وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود
که مبتلا بود آنکس که مبتلای تو نبود
چو خاک می*شوم آن به که خاکپای تو باشم
که خاک بر سر آنکس که خاک پای تو نبود
دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی // چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود
که مبتلا بود آنکس که مبتلای تو نبود
چو خاک می*شوم آن به که خاکپای تو باشم
که خاک بر سر آنکس که خاک پای تو نبود
یار بگذشت، از همه خندان و از من خشمناکدل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی // چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
یار بگذشت، از همه خندان و از من خشمناک
عمر بر من مشکل و بر دیگران آسان گذشت
چون گذشت از دل تیر خدنگش، گو بیا تیر اجل
هر چه آید بگذرد، چون هرچه آمد آن گذشت
تو که نازنده بالا دلربايي
تو که بي سرمه چشمون سرمه سايي
تو که مشکين دو گيسو در قفايي
به مو گويي که: "سرگردون چرايي؟!"
یا جمله تنم دیده شده، تا شب و روز
در حسرت عمر رفته بگریستمی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم // رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
یاد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود
مطربانرا عود بر ساز و دف اندر چنگ بود
شاهدان در رقص بودند و حریفان در سماع
وانکه او بر خفتگان گلبانک می زد چنگ بود
یک صدا از نای*آل*وزگوش*گردون*صد خروشدر دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم // لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یک صدا از نای*آل*وزگوش*گردون*صد خروش
یک نفیر از کوس این وز نای تندر صد فغان
جز بهار عدل ان کز وی بخشکد شاخ ظلم
غیر نقش مهر این*کز وی برآساید روان
یک صدا از نای*آل*وزگوش*گردون*صد خروش
یک نفیر از کوس این وز نای تندر صد فغان
جز بهار عدل ان کز وی بخشکد شاخ ظلم
غیر نقش مهر این*کز وی برآساید روان
نه تو میمانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
من خرابم ز غم یار خراباتی خویش
میزند غمزه او ناوک غم بر دل ریش
ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم
که در غربت بود هر کس عزیزی در سفر دارد
درون سینه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد
دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم
مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
نه پاي رفتن از اين ناحيت نه جاي مقام
من همین یک نفس از جرعه ی جامم باقیست
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش!
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو / تا تو به داد من رسی ،من به خدا رسیده امشب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو / تا تو به داد من رسی ،من به خدا رسیده ام
مرا اميد وصال تو زنده مى دارد | و گر نه هر دمم از هجر تست بيم هلاك |
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |