jungle bird
عضو جدید
تمام عبادات ما عادت است
به بی عادتی کاش عادت کنیم
به بی عادتی کاش عادت کنیم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش / هر کسی آن درود عاقبت کار که کشتتمام عبادات ما عادت است
به بی عادتی کاش عادت کنیم
تا چشم بشر نبیندت روی
بنهفته به ابر چهر دلبند
دلم زائر خسته ی راه دوریست
که عمری دخیل نگاه شما ماند
دلم دلم دلم را بردی به که گویم یار
غمم غمم غمم نخوردی ز چه جویم یار
سرو روانم آرام جانم بی تو نمانم دردت به جانم
گر یار من بر افکند
از رخ نقاب رویش
عالم به هم بر میزند
از انقلاب مویش
دو تنها و دوسرگردان دو بی کس
ز خود بیگانه از هستی رمیده
هر کجا هستم باشم
اسمان مال من است
پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است.
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت؟
تا کی می صبوح وشکر خواب بامداد
هشیار گر دهان که گذشت اختیار عمر
دی در گذار بود نظری سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد / شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
تا نگوئی هست آسان عشق را رهبر شدندر من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
ناکرده گنه در این جهان کیست بگوتا نگوئی هست آسان عشق را رهبر شدن
عشق را رهبر شدن هست از ملک برتر شدن
از ملک برتر شوی چون عشق را رهبر شوی
کار این کار است نه در عقل دانشور شدن
وگر آن جان جان جان به تن ها روی بنمودی /تنم از لطف جان گشتی و جان من بخندیدیناکرده گنه در این جهان کیست بگو
وان کس که گنه نکرد چون زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو
بار دگر شور آورید این پیر درد آشام را / صد جام برهم نوش کرد از خون دل پر جام ماوگر آن جان جان جان به تن ها روی بنمودی /تنم از لطف جان گشتی و جان من بخندیدی
از ازل تا به ابد پرسش آدم این است
دست بر میوه ی حوا بزنم یا نزنم؟
در دل توئی در جان توئی ای مونس دیرینه*اممژده ای دل که مسیحا نفسی میآید / که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
در دل توئی در جان توئی ای مونس دیرینه*ام
در سینهٔ بریان توئی ای مونس دیرینه*ام
ای تو روان اندر بدن ای هم تو جان و هم تو تن
ای هم تو حسن و هم حسن ای مونس دیرینه*ام
تو مرا کشتی و خدای نکشتمن از سمت سپاه عشق بازان آمدم سویتکه بنویسم خجالت میکشد ماه از گل رویت
تو مرا کشتی و خدای نکشت
مقبل آن کز خدای گیرد پشت
یارب این نو گل خندان که سپردی به منشتا چند کنیم از تو قناعت به نگاهییک عمر قناعت نتوان کرد الهی
یارب این نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مستیارب این نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
شد این سفرم دراز و طولانیاى یار ز راز دل چه میدانى
یک جرعه*ی تو مست کند هر دو جهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانه*ام امشب
با توام ای حضرت باران
"ظهر روز دهم کجا بودی؟
تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی!")))
با توام ای حضرت باران
"ظهر روز دهم کجا بودی؟
تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی!")))
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |