مشاعرۀ سنّتی

[رنگ خدا]

من انم به مستی بگردم هلاک
به ائین مستان ببریدم به خاک

 

[Sharif_]

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کا رما شاید این است
که در گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
.
.
.

 

[secret_f]

میان قلب من اندوه جاری ست
دلم تنها و بی کس چون قناری ست

درون قاب کوچک ِ زنده ماندن
نشان از لحظه های بی قراری ست

 

[رنگ خدا]

تو که مرا به پرده ها کشیده ائی
چگونه ره نبرده ائی براز من
گذشتم از تن تو زانکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من

 

[Sharif_]

نگار من
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان ما بهار می شود

 

[secret_f]

دل شکستی و دگر گریه ندارد اثری

دست در دیده بشو یی و نیابی مارا

 

[Sharif_]

من سپیده دم فردا به سوی باغ شوم
که گل سوری از خنده گشوده دهن

 

[secret_f]

من سپیده دم فردا به سوی باغ شوم
که گل سوری از خنده گشوده دهن

نان در گلو گرفته مداوا کند به آب
من چون کنم، که جرعه ی آبم گلو گرفت؟!

without hat باید از ا میگفتیا

 

[Sharif_]

تا چند کشی نعره که قانون خدا کو
گوش شنوا کو؟
ان کس که دهد گوش به عرض فقرا کو
گوش شنوا کو؟

 

[secret_f]

ويرانه بُوَد هر دو جهان، نزد خردمند،
گنجی كه نهان است به ويرانه تويی تو

 

[Sharif_]

و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد
واژه باید خود باران باشد

 

[madonna]

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد؟
چون بشد دلبر وبا یار وفادار چه کرد؟
حافظ

 

[باران بهاری]

دل دردمند ما را که اسیر توست یارا!
به وصال مرهمی نِه چو به انتظار،خستی

 

[Sharif_]

یا شعله اتش تیز است اندر اب
یا موج لعل بدخشی است در بحار

 

[Sharif_]

به خاطر اطلاعات بالاتون تشر می کنم شرمنده tnx ندارم

 

[رنگ خدا]

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست

 

[باران بهاری]

تو خرسند و شکیبایی؛چنینت در خیال آید
که ما را همچنین باشد شکیباییّ و خرسندی

 

[رنگ خدا]

یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند زابن عبدالعزیز

 

[comudf]

دل غم پر شد از غم از غم من
سراپا سوخت غم از ماتم من

 

[Sharif_]

نه گردان کشان را بگیر به فورا
نه عذراوان را براند به جور

و گر خشم گیر ز کردار زشت
چو باز امد ماجرا در نوشت

 

[seeemesooo]

توبه كردم صد هزاران مستجابش كي كني
گنه راكي ببخشايي درحجابش كي كني
***my own***

 

[paras2]

يا چشم نميبيند يا راه نميداند/ هر کاو به وجود خود، دارد زتو پروايي

 

[abfa]

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت

 

[محـسن ز]

تو اگر صاحب نوشی واگر ضارب نیش
دیگران راست که من بی خبرم با تو زخویش

 

[secret_f]

شد خزان گلشن آشنایی
باز هم آتش به جان زد جدایی

 

[هستی فرهادی]

...

...

شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار
زانکه چالاکتر از این حرکت باد نکرد

 

[هستی فرهادی]

...

...

یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد

 

[Sharif_]

دلی افسرده دارم سخت بینور
چراغی زو به غایت روشنی دور

 

[secret_f]

ریشه بودیم تو خاک شور در آرزوی بارون
بارون اومد جون گرفتیم تو خلوت بیابون

 

[هستی فرهادی]

...

...

نصیحت گوی رندان را که با حکم قضا جنگست
دلش بس تنگ می بینم مگر ساغر نمی گیرد