دل می رود ز دستم صاحب دلان خدارایکدم نشد خیال تو از سر بدر شود
آن عالمی که هست مرا کس خبر شود
گر عمر نوح باشدم ار یا که عمر خضر
زین عمر دل نه بجای دگر شود
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدارایکدم نشد خیال تو از سر بدر شود
آن عالمی که هست مرا کس خبر شود
گر عمر نوح باشدم ار یا که عمر خضر
زین عمر دل نه بجای دگر شود
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آن فرو ریخته گل های پریشان در باد>>><<<کز می جام شهادت ،همه مدهوشاننداي عشــق نازمت كه ندا ميكني مــــــــــراقربانيت به رســــــــم وفا ميكني مـــــــــراتا قـــــــصد ميكــــــــنم كه روم اندكي كناربا شـــعر عاشــــــقانه صدا ميكني مــــــرا
![]()
آن فرو ریخته گل های پریشان در باد>>><<<کز می جام شهادت ،همه مدهوشانند
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسدداني كه چرا خدا تو را داده دو دست / من معتقدم كه اندر آن سري هست
يعني كه به يك دست به كار خويشتن پردازي / با دست دگر ز ديگران گيري دست
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شبتا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خواب خود را با تو زیبا می کنم هر شب.....
دوران بقا چو باد صحرا بگذشتبیستون بر سر راه است مبادا از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت........!
تن آدمی شریف است به جان آدمیتتن ز جان وجان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت.....!
مردی نبود فتاده را پای زدنتا غبار وادی مجنون به یادم می رسد
آسمان بر سر زمین زیر قدم گم می کنم
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی
یا که به راه آرم اين صيد ز دل رميده را
يا به رهت سپارم اين جان به لب رسيده را
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدمآنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خاک شدند.......!
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد روی تو بر آب می زدم
شب خوش.
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت استما نه آنیم که در بازی تکراری این چرخ فلک
هر که از دیده مان رفت زخاطر ببریم........!
مستی به نخست باده سخت است>>><<<افتادن نافتاده سخت استما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقائیم
تا شدم حلقه بگوش در میخانه ی عشقمستی به نخست باده سخت است>>><<<افتادن نافتاده سخت است
تا شدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
تا کی به تمنای وصال تو یگانهمطربان رفتند و صوفی در سماع
عشق را اغاز هست انجام نیست
سلامتا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
سلامسلام
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دستسلام
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
آنان که ز ما دور ولی در دل و جانندسلام
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
یادی از ایام مستانی کنید
روز و شب معشوقه بازی های عرفانی کنید.....
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجبکز هر زبان که می شنویم نا مکرر است
آنان که ز ما دور ولی در دل و جانند
بسیار گرامی تر از آنند که بدانند
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |