شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟
از مكافات عمل غافل مشو
گندم از گندم برويد جو ز جو
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟
ای که از کوچه ی معشوقی ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شدشدم از ياد تو چون قصه فراموش ترين
اي دل از وسوسه ي زلف تو مغشوش ترين
شدم از ياد تو چون قصه فراموش ترين
اي دل از وسوسه ي زلف تو مغشوش ترين
دردم از یار است و درمان نیز همنان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما آواره نخواهد شد
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
از وصل تو گر نیست نصیبم عجبی نیستمجلس به تو فرخنده عشرت ز دمت زنده
چون شمع فروزنده تا روز مشین از پا
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت آخر عمر از جهان چون برود خام رفت 
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است..
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
ای پادشه خــــوبان داد از غــم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایـــم گـــل این بستان شـــاداب نمــــیمــاند
دریـــــــاب ضعیـفـــان را در وقــــت تــــوانـایــــی...
شب بود،شمع بود ، من بودم و غمیارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش
مست عشقم ، مست شوقم، مست دوست // مست معشوقی که عالم دست اوستشب بود،شمع بود ، من بودم و غم
شب رفت،شمع سوخت،من ماندم و غم
مست عشقم ، مست شوقم، مست دوست // مست معشوقی که عالم دست اوست
تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پرکن قدح باده که معلومم نيست
کاين دم که فرو برم برآرم يا نه
هرشبی گویم که فردا ترک این سودا کنم........باز چون فردا شود امروز را فردا کنمتا کي غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پرکن قدح باده که معلومم نيست
کاين دم که فرو برم برآرم يا نه
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است // بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییمهرشبی گویم که فردا ترک این سودا کنم........باز چون فردا شود امروز را فردا کنم
ما بر در عشق حلقه کوبانما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است // بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم
:|ما بر در عشق حلقه کوبان
تو قفل زده کلید برده
:ی
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]درد من و تمام تبرخورده ها یکیست:|
هرکه در این بزم مقرب تر است // جام بلا بیشترش می دهند
	تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست // دل سودازده از غصه دو نیم افتادستدرد من و تمام تبرخورده ها یکیست
باور نمیکنیم که مُردیم مدتیست...
![]()

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست // دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
دیوونه![]()

تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم ...
اسم نازی رو جلوی من نیار لوفن![]()
خبر ننداشتم 
مرا با نگاهت به رویا ببر // مرا تا تماشای فردا ببر
عه ؟هم اسمین ؟خبر ننداشتم
	
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ | 
|---|---|---|---|---|
| 		
									
										
			 | 
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
| 		
									
										
			 | 
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |