معماری با مصالحی از جنس دل

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چرا بايد زندگي را در نگاه يک آينه ديد ؟
سردي نگاهش و بي پروايي در سخنش مرا به اين باور مي دارد
که او را نيز بايد ترک کرد
من چه زود رازهاي پنهان قلبم را با او در ميان گذاردم
چه زود اشکهايم را برايش ريختم
و چه زود به او اعتماد کردم

شيفته ء نگاه همدرد او شدم وعاشقانه دست مهربان دوستي را به سوي او دراز کردم

صادقانه و بي پروا گفتم
ان چه را که نبايد مي گفتم .

وقتي به خط ممتدي که آن را زندگي مي نامند مي انديشم

مي فهمم که بايد شکست
در تمامي ثانيه ها
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]آدمی که یهو عشقش[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]ر[/FONT][FONT=&quot]و از دست می‌ده [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]حال ماهییی رو داره که تو برکه‌ ش نارنجک ترکوندن. [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]یه‌ وری میاد رو آب و چشاش به هیچ‌جا خیره می‌مونه و [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]به زحمت فقط می‌تونه به این دو کلمه فکر کنه:[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]"چی شد؟"[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلت هوایم را خواهد کرد ... !

به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را ...

به یاد خواهی آورد خنده هایم را ...

به یاد خواهی آورد اشک هایم را ...

به یاد خواهی آورد حرف هایم را ...


مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی :

من تو را می خواهم...

 

P . N

عضو جدید
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزها يكی پس از ديگری به پايان






می رسند...






و در پی روزها






عمر من...






خسته نباشی سرنوشت....!






می بينی؟!






دست در دستان تو






تمام راه را بيراهه رفتم






شنيدم كسی ميگفت:






چشمانت را ببند!






اعتماد كن...






به قيمت تمام روزهای رفته






چشم هایــم را بستم...






اعتماد كردم...!






بهای سنگينی داشت اعتماد !






روزی...






چشمانم را باز كردم؛






چيزی به نام " عشـــــق "






در راهِ همپا شدنِ با تو






به تاراج رفته بود!
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تکرار نمیشوم
ولی روزی میرسد ملافه ی سفید پایان میدهد به من...
به شیطنت هایم... به بازیگوشی هایم...
به خنده های بلندم...
روزی که با دیدن عکسم بغض کنند و بگویند :
دیوانه کجایی دلمان برای دلقک بازیهایت تنگ شده
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهـــــــــــــی آنچنان مزخرف می شــــــوم
که برای دیگـــــــــران قابل درک نیستـــم…
حتی عزیــــــــــزترین کســــانـــــم را از خــــــــــــودم می رانم
اما در آن لحظه در دلــــــــــم آرزو دارم بگـــــــــویند:
” می دانم دســــــت خودت نیست، درکــــــــت می کنم ”
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق اگر عشق باشد ؛
هم خنده هايت را دوست دارد ،
هم گريه هايت را ….
هم شادي ات را دوست دارد ؛
هم غم هايت را …
هم لحظه هاي شادابي ات را مي پسندد ،
هم روز هاي بي حوصلگي ات را …
هم دقايق پر ازدحامت را همراهي ميکند ،
هم دقايق تنهايي ات را …
عشق اگر عشق باشد ،
هم زيبايي هايت را دوست دارد ،
هم اخم هايت را در روزهاي تلخي …
هم سلامتت را مي پسندد ،
هم روزهاي گرفتاري و بيماري همراهي ات مي کند …
عشق اگر عشق باشد
هرگز به سادگي رهايت نميکند
عشق اگر عشق باشد
هرگز دستانش را به ديگري نميسپارد
عشق اگر عشق باشد
تو تمام دنيايش خواهي شد و براي داشتنت هرگز
کوتاه نميايد
عشق اگر عشق باشد ،
با يک اتفاق ،
تو را تعويض نمي کند ،
همراهي ات مي کند تا بهبود يابي …
عشق اگر عشق باشد ،
هر ثانيه دستانش در دستان توست ،
در سختي و آساني …
تا ابد ...

 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـی آیــم دردهـایـم را روی ایــن صفحه ی مجـازی مینـویســم

ولی هیچـوقت هیچ کس نفهمید مـن اینهـا را واقعـی "درد" میکشــم ..

حال من یعنی . . .

یک قدم از افسردگی آن طرف تر...

 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
قاتلی شده ام زنجیره ای!!!
قاتلی که مقتولانش را می بلعد!!!
قاتلی که از قتلهایش هرگز پشیمان نخواهد شد!!!
قاتلی که بسیار عاشقش می شوند!!!
.
.
من میکشم تک تک احساساتم را و فرو میخورم آنها را....
و چه بسیار دوست دارند مرا مردم...
وقتی که از کنار احساسشان، بی احساس می گذرم!!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حتی اگر نباشی ......

می‌خواهمت چنان‌که شب خسته خواب را
می‌جویمت چنان‌که لب تشنه آب را

محو توام چنان‌که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را

بی‌تابم آن‌چنان‌که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب‌را

بایسته‌ای چنان‌که تپیدن برای دل
یا چنان‌که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی می‌آفرینمت
چنان‌که التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی تر از پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کسی ترسهایم را نمیداند
میترسم از اعتماد کردن
میترسم از کلام دوستت دارمی که فقط از روی نیرنگ و فریب باشد
میترسم از ادمی که دروست و ریاکار هست
میترسم از لحظه ای که دلی شکسته تاوان دارد ولی کسی حواسش نیست
ان لحظات که دل میکشنند میخندند ولی اگر مشکلی برایشان پیش بیاد سراغ خدا را میگیرند
اخر چگونه روی ویرانه های دیگری خوشبختیت را میخواهی چطور غرور دیگری را نادیده گرفتی حق الناس خدا را پایمال کردی
اصلا حواست هست خدا گفته
حق الله را میبخشد ولی حق الناس را نه
حواست به حرفها و حرکاتت باشد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی ترسهایم را نمیداند
میترسم از اعتماد کردن
میترسم از کلام دوستت دارمی که فقط از روی نیرنگ و فریب باشد
میترسم از ادمی که دروست و ریاکار هست
میترسم از لحظه ای که دلی شکسته تاوان دارد ولی کسی حواسش نیست
ان لحظات که دل میکشنند میخندند ولی اگر مشکلی برایشان پیش بیاد سراغ خدا را میگیرند
اخر چگونه روی ویرانه های دیگری خوشبختیت را میخواهی چطور غرور دیگری را نادیده گرفتی حق الناس خدا را پایمال کردی
اصلا حواست هست خدا گفته
حق الله را میبخشد ولی حق الناس را نه
حواست به حرفها و حرکاتت باشد

هیچ کس ویرانیم راحس نکرد
گریه پنهانیم راحس نکرد
درهجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم راحس نکرد
آن که با آغازمن مونس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چشمهایم را بسته ام دیگر نمیخواهم به هیچ چیزی بیاندیشم
دلم یه ارامش میخواهد
ارامشی ابدی
ولی حیف که زندگیم مرا محکوم میکند زندگی کنم و من
دیگر علاقه ای به زندگی کردن ندارم
و دنیا برایم زندان هست و
انکه کلید ازادیم را میاورد
فرشته مرگ هست که
مرا از این تن و روح و قلب خسته و شکسته
رها میکند
تا شاید کمی ارامش بگیرم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسرو شکیبایی " در مجموعه خانه ی سبز" :
چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه !!
چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه !!!!
چه معنی داره تو این دنیا آدم ها یک روز بیان و یک روز برن !!
چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها اینقدر تنگ باشه ..!!
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند یک دقیقه می ایستم
چند یک دقیقه سکوت می کنم
چند یک دقیقه شکر می کنم
که هستید.
و من
صبح ها
پا می شوم
و صورتم را با دستهای کسی می شویم
که گناه گریه هایم را به گردن نمی گیرد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داشتن ات....

مثــلِ نم نمِ باران ، جاده ی شمال ،

مثلِ مستیِ بعــد از اولین پیک هایِ شــراب
مثلِ خوابِ بعـــدازظهر ...
مثل بوسه هایِ تند تند و یواشکی...

مثلِ آهنگ های قدیمی ...
مثلِ دیالوگ های فیلمِ شب یلدا ...
و مثلِ برگشتن آدمی که سالها منتظرش بودی...
آی می چسبــد...
آی می چسبد...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیــــشه جایی در حوالی دلتــنگی من جــاری می شــوی…
جــاری می شــوی در ابـــریِ چشــمانـــم…
و می بـــاری آنقــدر تا زلال شـــوم…
تا آســمانی شــود هــوایِ دلــم…
آنقــدر که با همـــه روحـــم حــس کنـــم…
...داشتــــن تو …
می ارزد…
به تمـــام نداشــته هـــای دنیــــا…
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
به یاد داشته باش !
هروقت دلتنگ شدی ؛
به آســـــمان نگاه کنی ...

کسی هست که عاشقانه تو را دوست دارد و منتظر توست ،

اشک های تو را پاک می کند !
ودست هایت را صمیمانه می فشارد ....

خدا تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت ... !!!.
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
خستـه ام ...

مـن رسمـــاً

از جـوانـــی استعفـا میدهـم!
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺁﺩﻡ ﻫـﺂـﮯ ﺍﯾـטּ ﺳـﺮﺯﻣـﯿـטּ ﺳـــﺮﺩﻧـــﺪ....

ﻧــﮕــﺂﻩ ﻫــﺂﯾـــﺸــﺂטּ ﺣـــﺮﻓــﻬــﺂﯾـــﺸـــﺂ טּ ﻫـﻤـﮧ ﺑـﻮﮯ ﺳـﺮﺩـﮯ ﻣـﯿـﺪﻫـﺪ...

ﻋــﺸــﻘـ ﺩﺭ ﺍﯾـטּ ﺳـﺰﻣﯿـטּ ﺑﮯ ﻣـﻌـﻨـﺂﺳـﺘــ ...

ﻓـﻘﻂ ﻣﺤـﺒـﺘﺸـﺂטּ ﺍﯾـטּ ﺍﺳـﺘـ ڪﮧ ﺑـﺮﺁﮯِ ﺯﺧـﻤـ ﻫﺂﯾـﺘـ ﻧﻤــڪـﺪﺁטּ ﻣـﮯ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻫـﻤـﯿـטּ
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
از نو برایت مینویسم:

حال همه ما خوب است
اما توباورنکن.

خبرت بدهم

خواب دیدم خانه ای خریدم
بی در , بی پنجره, بی سقف

هی بخند...

به زودی چهل ساله میشوم
امامن به فردا امیدوارم.

یادت می آید؟!

رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری.

نامه ام باید کوتاه باشد
روشن به صافی آیینه,

اما تو زود باز گرد.​
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد می کشم ، درد !

هم تلخ است هم ارزان

هم گیراییش بالاست !

هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد
معتاد کرد

ناباب نبود ،

اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که

ماندنی نیست ، همین . . .​
 
بالا