دلم،دریا به دریا،از تماشای تو میگیرد
دلم دریاست اما از تماشای تو میگیرد...
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست // تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دلم،دریا به دریا،از تماشای تو میگیرد
دلم دریاست اما از تماشای تو میگیرد...
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست // تا ندانند حریفان که تو منظور منی
یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش...
چقد جای اتن خالیع:ی
شعریست در دلم
شعری که لفظ نیست ،
هوس نیست و ناله نیست شعری که آتش است
شعری که می گدازد و می سوزدم مدام
اوهوم ، خیلی :دی
شعریست در دلم
شعری که لفظ نیست ،
هوس نیست و ناله نیست شعری که آتش است
شعری که می گدازد و می سوزدم مدام
اوهوم ، خیلی :دی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمماه شدهام
راهنمای مسافران.
و چه غمانگیز است حکایت مسافری که
پایان راه
ماه میشود!
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نویار این طایفه ی خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
میشوی شهره به این فرقه همآواز مباش
غافل از لعب حریفان دغا باز مباش
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
من همان نایم که گر خوش بشنویتا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق .............. هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
من همان نایم که گر خوش بشنوی
شرح دردم با تو گوید مثنوی
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیمیادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد .............. طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
یـــار با ما بی وفــایی میــکندمن ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی ............. عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
یـــار با ما بی وفــایی میــکند
بی گناه از من جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بی وفا
جـای دیـگــر روشـنـایـی میــکند
ممنون از همراهیتون ؛شبتون خوش
مرا در من شکست و گوشه ای ریخت
غرور سنگی کوهی که نشکست
تو نیستی دل این چتر، وا نخواهد شد
غمی ست باران... وقتی هوا، هوای تو نیست...!
تو را با نیزه ها در جنگ می جویمتا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست
رطل میی که مست شوم ، در سبوی کیست
تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم
تا در میان غمزهٔ بیداد جوی کیست
بیخی که بردمد گل عیشم ز شاخ او
از گلشن که رسته و آبش ز جوی کیست
داغی که روغنم بچکاند ز استخوان
با آتش زبانه کش شمع روی کیست
پای طلب که در رهش الماس گرد شوند
تقدیر سودنش به تک و پوی کوی کیست
دل را کمند شوق که خواهد گلو فشرد
آن پیچ و تاب تعبیه در تار موی کیست
میچرخمو میگردمو مینوشم از این جامتو را با نیزه ها در جنگ می جویم
تو را با حیله و نیرنگ می جویم.
من مست می عشقم هشیار نخواهم شدمیچرخمو میگردمو مینوشم از این جام
بیخود شده از خویشمو از گردش ایام
دلا تا کی در این زندان فریب اینو ان بینیمن مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
یادی از ایام مستانی کنیددلا تا کی در این زندان فریب اینو ان بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جز غم که هزار افرین بر غم بادیادی از ایام مستانی کنید
روز و شب معشوقه بازی های عر فانی کنید.
دیشب سکوتی روح جنگل را تکان داددیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جز غم که هزار افرین بر غم باد
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا رادیشب سکوتی روح جنگل را تکان داد
گویی در ساحل درختی تشنه جان داد.
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
از همه سوی جهان جلوه ی او می بینم ............. جلوه ی اوست جهان کز همه سو می بینم
مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ
رو که ما را به تو من بعد نه صلح است و نه جنگ
گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست ............. فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |