معماری با مصالحی از جنس دل

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم
و تو فال قهوه بگیری
وقتی؛ آخر همه شعرهای من تو می آیی؛
و ته همه ی فنجان های تو من میروم !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی وقت است که -بی تابم - ...
دلم تاب می خواهد...!
و یک هل محکم...
که دلم هری بریزد پایین...
هر چه در خودش تلنبار کرده را....
:gol::gol::(:gol::gol:

 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فدای سرت اگر آنچه میخواستی نشد . اگر چرخ دنیا با چرخ تو نمیچرخد .
تو چایت را بنوش .
روی ایوان خانه مادربزرگت بنشین و با او گپ بزن.
میتوانی غرور را کنار بگذاری و عشق زندگیت را به یک شام دونفره دعوت کنی.
برای پرنده ها دانه بریزی و بعد، از دیدن نوک زدن آنها به دانه های گندم لذت ببری.
میشود دقایقی را برای مادرت کنار بگذاری و چند لحظه را در آغوش او سپری کنی میبینی که چقدر آرامش بخش است.
میشود از زندگی لذت برد .
میشود از ثانیه ها نهایت استفاده را کرد.
مگر چقدر عمر میکنیم که بخواهیم آن را هم صرف سروکله زدن با این و آن بکنیم و از شکل راه رفتن همراهمان تا آبی بودن رنگ آسمانو گردی زمین ایراد بگیریم… چه خوب میشد اگر میتوانستیم به زمین و زمان گیر ندهیم و سخت نگیریم.
خوب میشد اگر زندگی میکردیم نه فقط نفس میکشیدیم !
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]✔عشق ...

قابل پیش‌بینی نیست !

گاهی دلت را

آدمی با خود می برد

که اصلاً فکرش را نمی‌کردی

و گاهی ...

کسی ترکت می‌کند که

نفسش بند می‌آمد از نبودنت ...!
[/h]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بگذار بگویم بغض که می کنی گریه ام می گیرد

خنده ات که بگیرد حالم از همیشه بهتراست

می بینی زندگی ام را !؟

به دِلَت بند اسـت بنددلم!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]✔ دوست داشتن کسی که معنی دوست داشتنت را نفهمد

درست مثل توضیح دادن قانون نسبیت ،

برای مادر بزرگ است...

تو چانه می زنی او بافتنیش را می بافد!!
[/h]
 
بالا