روزگاریست که سودای بتان دین من استدور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یکسان نماند حال دوران غم مخور
غم این کار نشاط دل غمگین من است
روزگاریست که سودای بتان دین من استدور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یکسان نماند حال دوران غم مخور
راستي آيا رفتي با باد؟با توام، آي کجا رفتي؟ آي...!راستي آيا جايي خبري هست هنوز؟مانده خاکستر گرمي، جايي؟دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدایما یکسان نماند حال دوران غم مخور
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
راستي آيا رفتي با باد؟با توام، آي کجا رفتي؟ آي...!راستي آيا جايي خبري هست هنوز؟مانده خاکستر گرمي، جايي؟
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خواب خود را با تو زیبا می کنم هر شب
باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
تا به كی باید رفتیارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟
تا به كی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
ديدگان تو در قاب اندوهديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
دل و دینم شد و دلبر بملامت برخاستديدگان تو در قاب اندوه
سرد و خاموش
خفته بودند
زودتر از تو ناگفته ها را
با زبان نگه گفته بودند
از من و هرچه در من نهان بود
تا بر گذشته مي نگرم، عشق خويش رادل و دینم شد و دلبر بملامت برخاست
گفت باما منشین کز تو سلامت برخاست
تا بر گذشته مي نگرم، عشق خويش را
چون آفتاب گمشده مي آورم بياد
مي نالم از دلي كه بخون غرقه گشته است
اين شعر، غير رنجش يارم بمن چه داد
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من
که من هم دل ز مهرت برکنم تا فرصتی دارم
بیا! که قصر اَمَل سخت سُست بنیادست | بیار باده! که بُنیاد عمر بر بادست | |
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود | ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست | |
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب | سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست؟ | |
که: «ای بلندنظر! شاهباز سِدره نشین، | نشیمن تو، نه این کنج محنت آبادست | |
تو را ز کُنگرهی عرش میزنند صفیر | ندانمت که در این دامگه چه افتادست...» | |
نصیحتی کنمت، یاد گیر و در عمل آر | که این حدیث ز پیر طریقتم یادست | |
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد | که این لطیفهی عشقم ز رهروی یادست | |
رضا به داده بده، وز جبین گره بُگشای | که بر من و تو دَرِ اختیار نَگْشادست | |
مجو درستیِ عهد از جهانِ سستِ نَهاد | که این عَجوزْ عروسِ هزاردامادست | |
نشان عهد و وفا نیست در تَبَسُّم گل | بِنال بلبل بیدل، که جای فریادست! | |
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ؟ | قبولِ خاطر و لطفِ سخن، خدادادست! |
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغتعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم
انعام تو بر کون و مکان فایض و شامل
درون خلوت کروبیان عالم قدسلاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند
یک شب قدم ز راه طبیعت برون گذار..................................تا بنگری صفای فلک از صفای ماستدرون خلوت کروبیان عالم قدسصریر کلک تو باشد سماع روحانیتو را رسد شکر آویز خواجگی گه جودکه آستین به کریمان عالم افشانیصواعق سخطت را چگونه شرح دهمنعوذ بالله از آن فتنههای طوفانی
تا کار جان چون زر شود با دلبران همبر شودیک شب قدم ز راه طبیعت برون گذار..................................تا بنگری صفای فلک از صفای ماست
تا کار جان چون زر شود با دلبران همبر شود
پا بود اکنون سر شود که بود اکنون کهربا
اگر در مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان راست تورا صلاح
حس مي کنم ، حسم به تو حسي نو است.اگر در مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان راست تورا صلاح
حضور گاه گاهت، بازیِ خورشید با ابر است... که پنهان میشوی گاهی و پیدا میشوی گاهی...
حس مي کنم ، حسم به تو حسي نو است.
حسم براي حس تو ، شعري نو است.
در نظربازی ما بیخبران حیرانندتنـــت بــه نــاز طبـــیـبان نیازمـند مباد .............................وجــود نـازکــت آزرده گـزنـد مباد
دوست آن باشد که گیرد دست دوست ................................ در پریشان حالی و درماندگیدر نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد؟...........................دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟دوست آن باشد که گیرد دست دوست ................................ در پریشان حالی و درماندگی
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد؟...........................دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |