معماری با مصالحی از جنس دل

M@TI$A

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
می آیی عاشق می کنی
محو می شوی
تا فراموشت می کنم
دوباره می آیی
تازه می کنی خاطرات را
محو می شوی
به راستی که سراب از تو با ثبات تر است!!!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی چه غریبانه روزهای تلخ را سر می کنم

گاهی اوقات چه غریبم

گاهی چه دلتنگی رویم فشار می اورد

گاهی اوقات چه دلتنگم

چه دلگیرم

چه غمگینم از بی تو بودن

چقدر سخته بی چشمانت

بی دستانت

بی نگاهت و

بی اغوشت سر کردن

عشق سکوتی بین من وتوست

عشق سکوت پر از حرف است

حرفهای ناگفته بین ما...

دلم میخواست مانند پرنده ای بی پروا

در کنارت اوج بگیرم

ای کاش زودتر

برسد ان روز

که در اغوش هم عاشقانه ارام گیریم...

ای کاش برسد...





 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم...
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]مثل هزار تکه شیشه پاشیده ام روی آسفالت [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]تا ذهنِ رهگذر را پر کنم از فاجعه ی دلخراش یک برخورد [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]حسِ ناگهانی یک مصیبت [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بغضی بی‌ فرصت و مرگیِ آنی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]آری عزیزم ! ببین، چه کرد آمدنت چه ها کرد رفتنت....[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]كجـــایــی؟!!![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]تـــو[/FONT][FONT=&quot] کــه نیـستــی هَمـــه می خــواهـَنـــد جــای [/FONT][FONT=&quot]تــو[/FONT][FONT=&quot] را پـُــــر كـننـد!![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بــیـــــا!...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بــــه هَمـــه بگـــــو!![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]تــ ـ ـ ـو[/FONT][FONT=&quot] تـــكـــرار شَــدنــی نیـستـی!!![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]جـــای [/FONT][FONT=&quot]تــــو[/FONT][FONT=&quot] جـــز بـــا خــودت پــُــر نِمـیشـــود![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قصه مان را که یادت هست ماهی گیر...
دلم زود گول طعه سر قلابت را خورد.
و تو حقه سوار کردی نه کم!
و خواستی آخر این همه عشق بازی مرا لقمه کنی یک جا!
ندانستی...
کشاورز خوبی هستم.
می دانی قایق درو می کنم این چند سال...
زیاد!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی یاد گرفتیم به
هم بگیم دوستت دارم
اما فقط یه تعارف بوده
یا اینکه
فقط اون لحظه که نیاز داشتیم به
هم گفتیم دوستت دارم
کاش کلمه زیبای دوستت دارم
اینطور به بازی نگیریم
و بذاریم
همیشه
جاودان بمونه


aynaz.m
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمستانی طاقت فرسا ....

صدای سوز سرما ....صدای باد پیچیده در درختان تنها ... ..

اتاقی تاریک ....نگاهی منتظر .....پنجره ای که باد را در اغوش خود میپیچاند ....

و من همه ی لحظه هایم را با پنجرها در میان گذاشتم .....

تن سردم از نبودنت ....ندیدنت .....

سکوتی جاری از صدای تپش های قلبم ....کنجی از اتاق را اغوش تو خواندم ...

به این امید که باز گردی ...شمعی از خاطراتم برپا کردم ...

شمع را روشنی بخشیدم و تمام شدنش را نظاره گر بودم ....و من از تمام شدنش درد میکشیدم ....

ایا تو می ایی ؟؟؟

ایا چشمانم را با نگاه دوباره ات برای ابدیت عشقمان روشنی میبخشی ؟؟؟

این جا همه چیز از تو میگویند ....

قلم از تو مینویسد ....

قلب از تو میتپد ...

چشمانم از تو مینگرد ...

اندیشه ام با خاطرات تو زندگی میکند ...

اغوش سردم با امید بازگشت تو تصور گرما را در خیال خود میپروراند ..

در این تنهایی و تاریکی ....به امید امدنت من زنده ام و نفس میکشم .....

عشق من ....ایا تو می ایی ؟؟

نرگس فاطمی

:gol:



 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=mj_titr df]باور کن...

هـوس کــرده ام کـه تــو باشـی و مــن باشـم

و هـیچ کـس نبـاشد . . .

آنـگاه داغتــرین آغوشـها را از تنـت . . .

و شیــریـن تــرین بــوسه ها را از لبــانت بیــرون کــشم . . .

بـه تلافــی تــمام روزهایــی کــه مـیخواستمت و نبودی....[/FONT]
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود...


عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود

شرط می بندم که فردایی _ نه خیلی دیر و دور

مهربانی، حاکم کل مناطق می شود

هم زمان سهمیه دلهای دلتنگ و صبور

هم زمین ارثیه جانهای لایق می شود

قلب هر خاکی که بشکافند نشانش عاشقی است

هر گلی که غنچه زد نامش شقایق می شود

با صداقت آسمان سهمی برابر می دهد

با عدالت خاک تقسیم خلایق می شود

عقل هم با عشق یک نوعی موافق می شود

عقل اگر گاهی هوادار جنون شد عیب نیست

گاه گاهی عشق هم همرنگ منطق می شود

صبح فردا موسم بیداری آینه هاست

فصل فردا نوبت کشف حقایق می شود

دست کم یک ذره در تاب و تب خورشید باش

لااقل یک شب بگو کی صبح صادق می شود

می رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است

آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق می شود

 
بالا