باز هم آمد و رفت؛ وباز همچون همیشه ی هر رقابتی عده ای معدود به آنچه میخواستند رسیدندو عده ای هم از آنچه میخواستند بازماندند؛ و من نمیدانم تو که خواننده ی این سطور هستی از کدام گروهی.اما بک چیز را میدانم و از آن بیم دارم که در میان این هیاهوها، شخصیت انسانی تو تبدیل به یک عدد شده باشد،حالا یک رقمی یا دو رقمی یا سه یا چهار رقمی اش فرقی نمیکند.شاید این روزها، روزهایی باشد که همگان خودشان را به صورت یک عدد می بینند که در پای کارنامه شان درج شده، و این ، مستقل از اینکه آن عدد چند باشد ،کوچک یا بزرگ،یک رقمی یا nرقمی،چیزی نیست جز به حقارت کشیدن ظرفیت های وجودی انسان! زندانی ها از وقتی وارد زندان می شوند،دیگر نام و فامیل و هویت بیرونی ندارند؛ تبدیل می شوند به یک شماره، که در همان بدو ورود به زندان،پلاک آن را می اندازند گردنشان ویک عکس روبه رو و یک عکس نیم رخ می گیرند وآن زندانی از آن پس خودش را با آن شماره معرفی میکند؛ از آن پس یک عدد استنه یک آدم! وچقدر سخت است که ما هر سال شاهد یک زندان 1 میلیون نفری (یا 1.5 میلیونی اش تو کارشناسی) باشیم،که همه ی آدم هایش به یک شماره تبدیل میشوند و از این نظر فرقی بین آن ها نیست ،حتی شماره های 1 ، 2 و3 اش عکس تمام رخشان را میبینند که اینجا وآنجاچاپ میشود ،اگر عکس نیم رخشان هم چاپ میشد در کنار همان تمام رخ، شاید اندکی به خود می آمدند واز قید غرور خطرناکی که میتواند تا سال ها زندانیشان کند خلاصی می یافتند وآن یکی ها که رقمشان بیشتر از آنی است که می خواستند ،به کنجی می خزند وخود را در زندان غم اسیر میکنند. زندانی ، زندانی است . چه فرقی می کند که زندانی ،زندانی غرور باشد یا زندانی غم .و این که انسان با تمام خصوصیات روحی اش با تمام حساسیت هایش با تمام انسانیت هایش، با تمام دغدغه هایش ، با تمام خوبی ها و بدی هایش را تبدیل کنیم به یک عدد واین بشود معیار ارزشگذاری ، چیزی نیست جز به حقارت کشیدن وجود بشر..... و مایه ی تاسف است.
اما این با توست که در میان این قیل وقال از کدام گروه باشی .میتوانی به این حقارت تن دردهی و همرا با جریان سیلابی که شخصیت انسانی ات را به قهقرا میبرد ، همراه شوی .میتوانی در غرور رتبه ی خوبت گم شوی یا در غم رتبه ای که مناسب خود نمیدانی اسیر.اما........ میتوانی جوردیگری هم باشی. میتوانی زنچیر ها را پاره کنی ،خودت را از زندانتنگ آن چند رقم لعنتی رها کنی ، به سوی حقیقت فرار کنی ریه هایت را پر از اکسیژن انسانیت کنی بر فراز قله ی توانایی های بشربایستی ... دستانت را از هم باز کنی و بلند فریاد بزنی:
«من یک انسانم! »
وقتی برخی برخورد ها را میبینم بر خود لعنت می فرستم که مترهامان را چه شده؟! آیا داریم ارزش انسانی یک فرد را با این اندازه میگیریم که توانسته است در چند دقیقه به چند سوال از سوالای فلان درس پاسخ دهد!!
دوست عزیز؛ ما هرگز تو را به صورت یک عدد نمیبینیم ما هرگز ابعاد بزرگ وجود انسانی تو را با چند زقم معامله نمیکنیم. خواه آن عدد بزرگ باشد یا کوچک . بدان که ما برای تو به عنوان یک انسان ، بسیار بیش از این ها ارزش قائلیم، بسیار بیشتر از آنکه فکرش را بکنی