سر آن ندارد امشب که برآید آفتابیدارم از زلف سیاهت گله چندان که مپرس/که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابیدارم از زلف سیاهت گله چندان که مپرس/که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد/به وداعی دل غمدیده ما شاد نکردسر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت.................... آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگویاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد/به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
وصال او زعمر جاودان بهدوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت.................... آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
وصال او زعمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن بـه
![]()
هرچه گشتیم در این شهر نبود اهی دلی
که بداند غم تنهایی و دلتنگی ما....
دلم تنهاست ماتم دارد امشب
از سینه تنگم دل دیوانه گریزد
دیوانه عجب نیست که از خانه گریزد
من از دل و دل از من دیوانه گریزد
دیوانه ندیدم که ز دیوانه گریزد
دلم تنهاست ماتم دارد امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
باش با من که همه رهگذران میگذرند ............... همه خوبند ولی خوبتر از خوب تویی
باش با من که همه رهگذران میگذرند ............... همه خوبند ولی خوبتر از خوب تویی
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است .................... شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی
با غیر آشنایی، با آشنا غریبی؟
یارم چوقدح بدست گیرد بازار بتان شکست گیرد................. هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد
یارب سببی ساز که یارم بسلامت ................. بازآید و برهاندم از بند ملامت
تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود ولیکن به سفر رفت
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا............... با بالهای عشق تو پرواز دیدنیست
تنی آلوده درد و لبریز غم دارم
ز اسباب پریشانی تو را ای عشق کم دارم
مارا سروسودای کس دیگر نیست............. درعشق تو پروای کس دیگر نیست
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را................... تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کونه ماست
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین.................... آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن ................ منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را
دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد..................... بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود.................... هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرودتا بوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود.................... هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |