش سرکوفت " شوهران دیگران" را می زند و در حقیقت به شوهرش این اجازه را می دهد که در جواب به او بگوید: "می خواستی با همان شوهران دیگران ازدواج کنی..."و خلاصه صحنه ی زندگی تبدیل به یک جنگ تمام عیار خانوادگی و طبیعتا دلخوری و ناراحتی و هزار تا مشکل دیگر می شود.درست است که شاید خیلی از اوقات یکی از طرفین ممکن است در یک زمینه ای کم کاری کرده باشد یا مثلا مناسب با استعدادهایش نتیجه نگرفته باشد ولی حتما راه های بهتری هم برای به اصطلاح راه انداختنش وجود دارد. اما اگر ما به جای سرکوفت زدن و مقایسه کردن، رو بیاوریم به تشویق کردن طرف مقابل، تعریف کردن از او در زمینه هایی که خوب نتیجه گرفته یا عملکرد خوبی داشته، انگیزه دادن غیر مستقیم در آن مواردی که احتمالا ضعف یا کم کاری داشته احتمالا خیلی بهتر نتیجه خواهیم گرفت. منبع: http://www.jonbeshnet.ir/news/13919
چطور مقایسه خود با دیگران راترک کنیم؟ نمی توانیم انکار کنیم که مقایسه کردن جزئی از طبیعت بشر است و گاهی هم مقایسه بدون آگاهیصورت می پذیرد. اما ترک عادت مقایسه نیاز به تمرین و ممارست بسیار دارد و باید با آگاهی انجام شود.مثلا وقتی ویژگی ها یا دارایی های خود را با دیگری مقایسه می کنید، کاری که باید با آگاهی انجام بدهید این است که قدری درنگ کرده و به خود یادآوری کنید که " شاید مقایسه یک امر طبیعی باشد اما درست و منطقی نیست" و آگاهانه هر بار که به سمت مقایسه کردن رفتید این هشدار رابه خود بدهید.
 

Lady Neo

عضو جدید
موافقم. مقایسه تا زمانی که کنترل شده و در نقش محرک رفتاری باشد، به جا و پسندیده است و موجب رقابت سالم میان افراد می شود، و افراط در آن مسلما باعث ایجاد تنفر.
به نظر من تنها در صورتی افراط در این زمینه خوبست که این مقایسه درونی باشد. یعنی من بگویم فلام شخص مهم در فلان رشته اینگونه بود، چرا من نتوانم باشم. و البته باید جنبه هم داشت تا اگر به نهایت مطلوب نرسیدی دچار ناامیدی نشوی.
 

Similar threads

بالا