معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جهان سوم در من است
که تحریم شده ام
از دستانت
از نگاهت
و افتخارم اختراع اشک هایی است که با سرعت نور می ریزند
یا که خودکفایی در غم
صادر خنده به انسان های دیگر
و چه بیدادی است در من
چه غوغایی است در من
کودتای مرگ در راه است
و من
چه ابلهانه زنده می مانم

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم به بهانه ی همیشگی گریست ......
بگذارد بگرید و بداند هر چه آنچه خواست همیشه نیست.......


حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود!

:gol:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مسعود جانم
لحظه های سخته تنها ماندنم

با تو یك دنیا قشنگی می شود
با تو حتی خوابهای تلخ من
یك بغل رویای رنگی می شود
هیچ می دانی دلم این روزها
بی تو دائم بی قراری می كند؟
عصر بغض آلود و خیس جمعه ها
در فراقت سخت زاری می كند؟
نامه های هر شبم را خوانده ای؟
نامه ای از لحظه های انتظار
از میان كوچه های تنگ دل
نامه ای از باغ سیب بی بهار
آسمان هم باز باریدن گرفت
می نوازد چنگ باران را خدا
بوی خوب خاك و عطر یاد تو
می كشد تا شهر رویایت مرا
كاش در این لحظه های تلخ درد
شانه هایت تكیه گاه گریه بود
كاش لبخند قشنگت از دلم
غصه های كهنه اش را می ربود
چشمهای خیس من در یك امید
قلب من در آرزوی وصل توست
سوخت باغ هستی ام در این خزان
خوب می دانم بهاران فصل توست
عاشقت خواهم ماند
بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت
بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد
بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست
بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد
بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تمام رمز و راز های عشق
جز همین سه حرف
جز همین سه حرف ساده میان تهی

چیز دیگری سرم نمی شود
من سرم نمی شود
ولی........
راستی

دلم

که می شود

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بي تو اينجا نا تمام افتاده ام
پخته اي بودم که خام افتاده ام
گفته بودي تا که عاقلتر شوم
آه ، مي خواهي مگر کافر شوم
من سري دارم که مي خواهد کمند
حالتي دارم که محتاجم به بند
کاشکي در گردنم زنجير بود
کاشکي دست تو دامنگيربود
عقل ما سرمايه دردسر است
من جهان را زير وبالا کرده ام
عشق خود را در تــــــو پيدا کرده ام
من دگر از هر چه جز دل خسته ام
عهد ياري با دل دل بسته ام
بر لب تو خنده مجنوني ام
خنده تو رنگي از دلخونيم
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از تو که حرف می‌زنم ...

[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همه فعل‌هایم ماضی‌اند !
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی ماضی بعید !
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ماضی خیلی خیلی بعید ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کمی نزدیک‌تر بنشین ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم برای یک حال ساده تنگ شده است !!![/FONT]:cry:
[/FONT][/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دلتنگی هایمـــ دست نزن

می شكند بغضــمـــــ یك وقت !!

آنگاه غرقـــــ می شوی

در سیلابـــــ اشكهایی كه

بهانه ی روانــــــ شدنش هستی !! . . .


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم

پُر است

پُر...

پُر...

پُر...

آنقــــــــــــــدر که گاهی

اضافه اش از چشمانم می چکد....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی باید آرزوهایت را مثل قاصدک بگذاری

کف دست و بسپاریشان به دست باد

تا بروند و سهم دیگران شوند...

http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=93049&d=1334151159&thumb=1
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرچی نوک قلموی نقاشی رو گوشه ی لبم بالا تر میبرم

تا همه فکر کنن غمی نیست

همه با تعجب می پرسند : چیزی شده که می خندی !!!!!!!!!!!!

به غمم هم عادت کرده اند

این جماعت...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یــادم بــاشـــد ، امشب بعضی از آرزوهایم را دَم ِ در بگذارم

تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او

ما بقــی را هم نقــدا" بــا خود بــه گور می بـــرم

ما بقــی همــان " آرزوی بــا تــو بودن " است

نتــرس جانکم

حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مسعود

امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن

هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …

تنهای تنها میون این همه آدم سخته.





 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
من زخمهای بی نظیری به تن دارم
اما تو مهربان ترینشان بودی
و عمیق ترین..
و عزیز ترین…

 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهای مردم

عاشقش نشوید

به اندازه هممه تان عاشقی کردم برایش . . .
 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک دوست داشتن هایی هست
که از دور است و در سکوت؛
که دلت برایش از دور ضعف می رود
که وقتی حواسش نیست چشمانت را می بندی
و در دل دعایش می کنی
و با یک بوسه به سویش روانه می کنی
که وقتی بی هوا نگاهش با نگاهت یکی می شود
انگار کسی به یک باره نفس کشیدن را ممنوع می کند!
یک دوست داشتن هایی هست
که به یک باره بی مقدمه پا در کفشِ دلت می کند
و جا خوش می کند
و از دستِ تو کاری بر نمی آید
جز از دور دوستش داشتن...
یک دوست داشتن هایی هست
ساکت است
آرام است
خوب است
گُم است...
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایــن بــار هــم کــه
تــاول پــاهــایــم خشــک شــود،
دوبــاره عاشقــت میشــوم!
دوبــاره راه مــی افتــم!
دوبــاره
گــم مــیشــوم . .
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيدين...
شکستن دل، ... به شکستن استخوان دنده می‌ماند؛
از بیرون همه‌ چیز رو به‌ راه است، اما ،
هر نفس،... درد ا‌ست که می‌کشی
و من ... چه درد می کشم ..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
دیــدَن عَـکسَت تَـمــآم سَهمــ مَــن است،

از "
تـــو " .

آن را هَـم
جیره بَـــندی کَردِه امـــ

تــ آ
مَبــآدآ ،

تَــوقُــعش
زیاد شَـــود!!

دِل اســت دیـــگر ...


ممکن اســت فَــردا خودَت را از مــن بــِخواهـَد!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزهای نبودنت
هرکدام به سختی یک میلیون سال میگذرد
عقربه کوچک ساعت
چشم های تو
از عکس بزرگ روی دیوار را که نشان بدهد
دایناسوری دویست میلیون ساله ام
گونه ای
نادر
در معرض
انقراض !
 

Elham*92

کاربر بیش فعال


ﺻـﺪﺍﯼ ﻣـﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻣﯿﻠﺮﺯﺍﻧﺪ
ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ
ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ . . .
ﺩﺳـﺘﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻗﻮﯼ ﺍﺕ
ﻣـﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﯾﮏ ﻭﺍﮊﻩ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ
ﻭ ﺁﻥ ﻫﻢ ” ﺍﻣـﻨﯿﺖ ” ﺍﺳﺖ . . .
ﺁﻏـﻮﺷﺖ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺩﺭﯾـﺎﯾﯽ ﭘـﺮ ﺗﻼﻃﻢ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣـﻦ
ﭼـﻘﺪﺭ ﻏـﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾـﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ . . . !
ﺗـ ـﻮ ﻓـﻘﻂ ﻣـﺮﺩ ﻣﻦ ﺑـﻤﺎﻥ
ﻭ ﻣـﻦ
ﻫـﻢ ﻗـﻮﻝ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﺑـﺪ
ﺑـﺎﻧﻮﯼ ﺗـﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﺎﺗﺖ ﺑﺎﺷﻢ . .
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
در خلوت تنهایی مرگبار خود فریاد زدم.
دستم را زیر پلکهایم بردم.
با انگشتان لرزان خودم جوهری از ناب ترین قطره های اشک دیده ام
را برروی صفحه سفید و دست نخورده قلبم کشیدم
و آرام گفتم:دوستت دارم
در حسرت دیدارت یک آسمان اشک در سینه دارم.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
میدانی؟!


چشم هایم میسوزد.


تمام بدنم درد میکند.


قلبم...


تیر میکشد.


انگار نزدیکم به سوت پایان.


نزدیکم به"تمام".


میدانی؟!



خسته ام!



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من نشانی از تو ندارم،اما نشانی ام را برای تو مینویسم:
در عصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های
تنهایی شو!کلبۀ غریبی ام را پیدا کن،کنار بید مجنون
خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام!در کلبه
را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!
حریر غمش را کنار بزن.....مرا می یابی!!!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"سكوت"


سرشار ازسخنان ناگفته است

ازحركات ناكرده

اعتراف به عشق هاى نهان....

وشگفتى هاى برزبان نیامده!

دراین "سكوت"

حقیقتى نهفته است

حقیقت من....
 
بالا