معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای عشق تمنا کن ولی خوار نشو.

برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده.

برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو.

برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببیند.

برای عشق پیمان ببند ولی پیمان ن***.

برای عشق جون خودت رو بده ولی جون کسی رو نگیر.

برای عشق وصال کن ولی فرار نکن.

برای عشق زندگی کن ولی عاشقانه زندگی کن.


برای عشق خودت باش ولی خوب باش.




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا که من خوابیده ام

فقط یک جفت تاریکی ...

یک آسمان ...

و تک ستاره ای نجیب بدون چشمک

پیداست ...

می بینی چه قدر تنهایم ماه من؟!

همه ی تنهایی من همین هاست ...

تخفیف می دهم !

فعلا با تو

در رویایم تنها نیستم !

فقط تو را به آرزویت قسم ...

زود تر کاری کن

رویایم با یک چمدان برود ...

و تو بیایی با آرزوهایت ...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی
اما سال ها طول می کشد تا این را بفهمی
وقتی هم که آخر سر می فهمی اش
دیگر خیلی دیر شده
و هیچ چیز بدتر از
خیلی دیر نیست

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سردی نگاهت

سبزی جای خالیت

سکوت بی پایانت

سیمای از یاد نرفته ات

سوت و کوری اتاقم

سرنوشت سیاهم

سیگارم

ای کاش هفت سین امسالم سین نداشت !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
امشب دلم باز بی صدا شکست
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو
پرواز کرد و چون مرغی رها شکست
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست
امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2] [/h]


هر روز بدون تو غافلگیر میشوم...

وقتی به تقویم نگاه میکنم و میبینم یک روز دیگر هم

بدون
تو گذشت







 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زنگوله‌ها را به صدا درآورید
شاعر
تمام کرده‌است،
شاعر شعرهای بی‌معنا

و ما برابر گورش ایستاده‌ایم
دلتنگیم
و نمی‌دانیم چه بر سنگش بنویسیم.

سوکواریم
و نکته‌ی بی‌معنایی که خوشایند شاعر باشد
به خیال‌مان
نمی‌رسد.





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتــ‗__‗ــی گیــ‗__‗ــج میشــ‗__‗ــدم

بـه کلــ‗__‗ــمات پنــ‗__‗ــاه میبــ‗__‗ــردم

امــ‗__‗ــان از امــ‗__‗ــروز کــ‗__‗ــه

کلمــ‗__‗ــات خودشــ‗__‗ــان هم گیــ‗_‗ــج شــ‗__‗ــده اند......!!

 

زیبای خفته.

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتــ‗__‗ــی گیــ‗__‗ــج میشــ‗__‗ــدم

بـه کلــ‗__‗ــمات پنــ‗__‗ــاه میبــ‗__‗ــردم

امــ‗__‗ــان از امــ‗__‗ــروز کــ‗__‗ــه

کلمــ‗__‗ــات خودشــ‗__‗ــان هم گیــ‗_‗ــج شــ‗__‗ــده اند......!!

;)....................................
 

Melina666

عضو جدید
گاه می اندیشم...

چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم

همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران

وخدایی که زلال تر از باران است




 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه کسی منتظر است...
نه کسی چشم به راه...
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه...
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست!
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه
....
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
اشک میریزم
نه به خاطر تو
به خاطر روزهای با تو بودن
روزهایی که در تاریخ ذهنم
آلوده به تیره ترین کابوسهاست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اتتظار...........










به دنبال تو می گردم
تو ای تنها ترین سردار فتح قلب ویرانم
تو ای شهزاده ی خوشبخت کاخ حسرت جانم
تو ای زیباترین پروانه ی بی تاب شمع قلب سوزانم
به دنبال تو می گردم
که شاید چشم هایم را به چشمانت بدوزم
تا نگاه خواهش دل را عیان سازم
که شاید دست هایم را به دامانت بیاویزم
و عشق خویش را با یک صدای لرزش ماتم بیان سازم
به دنبال تو می گردم
که قدری از حصار این جهان بیرون رویم
و ساغری از باده ی آتش به کام یکدگر ریزیم
که قدری از فراز عشق بالاتر رویم
و درد را غم زار دل سازیم
که قدری محو در چشمان هم باشیم...
.
به خونه ی منم بیای خوشحال میشم
پس منتظرتم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خـــــــیال کـــــــردی رفـــــــتی و تمـــــــام ؟!
پـــــــــــریـــــــــــ دی و خـــــــــــلاص !؟
مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم ، می بینی . . .
تا ابد دهانت از شعر های
عاشقانه من سرویس است
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آغوش تو سایه گاه خستگی من است
آغوشی که میدانم همیشه به روی من باز است
و من لحظه به لحظه ی زندگیم را به امید آرمیدن در آغوش تو سپری میکنم
دستهای من غرق التماسند برای در آغوش گرفتن تو ...
منی که خسته از دست خنجر روزگارم
برای رسیدن به آرامش در کنار تو لحظه شماری میکنم

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوس مرگ كردى تا حالا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هوس كنى تنت
سرد شه اشكت خشك شه ...

ذهنت خالى شه چشمات تاريك شه ...

نه تنت از حسى
داغ شه

نه ذهنت از فكرى پر شه

نه اشكى براش بريزى نه چشمت دنبال چيزى باشه...
سرد و بى حس....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم یه کلبه ی دنج میخواد وسط جنگل ،
هوا کمی ابری ، بارون نم نم
من باشم ، تو باشی ، عشق باشه ، مِه باشه ، آب روون باشه
تو بگی ، من بگم
تو بخندی من بخندم
تو صدام کنی من نگات کنم
تو بخندی من گریه کنم
من صدات کنم ، تو نگام کنی
من از کلبه نگات کنم تو مشغول باشی
من یواشکی دید بزنم تو مشغول باشی
من اشک بریزم ، تو مشغول باشی
من بگم دوسِت دارم و تو فقط نگام کنی
تو بگی دوسِت دارم من بمیـــــــرم
دلم فقط اینو میخواد
یه کلبه وسط جنگل ، هوا عالی و خنک ،
تو باشی ، عشق باشه ، قلبت باشه ، محبت هات باشه ،
من شاد باشم تو شاد باشی ،
زیر بارون نم نم کنار هم
زیر سایه بون خدا ؛ بگیمو بخندیم
و من گریه کنم و در آغوشت بمیــــرم
همـــــین ..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


من و تــــــــو ...برای رسیدن به هم ... هیچ چیز کم نداریم... به غیر از یک معجزه




 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
رسم " خوب " ها همین است ؛
حرف آمدنشان شادت می کند
و ماندنشان ...
با دلت چنان می کند
که هنوز نرفته ...
دلتنگشان می شوی !


 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهر من اینجا نیست !

اینجا…
آدم که نه!
آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر !
اینجا هر کسی
هفتاد رنگ بازی میکند
تا میزبان سیاهی دیگری باشد!
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
همه قار قار چهلمین کلاغ را
دوست می دارند!
و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
سبدهاشان پر است از
تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند!
من به دنبال دیارم هستم,
شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده است!
+شهر من اینجا نیست،شهر من پشت نفسهای "تو" زندانیست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو می دانی و همه می دانند

که زندگی از تحمیل لبخندی بر لبان من

،از آوردن برق امیدی در نگاه من ،

از برانگیختن موج شعفی در دل من عاجز است .


تو می دانی و همه می دانند که شکنجه دیدن بخاطر تو ،

زندانی کشیدن بخاطر تو

و رنج بردن به پای تو تنها لذت بزرگ زندگی من است

،از شادی توست که من در دل می خندم

،از امید رهایی توست که برق امید در چشمان خسته ام می درخشد

و از خوشبختی توست که هوای پاک سعادت را

در ریه هایم احساس می کنم .

نمی توانم خوب حرف بزنم .

نیروی شگفتی را که در زیر کلمات ساده و

جمله های ضعیف و افتاده پنهان کرده ام

دریاب

،دریاب.


من ترا دوست دارم ،همه زندگی ام

و همه روزها و شبهای زندگی ام

بر این دوستی شهادت می دهند،

شاهد بوده اند و شاهد هستند.


آزادی تو مذهب من است ،

خوشبختی تو عشق من است ،

آینده تو تنها آرزوی من است.


اگر تنها ترین تنها شوم، باز خدا هست،

او جانشین همه نداشتن هاست.

نفرین و آفرین ها بی ثمر است.

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان،

هول و کینه بر سرم ببارد، تو مهربان و جاودان آسیب

نا پذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی هوای گریه دارم

بغض میکنم می ایم لب پنجره

و منتظر

بهانه ای

بارانی

اما

یا دل اسمان نمی شکند

یا بغض من........





 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و

نفسی از سر امید کشید
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم ، همه خوشبختی توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند …
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید
نشانم می داد …
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد ….
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است …!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین …
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط دلم می خواهد

پیرمردی عصا به دست شوم

پیرزنی را در ایستگاه اتوبوسی ببینم

و هی فکر کنم چقدر آشناست

و او ،
تو باشی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه اسمش عشق است...

نه علاقه...

نه عادت...!

حماقت محض است...

دلتنگ کسی باشی...

که دلش با تو نیست...!!!

 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلــم یــک رمــان می خــواهد… یه داستان به قشنگی نام تو
داستانی که اولــش “من” و “تــو” بـاشیــم…
آخــرش “مــا”...
 
بالا