ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش // بر در دل روز و شب منتظر یار باشمن یکی از محرمانم در مبند ای مدعی* صاحب این خانه نامحرم نمی داند مرا
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش // بر در دل روز و شب منتظر یار باشمن یکی از محرمانم در مبند ای مدعی* صاحب این خانه نامحرم نمی داند مرا
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش // بر در دل روز و شب منتظر یار باش
شبی به روز بگیرم کمند زلفت و گویم* بیار بوسه که امروز نیست روز مداراای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش // بر در دل روز و شب منتظر یار باش
ای عجب دردی است دل را بس عجب // مانده در اندیشهٔ آن روز و شبشبی به روز بگیرم کمند زلفت و گویم* بیار بوسه که امروز نیست روز مدارا
شبی به روز بگیرم کمند زلفت و گویم* بیار بوسه که امروز نیست روز مدارا
اگر به جان و جهانم دهد رضای تو دست.......................به ترک هردو به دست آورم رضای تو رامن یکی از محرمانم در مبند ای مدعی* صاحب این خانه نامحرم نمی داند مرا
شب شما هم بخیر...قاطی شد که!
شب خوش![]()
اگر به جان و جهانم دهد رضای تو دست.......................به ترک هردو به دست آورم رضای تو را
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باشآمدم يک دم مهمان دل خود باشم...........ناگهان سوگ شد اين سور شب عيد چرا ؟
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
دل همه دم به یاد توست , دیده در انتظار توست
بر در و دیوار دلم , نقش تو و نگار توست
مرنجان دلم را که این مرغ وحشیتو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن * سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند...
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منشدر دايره قسمت ما نقطه ي تسليميم
لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش...
شـادمـــانیم کـــــه در سنگــــدلی چـــون دیــــوار..........بـــاز هــــم پنجـــره ای در دل سیمانی ماست...(فاضل نظری)
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیمتمام نا تمام من باتو تمام می شود// ببین که قلب کوچکم با تو چه حال می شود
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف انچه تو اندیشی حکم انچه تو فرمایی
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخوانه ندارد
درد عشقی کشیدهام که مپرس // زهر هجری چشیدهام که مپرس
سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات........................غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
ای گریه دل را صفا ده، رنگی به رخسار ما ده
خاکم به باد فنا ده، ای سیل بنیان کن من
در كار عشق او كه جهانیش مدعی استنگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت.....................به غمزه مسیله آموز صد مدرس شد
در كار عشق او كه جهانیش مدعی است
اين شكر چون كنیم كه ما را رقیب نیست
نخلی که قد افراشت، به پستی نگرایدتا نگردی بی خبر از جسم و جان..............................کی خبر یابی زجانان یک زمان
نخلی که قد افراشت، به پستی نگراید
شاخی که خم آورد، دگر راست نیاید
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشم
سیلاب سرشک آمدوطوفان بلا رفت
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |