معماری با مصالحی از جنس دل

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرد

مرد

مردانه که دلت بگیرد کدام زن میخواهد آرامت کند؟
مردانه که بغض کنی چه زنی توانایی آرام کردنت را دارد
؟
مرد که باشی حق این ها را نداری

مرد که باشی حق ات فقط در دل نگهداشتن است.
مرد که باشی از دور نمایِ کوهی را داری , مغرور و غمگین و تنها
.
مرد که باشی شب که دلت بگیرد یک نخ سیگار روشن میکنی و خودت
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی جلوی آینه می ایستم ...

خودم را در آن می بینم! ...

دست روی شانه هایش می گذارم ....

و میگویم:

چه تحملی دارد دلت ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سهراب گفتی:چشمها را باید شست
شستم ولی....
گفتی: جور دیگر باید دید
دیدم ولی ....
گفتی زیر باران باید رفت
رفتم ولی ....
او نه چشمهای خیس و شسته ام را....
نه نگاه دیگرم را....هیچ کدام را ندید
فقط در زیر باران با طعنه ای خندید
و گفت:" دیوانه باران ندیده..."
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر

اگر

اگه باشنیدن صداش دلت لرزید…

اگه از بدی هاش فرار نکردی و موندی…

دیگه تمومه…!!!

اون شده همه ی دنیـــــــــــــــــــات.....!
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته ام....
اما تحمل میکنم...
خدایا روزگارت با من و احساسم بد تا کرد.
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستی خدادلم هوای دیروز را کرد
ه
وای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشیداین بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو

دلم میخواهد …

می شود باز هم کودک شد؟؟
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد...
آن قدر که اشک ها خشک شوند ،
باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی
را ورق زد ،
به چیز دیگری فکر کرد ،
باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـاز هـواي سـحــرم آرزوســــت
خـلـوت و مـژگـان تـرم آرزوسـت

شـكـوه ي غـربـت نـبـرم ايـن زمـان
دسـت تـــو و روي تـو ام آرزوســت

خـسـتـه ام از ديـدن ايـن شـوره زار
چـشـم شـقـايـق نـگـرم آرزوســـت

واقـعـه ي ديـــدن روي تـــــو را
ثـانـيـه اي بـيـشـتـرم آرزوسـت

جـلـوه ي ايـن مـاه نـكـو را بـبـيـن
رنـگ و رخ و روي تـو ام آرزوسـت

ايـن شـب قـدر اسـت كـه مـا بـا هميـم؟
مـن شـب قـــــدري دگــــرم آرزوســـت

حـسِّ تـو را مـي كنم اي جـان مـن
عـزلـت بـيـتـي دگــــرم آرزوســــت

خـانـه ي عـشـِاق مـهـاجـر كـجـاست؟
در سـفــــرت بـــال و پـرم آرزوســـت

حـسـرت دل بـارد از ايـن شـعـر مـن
جـام مـيـي در حـرمـــم آرزوســـــت!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شـعـر هـای مـرا کـسـی مـي فـهـمـد
کـه عـزيـزش يـکــ غـروبِ جـمـعـه
بـرایِ هـمـيـشـه رفـتـه اسـت . .

شـعـر هـای مـرا کـسـی مـي فـهـمـد
کـه هـر شـبِــ خـدا جـایِ خـالـی اشـ را بـغـل کـردهـ
گـريـه کـردهـ در نـبـودنـش تـبــ کـرده اسـت . .

شـعـر هـایِ مـرا کـسـی مـي فـهـمـد
کـه سـالـيـانِ سـالـ جـز شـبـحـی از خـودش
در آيـنـه چـيـز ديـگـری نـديـده اسـت ..
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دروغ میگفتن که
دردها را بزرگ که شوید فراموش می کنید
درست این است :
زندگی ، آنقدر درد دارد که از درد نو ، درد کهنه فراموش می شود ....
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هزاران حرف گره خورده درگلو
یک ذهن خالی از هرآنچه غیر توست
یک زبان پرازتکرار نام تو
یک دل لبریز از عشق تو
اینگونه همه چیزم را از آن خود نموده ای‎
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نه ساعت
آغازم می کند
نه تقویم
پایانم می دهد
لحظه شمار اتفاقی هستم که نمی افتد...
" محمدعلی بهمنی"
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمانم منتظرقدوم توست‎
قفل زده ام آنها را به جاده
جاده ای که به عشق دیدارتو، به گلهای وحشی رنگارنگ آذین بسته شده
و عاشقانه ‎
جای جای هرقدمت را با لبانم گلباران میکنم
بیا که من بیقرارتوام ‎
بیا که تا آمدنت خدا را رها نمیکنم ‎‎‎
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با مداد رنگی روز آمدنت را نقاشی می کشم

جاده های رفتنت را خط خطی...

کسی برای من جز تو نیست

بودنت مثل دریایی من را دربرمیگیرد

بگو کدامین صبح میآیی؟؟؟

کدام چمدان مال توست؟؟؟

بگو کدامین روز مال من می شوی؟؟؟
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حســــــرت !یعنے رو بـﮧ رویــــــــمـ نشستـﮧ اےو باز خیســـــے چشمـــانـــمـ راآن دستمال خشکــ بے احساس پاکــ کنــــد .حســــــرت !یعنے شانـﮧ هایت ، دوش بـﮧ دوشــــــمـ باشداما نتوانـــم از دلتنگے بـﮧ آن پناه ببـــــــرم.......حســــــرت !یعنے تــــ ــــوکـﮧ در عین بـــــــــودنت داشتنتــ را آرزو مے کنــــــــم . . .
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قاصدك! هان ، چه خبر آوردي ؟ از كجا ، وز كه خبر آوردي ؟ خوش خبر باشي ، امّا ، امّا گرد بام و درِ من بي ثمر مي گردي ، انتظار خبري نيست مرا نه ز ياري نه ز ديّار و دياري ، باري ، برو آنجا كه بُود چشمي و گوشي با كس ، برو آنجا كه تو را منتظرند ، قاصدك! در دل من همه كورند و كرند . دست بردار از اين در وطنِ خويش غريب . قاصدِ تجربه هاي همه تلخ ، با دلم مي گويد كه دروغي تو ، دروغ كه فريبي تو ، فريب . قاصدك! هان ، ولي ... آخر ... اي واي ! راستي آيا رفتي با باد ؟ با توام ، آي ! كجا رفتي ؟ آي ... ! راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟ مانده خاكسترِ گرمي ، جايي ؟ در اُجاقي ، طمع شعله نمي بندم ، خُردك شرري هست هنوز . قاصدك! ابرهاي همه عالم شب و روز در دلم مي گريند . ‹ مهدي اخوان ثالث ›
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خوابم نمیبرد...به همه چیز فک کرده ام...بیشتر به تو...و میدانم که خوابی...وقبل از بسته شدن چشمهایتبه همه چیز فکر کرده ای جز من...منی که بی فکر تو سر نمیکنم...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلگیر نباش ، تقصیر از خودت بود !
دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزو ها را . .
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ …ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ , ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ , ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــﺎﻥﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩﺁﺭﺯﻭﻫـــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ ….ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــدنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــنی ﻏﻤﮕﯿــﻦﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ ..
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مچاله شده ام در خودم ...با بوی سیگار و طعم تلخ چای ماندهپنجره را باز نکن !امروز دلم می خواهد غمگین باشم …!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پشت دریا شهریست که یک دوست در آن جا دارد
هر کجا هست ، به هر فکر ، به هر کار ، به هر حال ، عزیز است خدایا تو نگهدارش باش .
 
بالا