مـکن زغصه شکایت که در طریق طلبما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هرکس که بریدیم ، بریدیـم
به راحتی نرسید انکه زحمتی نکشیـد

مـکن زغصه شکایت که در طریق طلبما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هرکس که بریدیم ، بریدیـم
مـکن زغصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید انکه زحمتی نکشیـد
![]()
در هر شكنِ زلفِ گره گیرِ تو، دامی ست ............این سلسله، یك حلقۀ بی كار ندارد
شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید.................. آه عاشق زود گیرد دامن معشوق رادست طمع چو پیش کسان میکنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویـش
![]()
شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید.................. آه عاشق زود گیرد دامن معشوق را
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند....آیا بود که گوشه ی چشمی به ماکنند
دل ما پنچر و فرسوده و سوراخ شدهرسم امروز چنين است ، بنالند همهخوشحال میشم توو این تاپیک نظرتونو بدونم![]()
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.p...AA%D9%86%D8%9F
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد ............................. وجود نازکت آزرده ی گزند مبادهرچیز که بشکند ز بها افتد و لیک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزیتنت به ناز طبیبان نیازمند مباد ............................. وجود نازکت آزرده ی گزند مباد
شب مردان خدا روز جهان افروز استدلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بکشد زارم ودر شرع نباشد گنهـش
![]()
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
تــــویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدستجربه میبایدت اول نه کار
صـاعقه در موسم خرمن بلاسـت
تــــویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملـک
![]()
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست ............... مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گرچه دربانی میخانه فراوان کردم
![]()
تـا نیست نگری ره هستت ندهند
مرا خود با تو سری در میان است .............. وگرنه روی زیبا در جهان است
تـا نیست نگری ره هستت ندهند
وین مرتبه با همت پستت ندهنـد![]()
دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران ............ ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایی
لبت را بر لبم بگذار بمیرم ................. که بوس از آن لب لعلت بگیرمیـارب این آتش که در جان من است
سرد کن زآنسان که کردی بر خلیـل
![]()
لبت را بر لبم بگذار بمیرم ................. که بوس از آن لب لعلت بگیرم
من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد.......................وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
نه ندیدم....هه
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کجا ......سرها بریده بینی بی جرم و جنایت
دردی ست غیر مردن کان را وا نباشد.......پس من چگونه گوییم کین درد را دوا کن
دیده ی تو چون دلم را دیده شد........این دل نادیده غرق دیده شد..
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |