مشاعرۀ سنّتی

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش...
چقد جای اتن خالیع:ی

شعریست در دلم
شعری که لفظ نیست ،
هوس
نیست و ناله نیست شعری که آتش است
شعری که می گدازد و می سوزدم مدام

اوهوم ، خیلی :دی
 

Dear.Doctor

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

شعریست در دلم
شعری که لفظ نیست ،
هوس
نیست و ناله نیست شعری که آتش است
شعری که می گدازد و می سوزدم مدام

اوهوم ، خیلی :دی

ما به کسی بد نگوییم و میل به ناحق نکنیم
جامه ی کس سیه و دلق خود از رق مکنیم
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز

شعریست در دلم
شعری که لفظ نیست ،
هوس
نیست و ناله نیست شعری که آتش است
شعری که می گدازد و می سوزدم مدام

اوهوم ، خیلی :دی

ماه شده‌ام
راهنمای مسافران.
و چه غم‌انگیز است حکایت مسافری که
پایان راه
ماه می‌شود!

 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی


یار این طایفه ی خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
می‌شوی شهره به این فرقه هم‌آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغا باز مباش
 

vahid haghverdi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یار این طایفه ی خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
می‌شوی شهره به این فرقه هم‌آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغا باز مباش
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
 

vahid haghverdi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی ............. عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
یـــار با ما بی وفــایی میــکند
بی گناه از من جدایی میکند

شمع جانم را بکشت آن بی وفا
جـای دیـگــر روشـنـایـی میــکند

ممنون از همراهیتون ؛شبتون خوش
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
یـــار با ما بی وفــایی میــکند
بی گناه از من جدایی میکند

شمع جانم را بکشت آن بی وفا
جـای دیـگــر روشـنـایـی میــکند

ممنون از همراهیتون ؛شبتون خوش


دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو .............. که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

شما نیز، شب خوش
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تو نیستی دل این چتر، وا نخواهد شد
غمی ست باران... وقتی هوا، هوای تو نیست...!

تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست
رطل میی که مست شوم ، در سبوی کیست
تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم
تا در میان غمزهٔ بیداد جوی کیست

بیخی که بردمد گل عیشم ز شاخ او
از گلشن که رسته و آبش ز جوی کیست
داغی که روغنم بچکاند ز استخوان
با آتش زبانه کش شمع روی کیست

پای طلب که در رهش الماس گرد شوند
تقدیر سودنش به تک و پوی کوی کیست
دل را کمند شوق که خواهد گلو فشرد
آن پیچ و تاب تعبیه در تار موی کیست
 

نفس سرد

عضو جدید
تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست
رطل میی که مست شوم ، در سبوی کیست
تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم
تا در میان غمزهٔ بیداد جوی کیست

بیخی که بردمد گل عیشم ز شاخ او
از گلشن که رسته و آبش ز جوی کیست
داغی که روغنم بچکاند ز استخوان
با آتش زبانه کش شمع روی کیست

پای طلب که در رهش الماس گرد شوند
تقدیر سودنش به تک و پوی کوی کیست
دل را کمند شوق که خواهد گلو فشرد
آن پیچ و تاب تعبیه در تار موی کیست
تو را با نیزه ها در جنگ می جویم
تو را با حیله و نیرنگ می جویم.
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا