معماری با مصالحی از جنس دل

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من برای خودم خط هایی دارم...

دور بعضی چیزها
زیر بعضی چیزها
و روی بعضی چیزها

گاهی خط
قرمز
گاهی خط
زرد
و گاهی خط
سبز

دور بعضی آدمها را خط
قرمز کشیده ام
آنها که همیشه سهمی از حس خوبم را به تاراج میبرند...
حسودها ..خودبین ها و مهمتر از همه آنها که همیشه به من
دروغ گفتند.....

زیر بعضی ها را خط
زرد میکشم....
آدمهایی که تکلیفت را با آنها نمیدانی.
مثل فصلها
رنگ عوض میکنند و اعتباری نیست نه به تحسین و نه به تکذیبشان....

روی بعضی چیزها و آدمها را با برگهای سبز خطی میکشم,
سبز سبز تا یادم بمانند و یادگار همیشگی ذهنم باشند....

آدمهایی ک شاید همه ی فرقشان و خاص بودنشان در نگاه و کلامشان باشد....
آدمهایی که ساده ی ساده فقط دوستشان دارم

این آدمها را باید قاب گرفت و از مژه ها آویخت تا جلوی چشمت باشند ،تا وجب به وجب نگاهت را شکرگزار بودنشان باشی..
 

کلبه تنهایی من

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

تنهايي خود را مقدس بدار!
تا زماني که چيزي مقدس تر از آن نيافته اي
در تنهايي خود بمان . . .


دقیقا ،عالی بود عالی ،پرفکت متشکرم:gol:

تمام دلبری هایت را برای یک نفر بگذار
برای کسی که لایقش است
برای کسی که بخواهدت
وتااخر باتو بماند....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صفحه ی حوصله ام تا شده است..
و در این همهمه ی تلخ جنون
کاش دستی برسد


خاطره ای هدیه دهد...
یا نگاهی بدهد...!!
که در آن
وسوسه ای هست هنوز.....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چيزهايي هست خیلی بدتر از تنهایی.
اما سالها طول میکشد تا این را بفهمی
وقتی هم که آخر سر میفهمی اش،
دیگر خیلی دیر شده.
و هیچ چیز بدتر از
خیلی دیر نیست .

?????? چارلز بوکفسکی
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مثلا چه میشود صبح یک جمعه بیایی و دستم را بگیری و ببری ...
و وقتی اعتراض کنم بگویی ساکت من برای بردن مال خودم از کسی اجازه نمیگیرم ...
یا چه میشود صبح یک جمعه چشم باز کنم و ببینم کنارم هستی
یا مثلا همان غروب جمعه که بود یکدفعه از یه جایی پیدایت شود
یا ظهر یک جمعه وقتی بی حوصله کتابم را ورق میزنم و دزدکی چشم به گوشی میاندازم یکدفعه پیامی بیاید که چقدر دلتنگم ...
یا مثلا عصر یک جمعه که تنهایی به سرم زده است و به خیابان زده ام با شاخه گلی روبرویم ایستاده باشی ...
یا چه میدانم یک شب جمعه ای چیزی زنگی بزنی و بگویی که مرا یادت است ...
اصلا تا نیمه شب جمعه هم صبر میکنم تا آن موقع هم قبول است فقط بیا و خودت را نشان بده بگو که هستی...
نیمه شب که تمام شود خشک میشوم بی روح بی روح ...
صبح شنبه دیگر نیا
صبح شنبه دیر است
صبح شنبه چیزی ازم نمانده است جز چند تکه استخوان که خشک است
بی روح بي روح ...
 

ترانه3

کاربر بیش فعال
این روزها دلم اصرار دارد

فریاد بزند

اما...

من جلوی دهانش را میگیرم

وقتی میدانم کسی تمایل به شنیدن صدایش ندارد!!!

این روزها من...

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا

خط خطی نشود...!


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی هستی
به تو می نگرم.
برای نوشتن،
بهانه خوبی هستی.
وقتی نیستی
به فضای خالی از تو می نگرم،
برای نوشتن.
فضایی خالی از تو،
درخت دارد، حیاط دارد، باغچه دارد با گلهای شمعدانی
میز دارد وَ لیوان های بزرگ چای
اصلا همه چیز دارد
فضای خالی از تو
فقط یک چیز ندارد
وَ آن بهانه ای ست برای نوشتن
 

ترانه3

کاربر بیش فعال
این روزهایم به تظاهر میگذرد

تظاهر به بی تفاوتی تظاهر به بیخیالی به شادی...!!!!

به اینکه دیگر هیچ چیز مهم نیست اما...

چه قدر سخت میکاهد از جانم این نمایش
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اگر كسي را در زندگي مي شناسيد، كه عده مشخصي را براي معاشرت انتخاب كرده، از دعوت هاي اجباري در مهمانيهايش پرهيز مي كند، وقتِ جك هاي بامزه مي خندد، جمع هاي مجزا براي معاشرت هايش دارد و در خوشي هاي رها با فتانه هم ميرقصد و باكش نيست ، يه روزهايي كه به او زنگ ميزنيد تا حالش را بپرسيد جواب نمي دهد و خودش ديرتر زنگ ميزند و بابت جواب ندادن توضيحات دروغي نمي دهد و فقط مي گويد :<< اونموقع نشد جواب بدم>>!اگر كسي را مي شناسيد كه وقتي از او مي پرسيد كه فلان سريال تلويزيون يا برنامه را ديدي؟ بدون فكر مي گويد، آره!
از آنهايي كه مابقي غذايشان را از رستوران گاهي هم براي فرداي خودشان نگه مي دارند و فقط به فكر كارِ خير نيستند .
اگر كساني را در زندگي مي شناسيد كه واقعي هستند ، شما خوشبختي را تجربه كرده ايد!
شكوهِ آدم هاي واقعي با فاصله دوست داشتني تر از نوگري هاي اغراق آميز است.

#صابر_ابر
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0]نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند

و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
[/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی انسانها از تنهایی می نالند،
منظورشان این نیست که اطرافشان
خلوت است.
تنهایی آنها این است که،
هیچکس نمی فهمد چه می گویند...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از تاریکی و تنهایی حرف میزنم
از بی کسی
از درد حرف میزنم
از تمام غمهایی که
در دلم تلنبار شده
ارام سر میگذارم روی شانه خودم و تا میتوانم
به شانه ام میگویم
خوب هست
تو حداقل نمیتوانی جا خالی بدهی
*نقل از یه نفر*
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل‌ تنگم

به قاعده ی یک سفر

پر از فاصله

به شماره ی اتوبوس‌های راه شب

کافه‌های خمار در امتداد شب

دل‌ تنگم

به اندازه تمام روز‌هایی‌ که ما

از بین اینهمه نبودن

باز نبودن را انتخاب کرده ایم

دل‌ تنگم

دل‌ تنگ....


 
بالا