تو میروی
بهار هم پا به پای تو
دست رد به سینه ام میکوبد
و اغاز سفری دوباره
من میمانم و کوچ پرستو هایی که یک چشم بر هم زدن
در افق محو میشوند
من میمانم و فصلی دگر از
زندگی
من میمانم و پاییزی دوباره
خزانی ناتمام
تو میروی
دست در دست
پا به پا
شانه به شانه
با قلبی پر از شور و التهاب
من میمانم و غربت چشمان منتظر
من میمانم و یک کوله بار خاطره
من میمانم و یک راه بی انتها
که رد پای عبور تو را وصله میکند به جان من
من میمانم بی قرار خنده های تو
تو میروی و بی خبر از گریه های من