در دیر مغان امد یارم قدحی در دست
مست از می ومی خواران از نرگس مستش مست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
در دیر مغان امد یارم قدحی در دست
مست از می ومی خواران از نرگس مستش مست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسواعاشق اندر فن خود استاد نیست
ممنون از همراهیتون
شب خوش.
ترسم ای مرگ نیایی و تو من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم.....
ترسم که اشک در غم ما پرده در شودمحرم این هوش جز بی هوش نیست
مر زبا ن را مشتری جز گوش نیست
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدندترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوستدوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست
چندی ب پای رفتم و چندی به سر شدم
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسنددمن آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهو وش چنان شوخی که با من می کنی بازی
دیده خبر می دهد از دل بارانی امیکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل وهجرا پسندم انچه را جانان پسندد
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باشدیده خبر می دهد از دل بارانی ام
داغ کدامین خطا خورده به پیشانی ام؟؟
یکسره بارانی ام
یکسره طوفانی ام
نقش دوصد خاطره آمده مهمانی ام
تو میر عشقی عاشقان بسیار داریمن اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
هرکسی آن درود اخر کار که کشت
یک دست جام باده و یک دست زلف یارتو میر عشقی عاشقان بسیار داری
پیغمبری با جان عاشق کار داری
تو میر عشقی عاشقان بسیار داری
پیغمبری با جان عاشق کار داری
تا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن استیک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست
تا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه منتو می روی و دل ز دست میرود ........... مرو که با تو هر چه هست میرود
مردی نبوَد فتاده را پای زدن ........................ گر دست فتاده ای بگیری مردیدرد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
شیر شیر است اگر چه پیر بوَد ...........................پیر پیر است اگر چه شیر بوَدیارب این نوگل خنزان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
تو را نادیدن ما غم نباشد ............................ که در خیلت بِه از ما کم نباشددر این ایین سرا ایین نمرده است
پرستو مرده فروردین نمره است
یارم چو قدح به دست گیرد ............................. بازار بتان شکست گیرددر همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
لایق وصل تو که من نیستم ................................ اذن به یک لحظه نگاهم بدهارای جهاننصرت دین خسرو کانل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد ............................... عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زدهاتف ان روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور وجفا صبر و ثباتم دادند
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است .............................. این گدا بین که چه شایسته ی انعام افتاددوش رفتم به در میکده خواب الوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب الوده
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |