معرفی یاران امام حسین در کربلا تا محرم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
عون بن عبدالله بن جعفر

فرزند زینب كبرى عقیله بنى‌هاشم دختر على بن ابى طالب است.
عبدالله بن جعفر دو فرزند خود را به نام عون و محمد نزد امام حسین علیه‏السلام فرستاد و آن دو در وادى عقیق به امام علیه‏السلام ملحق شدند.
عون بن عبدالله در روز عاشورا به میدان آمد و این رجز را مى‏خواند:
"ان تنكرونى فانا ابن جعفر شهید صدق فى الجنان ازهر یطیر فیها بجناح اخضر كفى بهذا شرفا فى المحشر.
و سه نفر از سواران سپاه دشمن و هجده نفر از پیادگان آنها را به قتل رساند، آنگاه عبدالله بن قطنه بر او حمله كرد و او را با شمشیر به شهادت رسانید.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
محمدبن عبدالله بن جعفر

فرزند خوصأ، دختر حفصه است. بعضى گفته‏اند او قبل از برادرش عون به میدان آمد و این رجز را مى‏خواند:
اشكو الى الله من العدو انفعال قوم فى الردى عمیان قد بدلوا معالم القرآن و محكم التنزیل و التبیان.
و ده نفر از آن گروه را كشت، سپس دشمن بر او حمله‏ور شد و سرانجام او را شخصى به نام عامر بن نهشل تمیمى به شهادت رسانید
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
قاسم بن محمد بن جعفر بن ابى طالب

او همیشه ملازم پسر عمویش امام حسین علیه‏السلام بود و هرگز از او مفارقت نمى‌كرد، امام علیه‏السلام دختر عمویش ام‌كلثوم كه دختر عبدالله بن جعفر و مادرش زینب كبرى بود به او تزویج نمود.
قاسم به همراه همسرش به كربلا آمد و بعد از عون بن عبدالله بن جعفر به میدان رفت و جمع كثیرى از دشمنان را كشت كه بعضى تعداد سوارگان از آنها را هشتاد نفر و از پیادگان را دوازده نفر ذكر كرده‏اند، تا آن كه جراحات زیادى برداشت، پس از هر سو بر او حمله‏ور شدند و او را شهید كردند
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
قاسم بن الحسن علیه السلام


مادرش رملد نام داشت و او نوجوانى بود كه هنوز به حد بلوغ نرسیده بود، وقتى براى اجازه میدان رفتن خدمت امام حسین علیه‏السلام رسید، امام علیه‏السلام نظر بر او افكند و دست بر گردن او انداخت و هر دو گریه كردند تا از حال رفتند، آنگاه براى مبارزه از امام اذن خواست ولى امام ابا كرد، قاسم به دست و پاى امام بوسه زد تا آن حضرت او را رخصت داد پس به میدان آمد در حالى كه اشكش بر گونه‏هایش جارى بود و این رجز را مى‏خواند:
"ان تنكرونى فانا ابن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن هذا حسین كالاسیر المرتهن بین اناس لا سقوا صوب المزن."
نوشته‏اند كه: صورت او همانند قرص ماه بود، پس جنگ شدیدى كرد و با همان كودكى سى و پنج نفر را به قتل رساند.
حمیدبن مسلم مى‏گوید: من در میان سپاه كوفه ایستاده بودم و به این نوجوان نظر مى‏كردم كه پیراهنى در بر و نعلینى بر پا داشت، پس بند یكى از آنها پاره شد و فراموش نمى‌كنم كه بند نعلین پاى چپ او بود، عمرو بن سعد ازدى به من گفت كه: من بر او حمله كنم.
به او گفتم: سبحان الله! چه منظورى دارى؟ به خدا قسم كه اگر او مرا بكشد من دست خود را به سوى او دراز نكنم، این گروه كه اطراف او را گرفته‏اند او را بس است!
او گفت: من به او حمله خواهم كرد.
پس به قاسم حمله كرد و ضربه‌اى بر فرق او زد كه به صورت بر زمین افتاد و فریاد بر آورد: یا عماه! پس حسین علیه‏السلام با شتاب آمد و از میان صفوف گذشته تا بر بالین قاسم رسید و ضربه‌اى بر قاتل قاسم بن حسن زد، او دست خود را پیش آورد، دستش از مرفق جدا گردید و كمك طلبید، سپاه كوفه براى نجات او شتافتند و جنگ شدیدى در گرفت و سینه او در زیر سینه اسبان خرد شد. غبار، فضاى میدان را پر كرده بود، چون غبار نشست، امام حسین را دیدم كه بر سر قاسم ایستاده و قاسم پاهاى خود را بر زمین مى‏كشد. امام حسین علیه‏السلام فرمود: چقدر بر عموى تو سخت است كه او را به كمك بخوانى و از دست او كارى بر نیاید و یا اگر كارى هم بتواند انجام دهد براى تو سودى نداشته باشد، از رحمت خدا دور باد قومى كه تو را كشتند.
آنگاه امام حسین علیه‏السلام قاسم را به سینه گرفت و او را از میدان بیرون برد.
حمیدبن مسلم مى‏گوید: من به پاهاى آن نوجوان نظر مى‏كردم و مى‏دیدم كه بر زمین كشیده مى‏شود و امام سینه خود را به سینه او چسبانیده بود، با خود گفتم: كه او را به كجا مى‏برد؟ دیدم او را آورد و در كنار كشته فرزندش على بن الحسین و سایر شهداى خاندان خود قرار داد.
و در «كفایة الطالب» آمده است: وقتى قاسم از روى اسب بر زمین افتاد و عمو را صدا زد، مادرش ایستاده بود و نظاره‌گر صحنه بود، و حسین علیه‏السلام در حالى كه قاسم را به سینه گرفته بود این اشعار را مى‏خواند:
غریبون عن اوطانهم و دیار همتنوح علیهم فى البرارى و حوشها و كیف ولا تبكى العیون لمعشر سیوف الاعادى فى البرارى تنوشها بُدُورٌ توارى نُورها فتغیر تمحاسنها ترب الفلاه نعوشها.
 
آخرین ویرایش:

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
ابوبكر بن الحسن بن علی بن ابیطالب تاریخ تولد : سال 45 هجری محل تولد: مدینه منوره تاریخ شهادت : 10/محرم / 61 عاشورای حسینی محل شهادت: كربلا طول مدت حیات: 16 سال مزار شهید: كربلا مقابل ضریح اباعبدالله الحسین – مقام الشهداء حضرت ابوبكر بن حسن بن علی ابن ابیطالب، در سال 45 هجری دیده به جهان گشود، نام حضرت احمد و كنیه ایشان ابوبكر بود، پدر بزرگوارشان امام حسن مجتبی (ع) و مادرشان رمله یا ام ولد نام داشت. ابوبكر بن حسن(ع)، در سال 61 هـ. ق در سن 16 سالگی در واقعه كربلا بعد از شهادت برادرش حضرت قاسم(ع) به شهادت رسید، نام قاتل حضرت، عبدالله بن عقبه غنوی ملعون بود، مدفن ابوبكر بن حسن (ع) در جوار امام حسین(ع) در مقام الشهداء كربلا می باشد و محل زیارت عاشقان اهل بیت (ع) است. گوشه ای از مقتل حضرت یاران امام حسین (ع) به شهادت رسیدند و تنها تعدادی از خانواده اش باز مانده بود، اولاد علی(ع) و اولاد جعفر و عقیل و امام (ع) گرد هم جمع شدند و با یكدیگر وداع نمودند، وداعی بسیار باشكوه و مملو از معنویت. حضرت ابوبكر بن حسن(ع) پس از حضرت قاسم، برادر بزرگوارش، عازم میدان نبرد شد و پس از آن كه جهاد شجاعانه ای كرده و جمع زیادی از دشمن را به هلاكت رسانید، در حالی كه از شدت تشنگی، چشمهایش به گودی می رفت، خدمت عمویش امام حسین(ع) رسید و عرض كرد: «ای عمو! آیا شربت آبی هست تا جگرم را خنك كنم، تا در مقابل دشمنان خدا و رسول (ص) نیرومند گردم؟» حضرت (ع) به او فرمودند: «ای پسر برادرم! كمی صبر كن تا جدت حضرت رسول (ص) را ملاقات نمایی و به شربتی سیراب شوی، كه پس از آن هرگز تشنه نشوی.» سپس ابوبكر بن حسن (ع) به میدان برگشت در حالی كه رجز می خواند، و وقتی برای بار سوم عازم میدان گشت، ضمن اینكه تعداد زیادی از دشمنان را به هلاكت رساند، به دست عبدالله غنوی ملعون به شهادت رسید. در روز عاشورا وقتی حضرت ابوبكر بن حسن (ع)، برای بار دوم به میدان رفت چنین شعری خواند كه ترجمه فارسی آن این است: «كمی صبر كن، بعد از عطش به آرزویت می رسی، به درستی كه جانم در این جنگ به سوی بهشت می شتابد، از مرگ نمی ترسم هنگامیكه مرگ، وحشت آورد، به هنگام مرگ یا در مقابله با حریف نمی لرزم.» منابع: 1- نفس المهموم – ص 149 – بحار الانوار – ج 45 – 67 2- كتاب تاب ناسخ التواریخ- ج 2- ص
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
عبدالله بن الحسن

در حالى كه سپاه كوفه امام علیه‏السلام را محاصره كرده بود، عبدالله بن الحسن كه هنوز به حد بلوغ نرسیده بود مى‏خواست خود را شتابان به امام علیه‏السلام برساند، زینب كبرى خواست او را از این عمل باز دارد ولى او مقاومت مى‏كرد و مى‏گفت: به خدا قسم كه از عمویم هرگز جدا نمى‌گردم. در این هنگام بحر بن كعب - و بعضى گفته‏اند حرملة بن كاهل - با شمشیر به امام حسین علیه‏السلام حمله كرد، عبدالله به او گفت: اى پسر زن بدكاره! مى‏خواهى عمویم را بكشى؟ و او شمشیر خود را به طرف آن كودك فرود آورد، عبدالله دست خو را سپر قرار داد و شمشیر، دست او را قطع كرده و آن را به پوست آویزان كرد، پس او فریاد مى‏زد: اى مادر!
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
حسن بن الحسن

یكى دیگر از فرزندان امام مجتبى، حسن مثنى است، او روز عاشورا به میدان آمد و همانند دلیران رزمجو جنگید تا به زمین افتاد؛ هنگامى كه سپاه كوفه براى جدا كردن سرهاى شهدا آمدند، دیدند كه او هنوز زنده است و رمقى در او باقى است، اسمأ بن خارجه كه از خویشان مادرى او بود، وساطت كرد و او را با خود به كوفه برد و مداوا كرد تا زخم‌هاى تن او التیام یافت و بعد از كوفه به مدینه رفت
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
عبدالله بن على


مادر او فاطمه ‏ام‌البنین است و هنگام شهادت امیرالمؤمنین علیه‏السلام كودكى شش ساله بوده است. و در واقعه كربلا حدود 27 سال از عمرش مى‏گذشت. هنگامى كه اصحاب امام علیه‏السلام و گروهى از اهل‌بیت او شهید شدند، عباس بن على علیه‏السلام برادران خود را كه از مادر با او یكى بودند خواند و گفت: به میدان روید.
اولین آنها عبدالله بن على كه از عثمان و جعفر بزرگتر بود بپاخاست، ابوالفضل به او گفت: اى برادر! به میدان برو تا تو را كشته در راه خدا ببینم و تو فرزندى ندارى، پس او به میدان آمد و رجز مى‏خواند و شمشیر مى‏زد و مبارزه كرد تا آن كه مردى به نام هانى بن ثبیت بر او حمله كرد و با شمشیر ضربه‌اى بر سر او وارد كرد و او را شهید نمود.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
عثمان بن على


او بعد از برادرش عبدالله بن على به میدان رفت در حالى كه بیست و یك سال از عمر او مى‏گذشت.و این رجز را مى‏خواند:
"انى انا عثمان ذو مفاخر شیخى على ذوالفعال الطاهر سنو النبى ذى الرشاد السائرما بین كل غائب و حاضر."
خولى بن یزید تیرى بر او زد و او را به شهادت رسانید. و برخى نوشته‏اند كه: در اثر آن تیر از اسب به روى زمین افتاد و مردى از قبیله بنى ابان بر او حمله كرد و او را شهید نمود و سر او را از بدن جدا كرد.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
جعفر بن على


او هنگام شهادت على علیه‏السلام دو ساله بود و با برادرش امام حسن علیه‏السلام دوازده سال و با برادرش امام حسین علیه‏السلام بیست و یك سال زندگى كرد، و روایت شده است كه امیرالمؤمنین علیه‏السلام او را به نام برادرش جعفر نامگذارى كرد به جهت علاقه‏اى كه به برادرش داشت. او نیز به میدان رفت و این رجز را مى‏خواند:
"انى انا جعفر ذو المعالى ابن على الخیر ذوالنوال ذاك الوصى ذو السنا و الوالى حسبى بعمى جعفر و الخال احمى حسینا ذى الندى المفضال."
و مبارزه كرد تا آن كه خولى بن یزید بر او حمله‏ور گردید و او را به شهادت رسانید و بعضى قاتل او را هانى بن ثبیت ذكر كرده‏اند.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
ابوبكر بن على


مورخان، نام او را ذكر نكرده‏اند و ابوبكر كنیه اوست، و مادر او لیلا دختر مسعود بن خالد است. او نیز به میدان آمد و رجز خواند و مبارزه كرد تا این كه به دست مردى از قبیله همدان شهید شد.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
محمد بن على

او محمد اصغر است و امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرزند دیگرى به نام محمد دارد كه از او بزرگتر بوده است لذا او را محمد اصغر مى‏گویند، مادر او ام ولد است. او را مردى از قبیله بنى ابان به شهادت رسانید. بعضى مادر او را اسمأ بنت عمیس نوشته‏اند
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
عباس الاصغر

از قاسم بن اسبغ مجاشعى نقل شده است كه گفت: وقتى كه سرهاى شهدا را وارد كوفه مى‏كردند سوارى را دیدم كه سر جوانى را كه محاسن نداشت به گردن اسب خود آویخته و صورت آن جوان مثل ماه شب چهارده مى‏درخشید، وقتى كه اسب، سرش را به زیر مى‏برد آن سر نازنین به زمین مى‏رسید، از آن سوار سؤال كردم كه این سر كدام مظلوم است كه به گردن اسب خود آویخته‏اى؟!
گفت: سر عباس بن على!
گفتم: تو كیستى؟
گفت: حرملة بن كاهل اسدى.
قاسم گفت: چند روزى نگذشت كه دیدم صورت حرمله سیاه شد
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
عباس بن على
حضرت عباس علیه السلام



او در سال بیست و شش هجرى متولد شد و مادر بزرگوار آن حضرت، ام البنین فاطمه دختر حزام بن خالد است.
على علیه‏السلام به برادرش عقیل - كه عالم به انساب و اخبار عرب بود - فرموده بود: براى من زنى را كه فرزندانى شجاع بیاورد انتخاب كن. عقیل، فاطمه دختر حزام را معرفى كرد و گفت: در عرب شجاع‌تر از پدران او كسى را نمى‌شناسم . على علیه‏السلام با او ازدواج كرد و اول فرزندى كه از ام‌البنین به دنیا آمد عباس علیه‏السلام بود كه او را به سبب زیبائى سیما، قمر بنى‌هاشم لقب داده بودند و كنیه او ابوالفضل است، و پس از عباس از ام البنین سه فرزند به ترتیب عبدالله و عثمان و جعفر متولد شدند. عباس بن على چهارده سال با پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام و مابقى عمر را در كنار دو برادرش زندگى كرد و هنگام شهادت سى و چهار سال از عمر شریفش گذشته بود. او در شجاعت بى نظیر بود و هنگامى كه بر اسب سوار مى‏شد پاى مباركش به زمین مى‏رسید.
از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است كه فرمود: عمویم عباس بن على داراى بصیرتى نافذ و ایمانى محكم و پایدار و در ركاب امام حسین علیه‏السلام جهاد نمود و نیكو مبارزه كرد تا به شهادت رسید.
و نقل شده كه روزى على بن الحسین علیه‏السلام به فرزند عباس علیه‏السلام كه نامش عبیدالله بود نظر كرد و گریست سپس فرمود: هیچ روزى بر رسول خدا سخت‏تر از روز جنگ احد كه حمزة بن عبدالمطلب شهید گردید و بعد از آن روز جنگ موته كه جعفر بن ابى طالب پسر عم او شهید گشت، نبود؛ و هیچ روزى همانند روز حسین نبود، سى هزار نفر گرد او جمع شدند كه خود را از این امت مى‏دانستند! و با خون حسین به خدا تقرب مى‏جستند! و حسین علیه‏السلام آنها را موعظه فرمود ولى نپذیرفتند، تا او را به ستم شهید كردند.
سپس امام سجاد علیه‏السلام فرمود: خدا عمویم عباس را رحمت كند! او خود را فداى برادرش حسین علیه‏السلام نمود و ایثار كرد تا این كه هر دو دست او قطع شد و خداوند به او همانند جعفر طیار دو بال عطا فرمود كه در بهشت با فرشتگان پرواز كند. و فرمود: براى عباس نزد خداى متعال منزلت و درجه‏اى است كه تمام شهدا در قیامت به آن درجه و منزلت غبطه مى‏خورند
عده‏اى از تاریخ نویسان نوشته‏اند: عباس چون تنهائى امام علیه‏السلام را دید، نزد او آمد و گفت: آیا مرا رخصت مى‏دهى تا به میدان روم؟
امام حسین علیه‏السلام گریه شدیدى كرد و آنگاه گفت: اى برادر! تو صاحب پرچم و علمدار من هستى.
عباس گفت: اى برادر! سینه‏ام تنگ و از زندگى خسته شده‏ام و مى‏خواهم از این منافقان خونخواهى كنم.
امام حسین علیه‏السلام فرمود: براى این كودكان كمى آب تهیه كن.
عباس به میدان آمد و سپاه كوفه را موعظه كرد و آنها را از عذاب خدا ترساند، ولى اثرى نكرد، پس بازگشت و ماجرا به برادر گفت، در آن هنگام بود كه فریاد العطش كودكان را شنید، پس بر مركب سوار شد و مشك و نیزه خود را برگرفت و آهنگ فرات نمود، چهار هزار نفر از سپاه دشمن كه بر فرات گمارده شده بودند او را احاطه كردند و او را هدف تیر قرار دادند، عباس آنها را پراكنده كرد و هشتاد نفر از آنان را كشت تا وارد فرات شد، و چون خواست مقدارى آب بنوشد یاد عطش حسین و اهل‌بیت و كودكان او را از نوشیدن آب بازداشت، پس آب را ریخت و به قولى این اشعار را خواند:
یا نفس من بعد الحسین هونى و بعده لا كنت ان تكونى هذا الحسین شارب المنونو تشربین بارد المعین.
و مشك را از آب پر كرد و بر شانه راست خود انداخت و راهى خمیه‏ها شد، لشكر كوفه راه را بر او بستند و از هر طرف او را محاصره نمودند، عباس با آنها پیكار مى‏كرد و این رجز را مى‏خواند:
"لا ارهب الموت اذا الموت زقى حتى اوارى فى المصالیت لقا نفسى لنفس المصطفى الطّهر وقاانى انا العباس اغدو بالسقا ولا اخاف الشر یوم الملنقى."
تا این كه نوفل ارزق دست راست او را از بدن جدا كرد، آنگاه مشك را بر دوش چپ نهاد و پرچم را به دست چپ گرفت و این رجز را خواند:
"والله ان قطعتم یمینى انى احامى ابدا عن دینى و عن امام صادق الیقیننجل النّبى الطاهر الامین."
دست چپ حضرت را نیز همان ملعون از مچ جدا كرد؛ و نیز نقل شده است كه در آن هنگام حكیم بن طفیل كه در پشت درخت خرما كمین كرده بود شمشیرى بر دست چپ او زد و آن را از بدن جدا كرد، آن حضرت پرچم را به سینه خود چسبانید و این رجز را خواند:
"یا نفس لا تخشى من الكفار و ابشرى برحمة الجبار مع النّبى السّید المختار قد قطعوا ببغیهم یسارى
فاصلهم یا رب حر النار."
پس مشك را به دندان گرفت، آنگاه تیرى بر مشك خورد و آب‌هاى آن فرو ریخت و تیر دیگرى بر سینه مباركش اصابت كرد، و بعضى گفتند تیر بر چشم حضرت نشست، و برخى نوشته‏اند كه عمودى آهنین بر فرق مباركش زدند كه از اسب بر زمین افتاد و فریاد بر آورد و امام حسین علیه‏السلام را صدا زد.
آن حضرت بر بالین عباس آمد و چون آن حال را دید فرمود: «الان انكسر ظهرى و قلّت حیلتى»؛ «الان كمرم شكست و راه چاره به رویم بسته شد.»و چون چشم تیر خورده و تن در خون طپیده عباس را بر روى زمین در كنار فرات دید خم شد و در كنار او نشست، زار زار گریست تا عباس جان سپرد، سپس او را به سوى خیمه برد.
بعضى هم گفته‏اند: امام حسین علیه‏السلام بدن عباس را به جهت كثرت جراحات نتوانست از قتلگاهش به جائى كه اجساد شهدا در آنجا بود حمل كند.
آنگاه امام حسین علیه‏السلام بر دشمن حمله كرد و از طرف راست و چپ بر آنان شمشیر مى‏زد و آن سپاه از مقابلش مى‏گریختند و آن حضرت مى‏گفت: كجا فرار مى‏كنید؟ شما برادرم را كشتید! شما بازوى مرا شكستید! سپس به تنهائى به جایگاه اول خود باز مى‏گشت.
عباس آخرین شهید از اصحاب امام حسین علیه‏السلام بود، و بعد از او كودكانى از آل ابى طالب كه سلاح نداشتند شهید شدند.
در بعضى از كتب آمده است: هنگامى كه عباس و حبیب بن مظاهر شهید شدند اثر شكستگى در چهره امام حسین علیه‏السلام ظاهر شد، پس با اندوه و غم نشست و اشكش بر صورت مباركش جارى شد.
سكینه نزدیك آمد و از پدر سراغ عمویش عباس را گرفت، امام علیه‏السلام خبر شهادتش را به او داد، در آن حال زینب فریاد بر آورد: و اخاه! وا عباساه! وا ضعیتنا بعدك!
در این زمان زنان حرم به گریه در آمدند، و امام حسین علیه‏السلام گریست و فرمود: وا ضعیتنا بعدك! وا انقطاع ظهراه، سپس این اشعار قرائت فرمود:
"اخى یا نور عینى یا شقیقى فَلى قد كنت كالركن الوثیق اَیا ابن ابى نصحت اخاك حتّى سقاك الله كأساً من رحیق اَیا قمراً منیراً كنت عونى على كل النوائب فى المضیق فبعدك لا تطیب لنا حیاة سنجمع فى الغداة على الحقیق اَلا للّه شكوائى و صبرى و ما القاه من ظمأٍ و ضیق."
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
آخرین شهید از خاندان علی بن ابی طالب

عبدالله بن حسین علیه السلام
حضرت علی اصغر


امام علیه‏السلام به خیمه آمد و فرزندش عبدالله را نزد وى آوردند، آن حضرت او را در دامان خود نشانید، در این اثنأ مردى از بنى اسد تیرى پرتاب كرد و آن طفل را شهید ساخت، پس امام علیه‏السلام خون آن طفل را گرفت و چون دستش پر شد آن را روى زمین ریخت و فرمود: پروردگارا!! اگر باران آسمان را از ما منع فرمودى خیر ما را در این خون قرار ده و انتقام ما را از این گروه ستمگر بگیر. آنگاه آن طفل را آورده و در كنار دیگر شهدا قرار داد.
در نقل دیگرى آمده است كه: امام علیه‏السلام مقابل خیمه‏ها آمد و به زینب گفت: فرزند كوچكم را نزد من آرید تا با او وداع كنم، پس او را گرفته و صورتش را نزدیك آورد تا او را ببوسد، حرمة بن كاهل اسدى تیرى رها كرد و گلوى آن كودك را درید و او را قربانى كرد؛ و شاعر چه زیبا این مضمون را در قالب نظم عربى ریخته است:
"لله مفطور من الصبّر قلبه و لو كان من صمّ الصّفا لتفطّرا و مُنعطفٍ اهوى لتقبیل طفله فقبل منه قبله السّهم منحرا."
پس امام علیه‏السلام به زینب فرمود: كودك را بگیر، آنگاه دست خود را زیر خون گلوى او گرفت و چون دستش پر از خون شد به سوى آسمان پاشید و گفت: «هوّن علىّ ما نزل بى انّه بعین اللّه»؛ «چون خدا مى‏بیند آنچه كه از بلا بر من نازل شد، بلا بر من آسان گشت.»
هشام بن محمد كلبى نقل كرده است كه: چون امام علیه‏السلام سپاه كوفه را دید كه در ریختن خونش اصرار مى‏ورزند، قرآن را گرفته و آن را باز كرد و روى سر نهاد و فریاد بر آورد: بین من و شما كتاب خدا و جدم محمد رسول اللّه، اى قوم! خون مرا به چه چیز حلال مى‏شمارید؟
در این حال امام حسین علیه‏السلام نظر كرد و طفلى را دید كه از تشنگى مى‏گرید، او را روى دست گرفته و گفت: اى جماعت! اگر به من رحم نمى‌كنید پس به حال این كودك شیرخوار رحم آورید. در این اثنأ مردى از سپاه كوفه با تیرى آن كودك بی‌گناه را به قتل رساند. امام حسین علیه‏السلام با مشاهده این احوال مى‏گریست و مى‏فرمود: «اللهم احكم بیننا و بین قوم دعونا لینصرونا فقتلونا»؛ «خداوندا! داورى كن در میان ما و اینان كه ما را دعوت كردند تا به یاریمان بشتابند ولى شمشیرهاى خود را به روى ما كشیدند.»
بعضى ذكر كرده‏اند كه ندائى در آسمان شنیده شد كه: اى حسین! كودك را به ما بسپار كه در بهشت براى او شیر دهنده‏اى هست.
پس از این كه آن طفل شهید شد، امام حسین علیه‏السلام با غلاف شمشیر نزدیك خیمه قبر كوچكى را حفر كرد و او را با همان حالت به خاك سپرد.
و نقل شده است كه بر جنازه او نماز گزارد و او را به خون خود آغشته ساخت و بعد دفن نمود.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
فهرست اسامی یاران حسین بن علی در صفحات


.1حربن یزید ریاحی ................. صفحه یک
.2حبیب ابن مظاهر .................. صفحه یک
.3مسلم بن عوسجه ................... صفحه یک
.4جابر بن حجاج ..................... صفحه یک
.5حباب بن عامر ..................... صفحه یک
.6جبله بن علی ........................ صفحه یک
.7جناده بن کعب ...................... صفحه یک
.8جندب بن جحیر .................... صفحه دو
.9جوين بن مالك تيمي ............... صفحه دو
.10حارث بن امرئ القیس............. صفحه دو
.11حارث بن نبهان................ صفحه دو
.12حجاج بن بدر ................ صفحه دو
.13حُلاس بن عمرو راسبی و برادرش، نعمان بن عمرو ........... صفحه دو
.14زاهر بن عمرو کندی ......... صفحه سه
.15زهیر بن سلیم ازدی ........ صفحه سه
.16سالم غلام جناب عامر بن مسلم ........ صفحه چهار
.17سالم بن عمرو........ صفحه چهار
.18شبیب بن عبدالله........ صفحه چهار
.19سوار بن ابى حمیر........ صفحه چهار
.20عائذ بن مجمع........ صفحه چهار
.21عامر بن مسلم عبدی........ صفحه چهار
.22عبدالله بشیر خثعمی........ صفحه چهار
.23عَبُدالله بن یَزید بن ثُبَیط ........ صفحه چهار
.24عُبَیدُالله بن یَزید ثُبیط ........ صفحه چهار
.25عبدالرحمن بن عبد الرب........ صفحه چهار
.26عبدالرحمن بن مسعود بن حجاج تیمی......... صفحه پنج
.27عمر بن ضبیعه......... صفحه پنج
.28عمّار بن حسّان بن شریح ......... صفحه پنج
.29عمار بن (ابی) سلامة دالانی......... صفحه پنج
.30قاسم بن حبیب الأزدى......... صفحه پنج
.31قاسط بن زهیر بن حارث تغلبی......... صفحه پنج
.32کردوس بن زهیر بن حارث تغلبی......... صفحه پنج
.33مقسط بن زهیر بن حارث تغلبی......... صفحه پنج
.34مسلم بن کثیر اعرج ازدی......... صفحه پنج
.35مسعود بن حجاج تیمی......... صفحه پنج
.36نصر بن ابى نیزر .................. صفحه شش
.37نعمان بن عمرو الراسبى.................. صفحه شش
.38نعیم بن عجلان انصاری حزرجی.................. صفحه شش
.39زهیر بن بشر الخثعمى.................. صفحه شش
.40عبدالله بن عمیر.................. صفحه شش
.41سیف بن الحارث، مالك بن عبدالله.................. صفحه شش
.42.عمرو بن خالد الصیداوی.................. صفحه شش
.43سعد مولاى عمرو ............ صفحه هفت
.44جابر بن حارث ............ صفحه هفت
.45مجمع بن عبد الله ............ صفحه هفت
.46بریربن خضیر ............ صفحه هفت
.47عمرو بن قرظة بن كعب انصار ............ صفحه هفت
.48سعد بن حارث ............ صفحه هفت
.49ابو الحتوف بن حارث ............ صفحه هفت
.5.نافع بن هلال جملی ............ صفحه هفت
.51ابو الشعثأ كندى ............ صفحه هفت
.52سعیدبن عبدالله حنفى........... صفحه هشت
.53ابو ثمامه صائدى ........... صفحه هشت
.54سلمان بن مضارب بن قیس سجلی........... صفحه هشت
.55زهیر بن قین بجلى........... صفحه هشت
.56حجاج بن مسروق الجعفى........... صفحه هشت
.57یزید بن مغفل جعفى........... صفحه هشت
.58حنظلة بن اسعد شبامى........... صفحه هشت
.59عابس بن ابى شبیب ........... صفحه هشت
.60شوذب بن عبدالله........... صفحه هشت
.61جَون بن ابی مالک........... صفحه هشت
.62عبدالرحمن الارحبى ........ صفحه نه
.63غلام تركى ........ صفحه نه
.64انس بن حارث اسدی ........ صفحه نه
.65عبد الرحمن بن عروه غفارى ........ صفحه نه
.66عبدالله بن عروه ........ صفحه نه
.67عمرو بن جناده انصاری........ صفحه نه
.68واضح التركى ........ صفحه نه
.69رافع بن عبدالله مولی مسلم ازدی ........ صفحه نه
.70بكر بن حى ......... صفحه ده
.71ضر غامة بن مالك......... صفحه ده
.72مُجَمِّع بن زیاد بن عَمروُ جَهنی......... صفحه ده
.73عباد بن مهاجر جهنی......... صفحه ده
.74وهب بن حباب كلبى......... صفحه ده
.75حبشى بن قیس بن سلمه......... صفحه ده
.76زیاد بن عریب بن حنظله صائدی......... صفحه ده
.77عُقبَه بن صلت جهنی......... صفحه ده
.78قعنب بن عمر نمری......... صفحه ده
.79اُنیس بن معقل اصبحی ........ صفحه ده
.80قرة بن ابى قرة .......... صفحه یازده
.81عبدالرحمن بن عبدالله الیزنى .......... صفحه یازده
.82یحیى المازنى .......... صفحه یازده
.83منجح بن سهم.......... صفحه یازده
.84سوید بن عمرو بن ابی مطاع .......... صفحه یازده
.85حضرت علی اکبر علیه السلام ......... صفحه دوازده
.86عبدالله بن مسلم بن عقیل......... صفحه دوازده
.87محمد بن مسلم بن عقیل......... صفحه دوازده
.88عبدالرحمن بن عقیل......... صفحه دوازده
.89عبدالله بن عقیل......... صفحه دوازده
.90محمد بن ابى سعید بن عقیل......... صفحه دوازده
.91عون بن عبدالله بن جعفر ..... صفحه سیزده
.92محمدبن عبدالله بن جعفر ..... صفحه سیزده
.93قاسم بن محمد بن جعفر بن ابى طالب ..... صفحه سیزده
.94قاسم بن الحسن علیه السلام ..... صفحه سیزده
.95ابوبكر بن الحسن بن علی بن ابیطالب ..... صفحه سیزده
.96عبدالله بن الحسن ..... صفحه سیزده
.97حسن بن الحسن ..... صفحه سیزده
.98عبدالله بن على ........... صفحه چهارده
.99عثمان بن على ........... صفحه چهارده
.100جعفر بن على ........... صفحه چهارده
.101ابوبكر بن على ........... صفحه چهارده
.102محمد بن على ........... صفحه چهارده
.103عباس الاصغر ........... صفحه چهارده
.104حضرت عباس علیه السلام ........... صفحه چهارده
.105حضرت علی اصغر ........... صفحه چهارده
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
خدا رو شکر میکنم
که خدا عمری به من داد تا تونستم نذرم رو ادا کنم
دوستان اگر بدی از من دیدید حلالم کنید
شب اول محرم از همتون التماس دعا دارم
التماس دعا
واسه همه مریضا دعا کنید
ممنون
تنهایی



87/10/8
یکشنبه شب
ساعت 20
مصادف با شب اول محرم
تنهایی
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
با عرض خسته نباشيد به صاحب محترم تاپيک...
بنا به پيشنهاد ايشان و توصيه‌ي خودم از اسپم خودداري کنيد تا از مطالب ارائه شده دور نشويم...
در غير اين صورت بنا به درخواست ايشان تاپيک قفل خواهد شد...
سپاس‌گزارم! :gol:
 

علي110

عضو
جناده بن كعب

از طائفه «خروج» و از انصار مدينه مي‌باشد. او به همراه پسرش «عمرو» و همسرش «مجريه» دختر «مسعود خزرجي» از مكه تا كربلا ملازم امام حسين (ع) بودند. جناده از شيعيان مخلص اهل بيت (ع)، درروز عاشورا وارد ميدان نبرد شد و فرمود: «من جناده فرزند حارثم، نيستم ناتوان و پيمان شكن از بيعتم، تا اينكه وارثم راهم را ادامه دهد، امروز خونم در زمين ريخته و جايگزين مي‌شود. او در حمله اولي پس از آنكه تعدادي از لشگريان دشمن را به هلاكت رساند، جام شيرين شهادت را نوشيد. فرزندش عمرو نيز در همين جنگ در سن 11 سالگي به شهادت رسيد.
سلام
با تشکر از مطالبتون بسیار عالیست
یه خواهش دارم اگه ممکنه در مورد فرزندان حضرت زینب و شوهرش هم بنویسی
ممنون
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
با سلام خدمت همه دوستان
اگه لطف کنید تو این تاپیک اسپم و پست نزنید ممنون میشم
چون میخوام فقط اسامی یاران باشه
اگه سوال یا پیشنهاد دارید میتونید به من پیام بدید
بازم معذرت میخوام
و ممنون
دلتون مُحرِم مُحَرم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا