معماری با مصالحی از جنس دل

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گــــاهـــی عکســـی را مـــی ســـوزانیــــم
گـــاهـــی عکســـی مـــا را مـــی ســـوزانـــد
گـــاهـــی بـــا دیـــدن یــک عکـــس ســـاعــت هـــا گــریـــه مـــی کنیـــم
گــــاهــی هـــم ســـالهـــا بــا یـــک عکـــس زنـــدگــی مـــی کنیـــم

و ایــــن یعــنی زنـــدگــــــــی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از دنيا خسته ام...
می ترسم از بازیهاش
دلم تنگه...
ذهنم خستست,
کاش می خوابیدم و هیچ وقت بیدار نمی شدم...
دل من اگر بشکنه....
درست شدنی نیست...
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آرامشــی می خواهم...

خلوتــی می خواهم...

تــو باشی و من در کنار هـــــم …
تو …

سکوت کنــی…

و مــن

گوش کنم ..!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـآید کسے رآ پـیدآ کـُنم

کـِﮧ دوستَم دآشتـﮧ بـآشد !

آنقَدر کـِﮧ یکے از ایـטּ شـَب هـآے لـَعنتے

آغوشَش رآ برآے مَـטּ و یک دُنیـآ خـَستگے ام

بـُگشـآید...

هیـچ نـَگوید !

هیـچ نـَپُـرسد ....

فـَقط مـَرآ در آغـوش بگیرَد ...

بـَعد هـَمآنجـآ بمیرم .
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی‌رحمی بزرگی‌ست که روزگار ..
اجازه دوست‌داشتن و خواستن كَسی را به ما بدهد ، اما اجازه "داشتنش" را نه!!
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمی غرورش را خیلی زیاد ،
شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست میدارد !!!
.
حالا ببین اگر خودش ،
غرورش را به خاطر " تو "
نادیده بگیرد ،
چه قدر دوستت دارد !!
.
.
.

این را بفهم آدمیزاد !!!!


غرور نه نجابت و حیا و نباید هرگـــــــــــــــــــــــز خرجش کرد/.

محاکمه آدم رو باید شنیده باشی/من محاکمه حوا رو نوشتم دلم میخواد بیشتر رووش کار کنم:)

بعدا برات خصوصی میفرستم مهربون الان وقت ندارم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی هافقط برای این می آیندکه عاشقمان کنند و بی قرار!
یک مُشت خاطره به آغوشمان بریزند و همینبروند و با هرچه یادمان داده اندتنهایمان بگذارند ..
یعضی ها فقط می آیندکه زود بروند ،که داغ شوند و روی دلمان بمانند
 
آخرین ویرایش:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]کسی هست[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]آغوشش را شانه هایش را[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به من قرض بدهد[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]تا یک دل سیر گریه کنم[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بدون هیچ دلداری و[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]نصیحتی؟؟؟[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]رفت[/FONT][FONT=&quot] . . .[/FONT]
[FONT=&quot]بی آنکه مرا به خدا بسپارد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]نمیدانم خدارا از یاد برده بود یا[/FONT][FONT=&quot] . . .[/FONT]
[FONT=&quot]مــــــــــــــــــرا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایــכּ[SUP]روزهـــا[/SUP]
بیشـتر از هــر زمــان
נلَمـ هَواے [SUP]خو[/SUP][SUP]נ[/SUP][SUP]مـ[/SUP] را ڪرנﮧاستـ
נوسـت נارَمـ خوנَمـ باݜــَم !!
נیــر نَـ [SUP]حــرص[/SUP] بـנَســت ﺂورנَכּرا נارمـ
و כּﮧ[SUP]هَراس[/SUP] از נَســت נاَנכּرا ..
هړڪـس مـــرامیـــخواهـנبـخـاطــر خوנَمـ بخواهَــנ
נڵــم [SUP]هوا[/SUP][SUP]ے[/SUP] خوנَم رـــا ڪـــرנﮧاســت
هَمیـכּ…[SUB]![/SUB]
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دختر خورشید

دختر خورشید

در نهفت پرده شب
دختر خورشید
نرم می بافد
دامن رقاصه صبح طلایی را
وز نگاه سیاه خویش
می سراید مرغ مرگ اندیش
چهره پرداز سحر مردهست
چشمه خورشید افسرده ست
می دواند در رگ شب
خون سرد این فرسب شوم
وز نهفت پرده شب دختر خورشید
همچنان آهسته می بافد
دامن رقاصه صبح طلایی را

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز از اولش حسم یجوریه
حالم گرفته و باید میومدی
سنگینه حرف تو
چشمای آدما ...
گریم گرفته بود
باید میومدی
من منتظر شدم
ساعت گذشته بود
واسه گذشته ها
باید میومدی
تو سرصدای این
شهر بدون مرز
آروم و بی صدا
باید میومدی
باید میــــــــــــومدی
خیلی دلم گرفت
تو اون پیاده رو
این بازیا چیه ؟
باید میومدی
دنیامو غم گرفت
گم کردمت تورو
حتی یه ثانیه
باید میومدی
باید میومدی
:w04::w04:
بارونو آسمون
دلواپست شدن
بیچتر و بی هوا
باید میومدی
ما جز برای هم
کاری نمیکنیم
گفتم بهت بیا
باید میومدی
راحت بگم منو
ناراحتم نکن
ناراحتم شدی
باید میومدی
تو دلخوری ولی
حتی تو اوج این
قهرای بیخودی
باید میومدی
باید میومدی ...
خیلی دلم گرفت
تو این پیاده رو
این بازیا چیه ؟
باید میومدی
دنیامو غم گرفت
گم کردمت تورو
حتی یه ثانیه
باید میومدی
باید میومـــــــــــدی

تو مهربونتر از هر کی که دیدمی
بودی اگر هنوز
شاید میومدی
شاید میومدی
:(
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تمام ثانیه ها را می شمارم که لحظه دیدار برسد

اما افسوس یک قدم مانده به آن لحظه

دوباره باید ثانیه ها را شمرد

دوباره باید چشم به در دوخت

کاش اندکی مرا می فهمید
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اشک‌هاي مادر ...
مرواريد شده است در صدف چشمانش
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد
دستانش را نوازش مي کنم
داستاني دارد دستانش...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلمان کوچک است ولی آنقدرجادارد که برای هرعزیزی که دوستش داریم نیمکتی بگذاریم برای همیشه…
 
  • Like
واکنش ها: A.8

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ﺣﺲّ ﻭ ﺣﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺛﺎﻧﯿـﻪ ﻫﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﺷﻮﻕ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﻫﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻋﺸﻖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﻭﺭﺯﯾﺪ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﺁﻣﺪﯼّ ﻭ ﻫﻤـﻪ ﯼ ﻓﺮﺿﯿﻪ ﻫﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ[/FONT][FONT=&quot] ![/FONT]
[FONT=&quot]ﺭﻭﺡ ﻏﻤﮕﯿﻦِ ﺗـــﻮ ﺩﺭ ﮐﺎﻟﺒﺪﻡ ﺟﺎ ﺧﻮﺵ ﮐﺮﺩ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﻧﻈﺎﻡ ﺭﯾﻪ ﻫﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﺩﺭ ﮐﻨـــﺎﺭ ﺗــــﻮ ﻗﺪﻡ ﻣــــﯽ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑـــﺮﻡ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﭘُﺮ ﺧﻮﻥ ﺷﺪ، ﻗﺮﻧﯿﻪ ﻫﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻏﺼﻪ ﯼ ﻣﺎ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﺪ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﭘــﺎﺭﻩ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺮﺛﯿﻪ ﻫﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑــﻪ ﻫﻢ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﭘﺎﯼ ﻋﺸﻖ ﺗـــﻮ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐُﺸــﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﺷﻬﺮ ﺍﺯ ﻭﺣﺸﺖ ﻧﺮﺥ ﺩﯾﻪ ﻫﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﺑُﻐﺾ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺣﺴﻮﺩﺍﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﺷﺎﺩ ﺷﺪﻧﺪ[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺗﻨﮓ ﺷﺪ ﻭُ ﻗﺎﻓﯿــﻪ ﻫﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]ﻣﻦ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺎﺭﻭ ﻧﺰﺩﻡ ﺣﻀﺮﺕِ ﻋﺸﻖ[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
[FONT=&quot]ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽِ ﺳﺎﺩﻩ ﯼ ﻣﺎ ﺭﯾﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ؟[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
باران بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی…کاش نه کوچه انتهایی داشت و نه باران بند می آمد…
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بگزار سر به سینیه من تا ببویمت,اندوه چیست عشق کدام است,غم کجاست
بگزار تا ببویمت,این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از آشیان جداست
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مرا ببخش که ســــاده بودنم دلت را زد…
مرا ببخش اگر عشــــق ورزیدنم چشمانت را بست…!!!
می روم تا آنان که توانا ترند… تو را به اوج
بودنــــت برسانند ..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﺸﮑﻨﻪ[/FONT][FONT=&quot] ...!
[/FONT]
[FONT=&quot]ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﺴﺒﯽ ﻧﻤﺸﯿﻪ ﺩﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ ... *ﻣﺜﻞ ﺩﻝ ﺁﺩﻣﺎ[/FONT][FONT=&quot]*
[/FONT]
[FONT=&quot]ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﺮﯾﺰﻩ[/FONT][FONT=&quot] ...
[/FONT]
[FONT=&quot]ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺟﻤﺶ ﮐﺮﺩ ... *ﻣﺜﻞ ﺁﺑﺮﻭ[/FONT][FONT=&quot]*
[/FONT]
[FONT=&quot]ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑﺨﻮﺭﯼ[/FONT][FONT=&quot] ...
[/FONT]
[FONT=&quot]ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ...* ﻣﺜل ﻣﺎﻝ ﺑﭽﻪ یتیم[/FONT][FONT=&quot]*
[/FONT]
[FONT=&quot]ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺪﺭﺷﻮ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ .. [/FONT][FONT=&quot]♡[/FONT][FONT=&quot]مثل پدرومادر[/FONT][FONT=&quot]♡[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دفترم..!
خوبست در آن يادداشت می كنم كه ميتوان لبخند زد و لبخند زد و باز رذل و ناكس بود..
هملت،شكسپير

 
آخرین ویرایش:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مــَטּ هَموטּ پسرهـ בیوونـﮧ ایمـ کـﮧ هیچوَقت عَوَض نمیشـﮧ...
هَمونی کـﮧ هَمــﮧ باهـاش خوشــــحالـَטּ ، امــا کسی بآهـآش نمیمونــﮧ...
هَمونی کـﮧ مُواظبــﮧ کسی نـآراحَت نَشـــﮧ ، امـآ هَمــﮧ ناراحَتش میکنـَטּ...
همونی کـﮧ تکیـﮧ گـآه خوبیــﮧ ، امآ واسَش تکیــﮧ گآهی نیستـ ...
هموטּ کــــــﮧ هَمیشــﮧ بهش בُروغ میگـَטּ ، امــآ اوטּ بآورش میشـــــﮧ....

 
بالا