معماری با مصالحی از جنس دل

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـغـض خیــــــس!!!

بـغـض خیــــــس!!!

بعضی حرفها رو نمیشه گفت ؛

باید خورد !
ولی بعضی حرفارو نه میشه گفت،نه میشه خورد!

میمونه سر دلت !
میشه دلتنگی...میشه بغض...میشه سکوت...

میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته!

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی سختِ نگه داشتن بغض پشت تلفن . . .!
مخصوصاً وقتی که میخوای نفهمه . .
هی قورتش میدی . . .هی . .
اما آخرم چیکه چیکه اشکات گونه ها تو خیس میکنه!
اون موقع هس که یهو تلفنُ قطع میکنی. . .
بعدشم میگی خودش قطع شد
هی به خودت میگی من دیگه فراموشش کردم ..
اصلا به من چه او الان کجاست و داره چیکار میکنه
اما یهو یاد اون روزا یه چیزی رو داخل گلوت
میترکونه...
که تا اشک نریزی خالی نمیشی...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگی

دلتنگی

وقتی كه دلتنگ باشيم
ديگر فرقی ميان زندگی و مرگ نيست
چشمهای بسته
ترانه های آرام
اشكهای نم نم
حتی در ميان بغض های نفس گير خنديدن
ديگر چه فرقی می كند
كه كی يا كجا....
ارام ارام زمزمه ميكنی
تمام حجم نبودنش را
در ميان هجاهای كوتاه ، كوتاه
كه بغض امان امتدادش را در مشتِ فشرده
حبس كرده است...
ميخوانی
می نوازی
نرم نرم
اهسته اهسته
نه.... كسی كه بايد اينجا نيست!
نه.... اويی كه بايد
در جايی كه نبايد....
برای ترانه هايت
شعر دلتنگی می سرايد...
تو بخوان...
نرم .. آهسته.. آرام .. آرام...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم شکست

عیبی ندارد شکستنی است دیگر ، می شکند

اصلا فدای سرت ،
قضا و بلا بود از سرت دور شد . . .

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از يه جايي به بعد به خودت ميگي...
اصلن چه دليلي داره به كسي بگم حالم بده ؟
اونا چيكار ميتونن واسم كنن...
جز گفتنِ يه الهي بميرم ،
جز گفتنِ يه ناراحت نباش ميگذره ...
در روز اونقد مي خنديو ميگي واي ...
من چقد خوشحالم كه خودتم باورت ميشه
واقعن حالت خوبه اما شبا
وقتي سرتو ميذاري رو بالش ميگي نه !!
اونقدرا هم خوب نيستم .
كم كم گريه كردن يادت ميره ،
ميريزي تو خودت ؛
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
غــــــــروبی آرام با تو بودن ميخواهم
در ساحلی غرق درسکوت،
خاموش و پا برهنه رها چون باد،
سرکش چون دريا،
با تو نشستن دور آتش ،
سر به شانه هايت گذاشتن آرام نفس کشيدن و . . .

 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط بمان و سکوت کن!
تو را قسم به فرشتگان، به خدا...
بمان!
همين يک روز را ...
همين يک لحظه...
همين يک آه...
بمان!
بگذار زندگيم رنگ آرامش بگيرد...
بگذار روزهايم آبی شود...
بگذار اشک هايم برای بودنت ريخته شود...
بمان!
بمان که واژه هايم تو را طلب مي کنند...
بمان که کلماتم تشنه تو هستند...
بمان!
فقط بمان با من
فقط يک دقيقه..

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنقدر مرا سردکرد از خودش
از عشق
که حالا بجای دل بستن
یخ بسته ام
آهای روی احساسم پانگذارید
لیز میخورید...!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تن و روح

تن و روح

تنت در آغوش کسی
و دلت پیش دیگری
هزار خطبه هم که بخوانند
خیانت است
اگر
بدنت در دست كسيست
و فكرت پيش ديگری،
هم جسمت را كشته ای
و هم روحت را ...!!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی اوقات به یکی نیاز داری...
که وقتی ناراحتی
بیاد پیشت بشینه و سعی کنه خوشحالت کنه...
یکی که وقتی
داری گریه میکنی اونم گریش بگیره...
وقتی حالت خوب نیست آروم و قرار نداشته باشه..
بهش نیاز داری ولی نیست !
نباید سرزنشش بکنی...
به این فکر کن که....
یکی دیگه هم بهش نیاز داشته !
شاید بیشتر از تو....
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیروز، سبز
امروز، قهوه ای
فردا به رنگِ زرد
روزی دگر به رنگِ فراموشی، نیـــستی
اینست سرگذشتِ پُر از رنگ و نقشِ برگ
در روزهایِ مرگ
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواب رویای فراموشی هاست!

خواب را دریابم،

که در آن دولت خاموشی هاست...

من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،

و ندایی که به من می گوید:

گرچه شب تاریک است

"دل قوی دار"

سحر نزدیک است..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد
بی آب ، دو هفته
بی هوا ، چند دقیقه
بی”وجـــدان”
، خـیلی . . .
متاسفانه خیلی !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیگار

سیگار

هیچ قــــطاری از این اتــــاق نمی گذرد
من اینجــــا نشسته ام
و با همین سیـــــ ـگار
قــــطار می آفرینم
نمی شنـــوی …!؟
سرم دارد سوتــــــ ــ ـ می کشد …
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته ام از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که،
تو را فرو بریزند…
!
تا تو را انکار کنند…!
تا از رویـــت رد شـــوند
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خنده

خنده

خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است

کارم از گریه گذشته است از آن می خندم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به شب آدم ، اما !
اینجا کجاست؟؟؟؟؟؟
که منطق تقلید است !
کتاب دکور است !
روزنامه تبلیغات است !
آزادی میدان است !
جمهوری خیابان است !
استقلال تیم است !
شعار آسان است !
شعور نایاب است !
پینه های دست عار و پینه های پیشانی افتخار است !
دروغ حلال است !
شادی حرام است !
اعدام اصلاح است !
اصلاح فساد است !
درد مردم بی درمان است !
زر برای زور است و زور برای زر است !
و تزویر برای هر سر دمداران است!
جای روشنفکران زندان است !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خود را گول نزنید
ازدواج بخاطر پول و خانه و ماشین همان خودفروشی است
.
خود را گول نزنید
.
درستش میشود این
:
روسپی گری مدرن
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد می کشم ، درد
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ،
اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمها

آدمها

حواسمان را جمع کنیم …
آدمها مثل موبایل ها low battery ندارند ؛
اکثرا بدون اخطار قبلی و خیلی ناگهانی تمام میشوند …
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عجب دنیای عجیبیست!
رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود
زمانی که گفتی”برو”
چقدر عاشقانه می شد ، اگر نقطه اش بالا بود . . .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش

کاش

کاش…
کاش هیچ وقت نفس های بی رمق ما آخر زندگیمون نباشه…
کاش یادگار هیچ عشقی یه عکس نیمه
سوخته نباشه!
که هر وقت نگاهت بهش افتاد از,آسمون هم
گله کنی…
کاش سهم هیچ کس از عشق
یه بغض سنگین و هق هق شبونه نباشه…
کاش روزی نرسه که سکوت معنی همدمی حرفای تو باشه…
کاش آن قدر غرق رویاها نشی که فراموش کنی طمع تلخ حقیقت,چشیدنیه…کاش روزی نیاد که آفتابی ترین روز
عشق,بارونی ترین شب تو باشه…
کاش هیچ وقت کارت به جایی نرسه که تنهایی
و غربت رو به نگاه های بی
محبت آدما ترجیح بدی…
 
بالا