معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاه ساکت باران به روي صورتم دزدانه ميلغزد ولي ياران نمي دانند که من دريايي از دردم به ظاهر گرچه مي خندم ولي اندر سکوتي تلخ ميگريم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست ها بالا بود

هرکس سهم خودش را طلبید

سهم هر کس که رسید

داغ تر از دل ما بود!

نوبت من که رسید

سهم من یخ زده بود!

سهم من چیست مگر؟!

یک پاسخ!

پاسخ یک
حسرت!

سهم من کوچک بود

قد انگشتانم

عمق آن وسعت داشت

وسعتی تا ته دلتنگی ها

شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند!!!!!
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیباترین لباسى که می تواند زن را بپوشاند؛

بازوهاى مردیست که دوستش دارد ...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آشـنـائـی بـا تـو ...
بـرایـم گِـران تـمـام شـد!
پـولــِـ در جـیـب، کفـافـــِـ خـرجـی را کـه روی دستـانـم گـذاشتـی نـداد...
.
.
.
آبـرویـم را بـه حـراج گـذاشتـی ...!

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
زخمهاي دستــم را مي بست و ميگفت:

چرا با خود چنين كردي؟؟؟

ولي زخم بزرگ
دلم را نديد تا بگويد،

چرا با تو چينين كردم... !!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـــــــــاهی ميتوانيم برای كسی كه دوستش داريم چند سطر سكوت يادگار بگذاريم
تا هروقت دلتنگـــــمان شد آنرا هر طوريكه خواست برای خود مـــــعنا كند . . .

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
قدم می زنم در باغ خاطرات
جز تو نمی بینم
جز تو نمی خوانم
جز تو نمی خواهم
همیشه بهار است
همیشه صدای عشق دلم برمی آید
که از منِ عاشق خفته جان برایت می خواند
با خیالت قدم می زنم
تو می خندی
چشم هایم بسته
لمس این رویا چه زیباست
رویای تو در نزدیکی
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدانم تو نیز حال مرا داری ،
تو نیز مثل من ، هوای دلم را داری
میدانم با دلتنگی ها سر میکنی ،
بس که اشک میریزی چشمان نازت را تر میکنی...
من که به خیال تو رفته ام به خیالات عاشقانه ،
تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشقانه
شیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،
او که میفهمد حال ما را کسی نیست جز خدایمان
از تپشهای قلبت بی خبر نیستم ،
من که مثل دیگران نیستم ،
تو جزئی از نفسهای منی ،
تو همان دنیای منی
کاش بیاید آن روزی
که تو را در کنارم ببینم ،
خسته ام از این انتظار ،
سخت است بی خبر بودن از یار،
آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ،
آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند
مثل یک روز بارانی ،
به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم
امشب نیز مثل همه شبها ،
دلم دارد درونش حرفها ،
بیا تا فرار کنیم از همه غمها ،
بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان ،
تا نباشیم باهم ،
ولی تنها
میدانم تو نیز حال مرا داری ،
تو نیز مثل من ،
درد مرا داری ...
:cry:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر یک روز از زندگی من باقی مانده باشد

از هر جای دنیا

چمدان کوچکم را می‌بندم راه می‌افتم

ایستگاه به ایستگاه…

مرز به مرز…

پیدایت می‌کنم ،

کنارت می‌نشینم

بهت میگم

تا بی نهایت دوستت دارم…
:gol:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
من و تو...

من و تو...

میدانستم عاشق بارانی ،

آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم ،

تا اشکهایم ابر شود و باران ببارد

این اشکهای من است که بر روی تو میبارد

آسمان با دیدن چشمهای من می نالد

عشق همین است و راه آن نفسگیر

باز هم میخواهم عشق را با تمام دردهایش،

دردهایی که درد نیست چون دوایش تویی

خیالی نیست دلتنگی ها و بی قراری هایش،


چون چاره اش تویی

عزیز من تویی، در راز و نیازهایم تنها تویی

با تو بودن یعنی همین ،

یعنی من عاشقم

بیشتر از تمام عشقهای روی زمین

عزیزم خیلی دوستت دارم ،

تنها همین احساس است که در دل دارم

این کلام جاودانه را از من بپذیر ،

در روزی که قلبم درونش غوغاست ،

این احساس صادقانه را از من بپذیر ،

در روزی که حال من

حال خودم نیست

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلـتنگــــــ که باشـــي ، تمام تلاشتــــــــــ را هـــم که بکنـــی تا خـــوش بـگـــذرد

و لحظـــه ای فــرامـــوشش کنـــی

فایـــده نـــدارد

تو دلتــــــــــــــ تنگــــــــ استـــــــــــــ ...

دلتـــــــــ بـــرای همـــان یکـــــــ نفــــــر

تنگــــــــــ استـــــــــ ...

تا نیایـــــــــد ...

تا نباشـــــــد ...

تـــو هنـــوز دلتنـگـــی ...
:cry:


 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلـــم برای یکــــــ نفـــر تنگـــــــــ استـــــ …

نه میـــدانـــم نامش چیستــــــ …

و نه میـــدانـــم چـــه مـــی کنــــد …

حتّـــی خبـــری از رنگـــــــــــ چشم هـــایش هـــم نــدارم …

رنگــــ مـــوهـــایش را نمـــی دانـــم …

لبخنــــدش را هــــم …

فقط میـــدانم که بایـــد باشـــد ونیستــــــــــ …




 

حنا جون

عضو جدید
رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست

به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
مرا به بند می کشی از این رهاترم کن


زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
 
بالا